یکی از بزرگترین رسالت های روزنامه نگاری در خوزستان، که می تواند خمیرمایه و بستر وحدت و انسجام و پیوستگی تمام اقوام و تمام خرده فرهنگ ها و مناسبات ریز و درشت ما را فراهم کند، توجه بیش از حد و فراتر از توجه موجود به تنوع اقوام به عنوان یک تهدید! است و نه یک فرصت!  یعنی ما تا به امروز فکر می کردیم تنوع اقوام برای ما فرصت است. همین تصور باطل باعث شد که یک جور بی خیالی و بی مسوولیتی در همه ی کنشگران اجتماعی فرهنگی و اهالی رسانه اتفاق بیفتد. در این میانه چه اتفاقی رخ داده؟! موج سواران قومی تقویت شدند. و با سواستفاده از خلاءهای موجود که ناشی از کم کاری دولت و نهادهای فرهنگی است، به اسم توجه به این قوم و آن قوم، فقط برای خود و بستگان شان فرصت سازی کردند و موجبات هر چه بیشتر نابودی زیرساخت های مدرنیزم و پیوستگی های فرهنگی میان اقوام را فراهم آوردند. 

دوست عزیزم جناب نعیم حمیدی از من خواسته درباره ی روز خبرنگار و رسالت خبرنگار یادداشتی بنویسم برای نشریه ی وزین بیان.
راستش به نظرم باید در ابتدای امر یک تفاوت شکلی قائل باشیم بین خبرنگار و روزنامه نگار! چرا که خبرنگار لزومن روزنامه نگار نیست و روزنامه نگار ضرورتن نمی تواند خبرنگار باشد! هر چند تنافر و تضادی هم در ذات و مفهوم این دو واژه ( خبرنگار و روزنامه نگار ) وجود ندارد و یک روزنامه نگار می‌تواند خبرنگار هم باشد و بالعکس. ولی در جریان مرسوم و حرفه ای روزنامه نگاری، قاعده و اسلوب این است که این دو از هم جدا باشند. کاری هم نداریم که دست کم در روزنامه نگاری مدل خوزستانی ، یک خبرنگار هم روزنامه نگار است هم عکاس است هم نقاش است هم کاریکاتوریست است هم صفحه آراست و هم نمونه خوان و ویراستار و هم منشی است و هم توزیع کننده و همه ی این نقش ها می ریزد توی یک کیف سیاه و می زند زیر بغل و می رود ارشاد یا این اداره و آن اداره تا آگهی بگیرد!

من منظورم از بیخ، جریان شلخته ی روزنامه نگاری خوزستان نیست. در معنای پاکیزه ی روزنامه نگاری، خبرنگار هویت دیگری دارد و روزنامه نگار تعریف دیگری. خبرنگار در متن حوادث قرار دارد و دنبال خبر به هر سوراخ سمبه ای سر می زند. ولی روزنامه نگار معمولن دنبال خبر نمی رود و بیشتر و چه بسا تمام زمانش را در حال نوشتن روبروی لپ تاپ و در اتاق خودش سپری می کند. روزنامه نگار کارش تحلیل خبر است و می تواند این خبر خبری سوخته باشد و یا اصولن ارزش خبری نداشته باشد؛ تحلیل ش متصل به جریان اطلاع رسانی نیست و می تواند از خبرها یا داده های عهد قدیم تا جدید را به هم ببافد و از این خروجی، یک یادداشت، مقاله یا پژوهش ارائه دهد. ولی خبرنگار اصولن کاری به تحلیل خبر و حادثه ای که به چشم دیده یا با کمی تغییر بازنشر کرده ، ندارد. خبرنگار کارش تازگی دارد و خبرش تیتر می شود و یا در سنجش و ارزش خبری داوری می شود و خبری که منتشر می کند، تاریخ مصرف دارد. ولی تحلیل ها و یادداشت های روزنامه نگار فراتر از تاریخ جاری و مشخص ، می تواند در منابع مختلف ثبت و ضبط شود و همیشه هم قابل مصرف و قابل رجوع است.
این یک. یعنی این را گفتیم که همین جا یک فرقی قائل باشیم بین خبرنگار و روزنامه نگار. شاید هم یک روزنامه نگار کارش را با خبرنگاری شروع کرده باشد. هیچ ایرادی ندارد. ولی لزومن نمی توان و نباید به یک فردی که دیگر کار خبری نمی کند و فقط دارد روزنامه نگاری می کند، بگوییم خبرنگار! این تفاوت ها و تفکیک ها لازم است در جریان روزنامه نگاری ما نهادینه و ارزش گذاری شود.

دوم، فکر می کنم یکی از بزرگترین رسالت های روزنامه نگاری در خوزستان، که می تواند خمیرمایه و بستر وحدت و انسجام و پیوستگی تمام اقوام و تمام خرده فرهنگ ها و مناسبات ریز و درشت ما را فراهم کند، توجه بیش از حد و فراتر از توجه موجود به تنوع اقوام به عنوان یک تهدید! است و نه یک فرصت!

