قرآن انسان را از دلبستگی به دنیا و امور آن نهی کرده است و بارها و در آیات مختلف دنیا و امور آن را بازیچه ای تلقی می کند که انسان را از توجه به حق باز می دارد. «این زندگی دنیا جز سرگرمی و بازیچه نیست و زندگی حقیقی همانا [در] سرای آخرت است ای کاش می دانستند.» (عنکبوت: ۶۴) اما آنچه قرآن با آن مبارزه می کند، دنیاپرستی است. دنیاپرست کسی است که هیچ دغدغه ای در زندگی جز رفاه مادی و جمع آوری ثروت برای خود ندارد. دنیاپرستی با «من»گرایی مرتبط است و فرد دنیاپرست همه چیز را برای خود می خواهد. بنابراین مبارزه قرآن با دنیاپرستی را نباید به این معنا پنداشت که قرآن، دنیاستیزی را تبلیغ می کند. زندگی پیامبر بخوبی گویای این است که دنیاستیزی مطلق و دنیاگریزی، جایی در قاموس اسلام ندارند.

آخرت و سعادت اخروی، در مرکز توجه ادیان الهی، ازجمله اسلام است. گام ابتدایی در این مسیر، ایمان به غیب و آخرت است.

براساس آیات ابتدایی سوره بقره کسانی رستگارند که به روز قیامت ایمان داشته باشند: «… آنان که به آخرت یقین دارند، آنانند که برخوردار از هدایتی از سوی پروردگار خویشند و آنان همان رستگارانند.» (بقره: ۵ ۴) هرچند در قرآن به عزلت گزینی و ترک دنیا اشاره ای نشده است، اما در این کتاب، دنیاپرستی مورد مذمت و نکوهش قرار گرفته است: «کسانی که به زندگی دنیا دل خوش کرده اند… آنان به [کیفر] آنچه به دست می آوردند جایگاهشان آتش است.» (یونس: ۸ ۷) از این رو در صدر اسلام، ایمان به آخرت، مسلمانان را بر آن داشت تا هرگونه علاقه ای به دنیا و امور آن را در وجود خود از بین ببرند و تنها در پی تزکیه نفس برآیند.

همین مطلب موجب شده است مساله دنیا و آخرت در تاریخ اسلام، به مساله ای مهم و تعیین کننده بدل شود. برخی با استناد به آیات و روایاتی که دنیا را نکوهش می کنند، برداشتی دنیا گریز از اسلام ارائه کرده اند و مسلمانان را به فرار از مظاهر دنیا فراخوانده اند. این مساله، هم بعد اجتماعی دارد و هم بعد فردی. در زندگی فردی نیز بسیاری با اتکاء به احادیث و روایات مورد اشاره، تلاش چندانی برای ساختن دنیای خود و خانواده شان نمی کنند. این تلقی از دین به قدری شایع است که حتی در تصویری که از داستان ها و سنت های عرفانی اسلامی در ذهن داریم نیز تاثیر گذاشته است. برای نمونه یک داستان عرفانی را مرور می کنیم تا مقصودمان بیشتر روشن شود.

داستان ابراهیم ادهم

«تذکره الاولیاء» کتابی عرفانی است که عطار آن را به نثری ساده و گاه آهنگین در شرح احوال اولیاء و عارفان به رشته تحریر درآورده است. این کتاب به زندگی، حالات، اندیشه ها و سخنان ۹۷ نفر از عارفان می پردازد و مکارم اخلاقی، مواعظ و سخنان حکمت آمیز آنها را بیان می کند. همچنین این کتاب در توصیف چگونگی مبارزه با شیطان نفس و رام کردن آن است. کتاب در مقابل کتاب «هزار و یک شب» نوشته شده است؛ به طوری که حتی برخی از اسامی شخصیت ها در هر دو کتاب مانند حسن بصری یکسان است. در این کتاب از ابراهیم ادهم در مقام یکی از عارفان نام برده شده است.

ابراهیم ادهم با پشت پا زدن به دنیا به سعادت اخروی رسید. او پادشاه بلخ بود که به قول عطار «عالمی را زیر فرمان داشت». شبی خوابیده بود که احساس کرد کسی روی پشت بام راه می رود. هراسان پرسید چه کسی روی پشت بام است و شخص پاسخ داد شترم را گم کرده ام. ابراهیم به او گفت نادان مگر شتر را در پشت بام می جویند و شخص پاسخ داد: «چرا این گونه نباشد که تو خدا را در جامه اطلس و بر تخت زرین می جویی». در حکایت دیگری آمده است روزی ابراهیم ادهم بار عام داده بود. سپاهیان و دولتمردان در حضور او ایستاده بودند که مردی با هیبت وارد قصر او شد. ابراهیم ادهم از او پرسید کیست. مرد پاسخ داد مسافری است که می خواهد در آن کاروانسرا اتراق کند. ابراهیم ادهم بر آشفت و گفت آن مکان کاروانسرا نیست و قصر اوست. مرد گفت اگر چنین است پس پیش از او چه کسانی در آنجا بوده اند. ابراهیم ادهم گفت پیش از به پادشاهی رسیدن او آن مکان به پدر و پدربزرگش و اشخاصی دیگر تعلق داشته است. مرد پرسید آنها کجا رفتند؟ ابراهیم پاسخ داد همه از دنیا رفتند. مرد گفت پس این مکان قصر نیست، بلکه کاروانسرایی است که یکی وارد آن می شود و دیگری از آن خارج می شود. (عطار، ۱۳۷۴، ۱۰۳)

