از نیما عکس‌های متعدّدی دیده‌ایم، اما فیلمی از او در دست نیست. متأسفانه صدای او هم ضبط نشده است. در روزگاری که تقریباً امکان ضبط صدا و تصویر در ایران فراهم بوده، ما از صدا و سیمای نیما هیچ سندی نداریم. از دریغ‌های بزرگ تاریخ فرهنگی ما در سده گذشته یکی هم این است. نیما […]

از نیما عکس‌های متعدّدی دیده‌ایم، اما فیلمی از او در دست نیست. متأسفانه صدای او هم ضبط نشده است. در روزگاری که تقریباً امکان ضبط صدا و تصویر در ایران فراهم بوده، ما از صدا و سیمای نیما هیچ سندی نداریم. از دریغ‌های بزرگ تاریخ فرهنگی ما در سده گذشته یکی هم این است. نیما با عکس بیگانه نبوده، بلکه به عکاسی علاقه هم داشته است. در دوره اقامت در بارفروش (بابل) با خودش دوربین همراه داشته و از مناظری که برای تکمیل سفرنامه‌اش نیاز داشته عکس برمی‌داشته است. یعنی سال ۱۳۰۷ او دوربین عکاسی داشته است. در سفرنامه بارفروش به این موضوع اشاره کرده است (یوشیج، ۱۳۷۹: ۸۰).
شاید بپرسیم چرا باوجود رادیو، صدایی از نیما آن‌جا ثبت نشده است یا رادیو در دهه بیست و سی که می‌توانسته صدای نیما را ضبط کند، چرا دراین‌باره کوتاهی کرده است. به گفته نیما، مهدی سهیلی در رادیو علیه شعر نو برنامه اجرا می‌کرده. شعر نو را دست می‌انداخته. نیما را مزدور و خائن معرفی می‌کرده. دعا می‌کرده شرّ او از سر شعر ایران کم شود (همان: ۱۱۰). رادیو ازنظر نیما افتضاحی بیش نبوده. در دست مشتی آدم متوسط اداره می‌شده است. گفته با روابط ناسالم از کسانی هم‌چون حسین مسرور، شاه‌حسینی، حجازی، مهدی حمیدی شیرازی، رسول پرویزی و خانلری در رادیو حمایت می‌شده، اما کارِ نیما جایی در برنامه‌ها نداشته است. گفته دستجات مخالف تکامل فرهنگ و هنر در رادیو رخنه کرده بوده‌اند (همان: ۲۲۸). نیما دل‌ خوشی از رادیو نداشته، چون به قول او در رادیو به آدم‌های خدمت‌گزار می‌تاخته‌اند. عوامل رادیو فرمانبر حاکمان بوده‌اند. به قول او رادیو در دست مشتی جلّاد و دژخیم بوده. با این تفاوت که جلّادِ قدیم به‌یک‌باره جان را می‌گرفته و آدم راحت می‌شده است، اینان با مزدی که روزانه می‌گرفته‌اند، آدم را جان‌به‌سر می‌کرده‌اند (همان: ۱۳۶). این است که نه عوامل رادیو با نیما سرِ سازگاری داشته‌اند، نه او میلی به دم‌ودستگاه رادیو داشته است. گفته «باید نوشت و در دست مردم گذاشت و مُرد» (همان: ۲۲۸).
آلِ‌احمد در مقاله «پیرمرد چشم ما بود» گفته ابراهیم گلستان درحدود سال‌های ۱۳۳۱ یا ۱۳۳۲ درپی آن بوده فیلم کوتاهی از نیما بسازد و صدایش را ضبط کند. جلال استقبال می‌کند. موضوع را با نیما درمیان می‌گذارد. جواب روشنی نمی‌گیرد. جلال می‌گوید بعدها شنیده که نیما گفته انگلیس‌ها می‌خواهند از من مدرک داشته باشند. منظور نیما از انگلیس‌ها هم ابراهیم گلستان بوده که در دستگاه نفت کار می‌کرده است. جلال گفته این وحشت و بدگمانی به دیگران همیشه با نیما بوده (آلِ‌احمد، ۱۳۷۶: ۱۳۹-۱۴۰). بدگمانی نیما باعث می‌شود کار تهیه فیلم پا نگیرد و ما از داشتن فیلمی مستند از نیما و سیما و صدایش محروم بمانیم. جلال صدای نیما را گرم و گیرا توصیف کرده. سیمین هم به این نکته اشاره کرده و گفته نیما جوری شعرهایش را می‌خوانده انگار همه هستی‌اش را نثار شنونده می‌کرده است (حریری، ۱۳۶۶: ۴۸). گفته شده صدایی که موقع خواندن اشعار از او شنیده می‌شده، گویی جمعیتی بزرگ با او همراهی می‌کرده‌اند (سایه، ۱۳۸۸: ۴۳۲).
نیما در یادداشت‌های روزانه یک‌جا در آبان‌ماه ۱۳۳۴ به ابراهیم گلستان اشاره می‌کند. لحن نیما گلایه‌آمیز است. با تعبیر «گلستان‌خان شیرازی» از او یاد کرده. گویا مدّتی بوده گلستان به نیما سری نزده است. نیما به موضوعی هم که از آلِ‌احمد آوردیم، اشاره می‌کند. گفته جلال گلایه کرده که چرا نیما همراهی نکرده تا گلستان از او فیلم بردارد. نیما گفته گلستان «هر دفعه به من ضرر رساند»، اما روشن نیست به چه اشاره دارد. از تلّون برداشت‌های گلستان نسبت به خود ناراحت است. گفته: «یک‌وقت من درنظر او کسی بودم و اخیراً چیزی نبودم و بعداً باز کسی شدم» (یوشیج، ۱۳۸۷: ۲۸۱). البتّه نیما اعتراف می‌کند گلستان طرفدار اوست، اما ساده‌لوح است و باز گول خواهد خورد. نیما با گلایه از گلستان، با تعبیر «معروفند شیرازی‌ها» یاد گله‌گذاری از دیگر معاشران شیرازی‌اش هم‌چون رسول پرویزی و فریدون توللّی می‌افتد و آن‌ها را هم می‌نوازد (همان‌جا).
جز این‌که نیما و گلستان هر دو در حوزه ادبیّات فعّالیت داشته‌اند، احتمال دارد آشنایی آن‌ها به روزگاری برگردد که گلستان در ساختار حزب توده فعّالیت داشته است. گلستان گفته درآغاز در نشریّات حزب (رهبر و مردم) مقاله می‌نوشته و مسئول بخش خارجی نشریات حزب بوده است. بعدها به سردبیری روزنامه حزب هم می‌رسد. پس از بازگشت از اداره تشکیلات حزب در مازندران شرقی و شهر شاهی (قائم‌شهر)، دوباره در بخش نشریّات حزب مشغول می‌شود. روزنامه حزب را می‌گردانده است (جاهد، ۱۳۸۴: ۱۰۲-۱۰۵). به گفته جلال، نیما برای دیدار با دوستان و دادن نسخه‌ای از شعرهایش به دفتر مجلّات و روزنامه‌های وابسته به حزب توده گذرش به آن‌جاها می‌افتاده است (آلِ‌احمد، ۱۳۷۶: ۱۳۳). بعید نیست در این مراوده‌ها نیما و گلستان با هم پیوند خورده باشند.
نگاه گلستان به نیما سراسر تأیید و بزرگداشت است. او نیما را کسی معرفی کرده که دیدگاهی تحوّل‌گرا داشته است. ازنظر گلستان، در دهه سی سده گذشته، نیما تنها ‌شاعری بوده است که در ایران آن روزگار «دید روز» داشته است. گلستان گفته نصرت رحمانی و اخوان ثالث جزو ستون‌های اصلی شعر آن دوره‌اند. «بچه‌توده‌ای‌ها»یی مانند سیاوش کسرایی و هوشنگ ابتهاج در درجه بعدی اهمیّت هستند. البتّه او توانایی شعری ابتهاج را هم مختص خودش دانسته، نه پیامد معاشرت با نیما و تأثیرپذیری از او. گلستان راه ابتهاج را به‌کلّی از راه نیما جدا ارزیابی کرده است (جاهد، ۱۳۸۴: ۵۴). این را هم بگویم گویی ازنظر گلستان درمیان نوگرایان تنها نیما، اخوان ثالث و فروغ چهره‌های اصلی‌اند. دیگران در درجه‌های بعدی اهمیّت هستند یا به‌کلّی ازنظر او شاعر نیستد. این را هم بگوییم که در ارزیابی گلستان هیچ‌جایی برای شعر شاملو در منظومه شعر نوگرای معاصر نیست.
می‌دانیم از دهه بیست سده گذشته تا امروز نیما و خانلری، درست یا نادرست در اغلب ارزیابی‌ها و اظهارنظرها به مثابه دو قطب، رودرروی هم قرار گرفته‌اند. گلستان در سمت هواداران نیما ایستاده است. هیچ نظر مثبتی به خانلری ندارد. او را «آدمی حقه‌باز» دانسته که دشمن پیشرفت هنر مملکت بوده است. خانلری مجلّه سخن را به «قلعه‌ای علیه نیما تبدیل کرده بود.» در این مجله نیما را به حساب نمی‌آوردند (همان: ۹۴). گلستان با گلایه از عقب‌ماندگی فرهنگی در ایران آن روز، گفته خانلری مایل بوده پیشاهنگ شعر نو و مهم‌ترین شاعر آن روز شمرده شود، ازاین‌رو مطلقاً نامی از نیما در مجلّه سخن برده نمی‌شده است. درحالی‌که به‌هیچ‌وجه شعر خانلری واجد شایستگی‌های شعر نیما نبوده است (همان: ۲۴۲).