یعنی ما تا به امروز فکر می کردیم تنوع اقوام برای ما فرصت است. همین تصور باطل باعث شد که یک جور بی خیالی و بی مسوولیتی در همه ی کنشگران اجتماعی فرهنگی و اهالی رسانه اتفاق بیفتد. در این میانه چه اتفاقی رخ داده؟! موج سواران قومی تقویت شدند. و با سواستفاده از خلاءهای موجود که ناشی از کم کاری دولت و نهادهای فرهنگی است، به اسم توجه به این قوم و آن قوم، فقط برای خود و بستگان شان فرصت سازی کردند و موجبات هر چه بیشتر نابودی زیرساخت های مدرنیزم و پیوستگی های فرهنگی میان اقوام را فراهم آوردند.
خبرنگار آمریکایی از لوریس چکناواریان (آهنگسازِ ایرانی ارمنی) می پرسد: چه حسی دارید که یک اقلیت ارمنی در ایران هستید؟
چکناواریان برآشفته می شود و با تَشَر به خبرنگار آمریکایی می گوید: اقلیت؟! اقلیت خودتانید!! من ایرانی ام…
قوم گرایان افراطی در خوزستان کاری کرده اند که برخی از اقوام که صاحبان اصلی این کشور و مرز و بوم هستند احساس در اقلیت بودن می کنند! احساس می کنند به آنها ظلم شده و هر کاستی و نارسایی شهری را به مثابه تبعیض تلقی می کنند. در حالی که اگر ضعف و کاستی هست که هست، برای همه ی شهروندان این ولایت و این سرزمین است.
وظیفه ی رسانه ها در این رابطه چیست؟!
هر جا که یک مدیری ادعا کرد کار قومی نمی کند؛ اگر یک نماینده ی مجلس اصرار داشت که فراقومی عمل می کند، اگر یک نماینده ای گلویش را پاره کرد که به قوم من دارد ظلم می شود؛ اگر هر مسوولی به شکل فاحشی مدعی شد تعصبات قومی در کارش و وظایفش تاثیری ندارد، ولی در عمل حرکت قومی کرد، به او بیشتر شک کنید!

مدیران قومی و متعصب قومی را افشا کنید. سواستفاده هایشان را برجسته کنید. ظلمی را که به قومیت های دیگر و حتا قوم خودشان ( منهای بستگان و فامیل خودشان می کنند و این را به حساب تعصب به قوم خودی می گذارند) بر سر کوی و برزن و در رسانه ها بدون هراس مطرح کنید. نماینده ی یک قوم خاص را بخواهید به اقوام دیگر توجه کند و نه به قوم خودش! اینها باید یاد بگیرند که شهروندان یک اقلیم و جغرافیا تفاوتی با هم ندارند. نماینده ی بختیاری باید برای شهروندان دزفولی و عرب و شوشتری و بهبهانی گام بردارد. نماینده ای که عرب است باید برای دیگر شهروندان شهر که عرب نیستند تلاش کند. من بختیاری که رسانه و تریبونی دارم باید به قومیت های دیگر بپردازم. خبرهای شهرها و اقوام دیگر را پوشش بدهم. نباید تمرکز کنم روی قومیت بختیاری و فقط بپردازم به شهرهای مسجدسلیمان و ایذه و باغملک و هفتکل و لالی و اندیکا و دهدز. چرا که در بی انضباطی و ضعف و کاهلی نهادهای دولتی و نهادهای تنبل مردمی که توجهی به پیوستگی های قومی نکرده اند و نمی کنند، اگر من هم همه ی توجهم به قومیت خودم باشد، و دیگر صاحبان رسانه که بالاخره رگ و ریشه ی تباری و قومی دیگری دارند، هر کدام به قوم و تبار ژنی خودشان توجه کنند، آیا جز این است که هر چه بیشتر به جزیره جزیره شدن اقوام و تفرقه و عدم پیوستگی دامن زده ایم؟!

رسالت دیگری که به نظر من بر دوش رسانه ها سنگینی می کند، توجه به بنیان های اخلاقی جامعه است. سقوط بنیان های اخلاقی در جامعه مساله ای نیست که بشود بی تفاوت و بی خیال از کنار آن عبور کرد. در همه ی کشورها ، نهادها و سازمان هایی _ حتا مستقل _ وجود دارند که با برگزاری مداوم نظرسنجی های علمی ، پیگیر دریافت اطلاعات دقیق منابعی هستند با این هدف که مبانی اخلاقی جامعه حفظ شود و راهکارهای عملی نیز ارائه می دهند. این مساله در کنار کوشش مداوم نهادهای دولتی می تواند همیشه گرهگشا باشد. ولی آیا ما در کشورمان چنین نهادهایی داریم؟ کسی هست که رصد کند چه بر روز اخلاق و روابط اجتماعی و میزان مدارا و تحمل شهروندان ایرانی رفته است؟! آیا اصولن این موارد برای کسی اهمیت دارد؟! کسی هست میزان پرخاشگری و عصبیت ها و نابهنجاری های رفتاری اخلاقی را رصد کند؟! من فکر می کنم رسانه ها اعم از کاغذی و مجازی و اینترنتی یا به اصطلاح برخط، باید به این مساله توجه کنند. از انتشار بی رحمانه و بی باکانه ی اخبار منفی خودداری کنند. خبرهای شاد، خبرهای مبتنی بر انس و الفت و مهربانی و رواداری مردمی را برجسته کنند. روحیه ی نشاط را تکثیر کنند. از حجم انبوه خبرهای ناگوار تا می توانند بکاهند و احساس تعلق و مالکیت شهروندان را بر آب و خاک و اقلیم و جغرافیا و شهر و استان و محله افزایش دهند.

 

 

این یادداشت در شماره ۹۱ هفته نامه بیان منتشر شده است.

  • نویسنده : شهرام گراوندی