آنچنان که در تذکره الاولیا آمده است، این گفت وگو باعث تحول روحانی ابراهیم ادهم شد. او تخت و تاج را رها کرد و عزلت و کناره گیری از دنیا را پیشه خود کرد و در غاری سکنا گزید و روز و شب مشغول عبادت خداوند گشت.

نه دنیا پرستی، نه دنیا ستیزی

به نظر می رسد در طول تاریخ آیات انذارکننده بخصوص آیاتی که درباره خوف از خداوند و روز قیامت بیان شده اند، مسلمانان را به اندیشه نکوهش دنیا سوق داد. پیامبر نیز وقتی در مکه بود، هر از گاهی دنیا و امور آن را رها می کرد و به خلوت پناه می برد. چنان که طی این خلوت گزینی ها فرشته وحی بر وی نازل شد و او را از طرف خداوند، رسول منتخب نامید تا آدمیان را به سوی فلاح و رستگاری فرا خواند. احادیث زیادی از پیامبر در اعراض از دنیا به ما رسیده است که این احادیث خود راهنمای کسانی است که جویای هدایت هستند: «هر که دنیا را دوست دارد، به آخرت خود زیان رساند و هر که آخرت را دوست دارد، به دنیای خویش زیان رساند. پس باقی را به فانی ترجیح دهید.» چنین تفکری از صدر اسلام به قرون بعد نیز سریان یافت؛ بنابراین در دوره ای که زهد و قناعت میان مسلمین جای خود را به ثروت اندوزی داده بود، اشخاصی به منصه ظهور رسیدند که ترک دنیا کرده بودند و ملامت آن را می گفتند. اینچنین کتاب هزار و یک شب که شرح عیش و عشرت های دوران اموی و عباسی را بازگو می کرد، جای خود را به تذکره الاولیاء داد که در آن ذکر عارفان و زاهدان آمده است.

قرآن انسان را از دلبستگی به دنیا و امور آن نهی کرده است و بارها و در آیات مختلف دنیا و امور آن را بازیچه ای تلقی می کند که انسان را از توجه به حق باز می دارد. «این زندگی دنیا جز سرگرمی و بازیچه نیست و زندگی حقیقی همانا [در] سرای آخرت است ای کاش می دانستند.» (عنکبوت: ۶۴) اما آنچه قرآن با آن مبارزه می کند، دنیاپرستی است. دنیاپرست کسی است که هیچ دغدغه ای در زندگی جز رفاه مادی و جمع آوری ثروت برای خود ندارد. دنیاپرستی با «من»گرایی مرتبط است و فرد دنیاپرست همه چیز را برای خود می خواهد. بنابراین مبارزه قرآن با دنیاپرستی را نباید به این معنا پنداشت که قرآن، دنیاستیزی را تبلیغ می کند. زندگی پیامبر بخوبی گویای این است که دنیاستیزی مطلق و دنیاگریزی، جایی در قاموس اسلام ندارند.

پیامبر پرداختن به امور دنیوی را به طور کامل رد نکرد و حتی ایشان و ائمه هم برای به دست آوردن معیشت روزانه تلاش می کردند و هم به فکر توشه ای برای آخرت بودند. حتی پیامبر هنگامی که در مدینه بود، به معیشت و امور دنیوی توجه داشت و چون در این زمان به تاسیس شهری اسلامی مشغول بود، مسلمانان را از گرایش به رهبانیت و ترک زن و فرزند باز می داشت. (زرین کوب، ۱۳۸۰،۴۴)

از این رو نزد پیامبر و دین اسلام دنیا در حالی مذموم تلقی شده است که باید برای به دست آوردن معیشت روزانه آن تلاش شود. این سبک زندگی در زندگی عرفای اسلامی نیز انعکاس دارد. حتی ابراهیم ادهم نیز با آن که عزلت پیشه کرده بود به جمع آوری هیزم و فروش آن اشتغال داشت و با پولی که از فروش آن عایدش می شد به مستمندان کمک می کرد. حتی گفته اند او در مزرعه و دشت کار می کرد و حتی زنبیل می بافت. (زرین کوب، ۱۳۷۹، ۳۴)

منابع:

تذکره الاولیاء عطار، تصحیح متن از محمد استعلامی، چاپ هشتم، انتشارات زوار ۱۳۷۴

جستجو در تصوف ایران، عبدالحسین زرین کوب، چاپ ششم، انتشارات امیرکبیر ۱۳۷۹

ارزش میراث صوفیه، عبدالحسین زرین کوب، چاپ دهم، انتشارات امیرکبیر ۱۳۸۰

  • نویسنده : هما شهرام بخت