 

 

منابع
آل‌ِاحمد، جلال (۱۳۷۶)، «پیرمرد چشم ما بود»، نیما چشم جلال بود (مجموعه گفتار، نقد، سرود، نامه، مکالمه)، زیرِنظر شمس آل‌ِاحمد، پژوهش و ویرایش: مصطفی زمانی‌نیا، چ نخست، تهران: انتشارات کتاب سیامک با همکاری نشر میترا، صص ۱۳۲-۱۴۳٫
جاهد، پرویز (۱۳۸۴)، نوشتن با دوربین؛ رودرو با ابراهیم گلستان، چ دوم، تهران: اختران.
حریری، ناصر (۱۳۶۶)، هنر و ادبیات امروز: گفت‌وشنودی با پرویز ناتل خانلری و سیمین دانشور، چ نخست، بابل: کتابسرای بابل.
ابتهاج (سایه)، هوشنگ (۱۳۸۸)، «نیما محبوب همه ما بود»، پادشاه فتح؛ نقد تحلیل و گزیده اشعار نیما یوشیج، به اهتمام میلاد عظیمی، چ نخست، تهران: سخن، صص ۴۰۳-۴۰۷٫
یوشیج، نیما (۱۳۸۷) یادداشت‌های روزانه، به کوشش شراگیم یوشیج، چ نخست، تهران: مروارید.

  • نویسنده : علی یاری
  • منبع خبر : پیوند ایرانیان