اگر مخاطب شعر او باشید متوجه می شوید شعر چالنگی بوی خاک بوی اقلیم بوی آخشیج و بوی باد می دهد؛ بوی زندگی در مکان، اقلیم و در میان مردم و با زبان مردم.

هوشنگ چالنگی یکی از چهره های قابل تامل دهه درخشان شعر فارسی یعنی دهه چهل است. زمان، زمان شور و تمرکز بر شعر در محفل ها و خلوت های شخصی است. چالنگی شور آن دهه را دارد و شعرهایش هم در شور آن دهه غوطه ور است. تاریخ ادبیات معاصر ایران نیرویش را از کجا می گیرد؟ یک پاسخ به این پرسش این است: دهه های تعیین کننده. دهه های تعیین کننده، شور و نیروی خود را از چه کسانی می گیرند؟ هوشنگ چالنگی به سهم خود یکی از آن چهره هایی است که به دهه چهل و به تاریخ ادبیات معاصر ایران پویایی داده است. چگونه می توان بر او چشم بست؟ او را چگونه شاعری باید نامید؟ او از شاعرانی است که به تاریخ ادبیات نظر داشته است؛ به نیما نظر داشته است؛ به شاملو نظر داشته، به شعر مشروطه نظر داشته، به شعر دوستان خود نظر داشته، به شعر بیژن الهی، محمود شجاعی، بهرام اردبیلی، پرویز اسلامپور، رویایی و… نظر داشته است. اما از همه این ها گذشته، شعر او در نسبت با شعر نیما خوانده می شود. دقیق تر بگویم، من شعر او را در نسبت با تاریخ ادبیات می خوانم. با او درباره دوستانش سخن گفته ام؛ از او تا جایی که توانستم برخی جزئیات را پرسیدم و دانستم به تاریخ ادبیات نظر دارد. خود را هم در آن چارچوب می بیند، یعنی می بیند که در دهه چهل با چه کسانی بر سر سفره شعر نشسته و برخاسته است. هوشنگ چالنگی شاعری است که می بیند چون نیما. به همین سبب است که چالنگی، هم همزمان است و، هم در زمان و، هم از سرچشمه های تاریخ ادبی آب بر می دارد. او از زلال تیرۀ شعر نیما آب بر می دارد و چه خوب هم آب بر می دارد.
اگر مخاطب شعر او باشید متوجه می شوید شعر چالنگی بوی خاک بوی اقلیم بوی آخشیج و بوی باد می دهد؛ بوی زندگی در مکان، اقلیم و در میان مردم و با زبان مردم. او به اهمیت نیما واقف است، به بوی خاک واقف است، به هوا، او به دهه چهل واقف است، به اقلیم، به طبیعت، به ستاره ها… شعر او را باید در مکان خواند، با نسبت های زمانی خودش و با در نظر گرفتن داده هایی در تاریخ ادبیات. چالنگی را نمی توان بدون نسبت با بدنه دهه چهل دید. این دهه به او و دوستانش شکل داد و او و دوستانش نیز به این دهه، به کاغذ شعر، به مجله های سر به کار شعر فرو برده، به داده های مادی تاریخ ادبیاتی شکل دادند. چالنگی به این دوستان واقف است و بر بزرگی برخی نام ها و بر اغراق ها و بیخود بزرگ شده ها شهادت می دهد، چراکه بر آستانه فروتنی شعر ایستاده است و به دهه های بعد، به اکنون شعر فارسی می نگرد.
نگاه چالنگی شعرمدار است و این شعرمداری مکان را اگرچه بستر زندگی است، در شعر و زندگی او شعرواره تر می کند. چالنگی شاعری در مکان است. اکنون پرسش دیگرم این است: او با چه شاعرانی هم مکان است؟ باز هم می پرسم: نسبت او با نیما و شاملو چگونه نسبتی است؟ نسبت او با رویایی چگونه نسبتی است؟ آیا او شاعری است که از مانیفست های شاعری عبور می کند؟ چه خوب است چالنگی در تاریخ ادبیات اثر کند؛ در شاعران ما. تجربه او از آن دهه درخشان، تجربه او از شعر، تجربه او از دوستان جرگه شعر درخشان و بیان او ستودنی است.
چالنگی چگونه تاریخ ادبیات معاصر را باز می گوید؟ چگونه با شعر از میان داده های تاریخ ادبیات می گذرد؟

  • نویسنده : مهدی دادخواه تهرانی (منتقد ادبی)
  • منبع خبر : پیوند ایرانیان