مسئله مخاطرات اقلیمی شاید تا دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی چندان معنا و مفهومی نداشت. دلیل آن هم این بود که قبل از جنگ جهانی دوم بشر آن چنان قدرتی نداشت که بتواند در طبیعت دخالت بکند. البته دخالت داشت ولی این دخالت ها خیلی ضعیف بود و اغلب چنان بود که طبیعت می توانست […]

مسئله مخاطرات اقلیمی شاید تا دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی چندان معنا و مفهومی نداشت. دلیل آن هم این بود که قبل از جنگ جهانی دوم بشر آن چنان قدرتی نداشت که بتواند در طبیعت دخالت بکند. البته دخالت داشت ولی این دخالت ها خیلی ضعیف بود و اغلب چنان بود که طبیعت می توانست به راحتی خودش را ترمیم کند و به حالت اولیه اش برگردد. تاب آوری طبیعت چنان بود که این دست تغییرات مشکلی برای آن ایجاد نمی کرد. فلسفه ای که در اوایل قرن بیستم در دنیا حاکم بود، فلسفه جبر محیطی بود. به این معنی که انسان می دانست که نمی تواند در محیط دخالت کند؛ یعنی نمی تواند رودخانه زاینده رود را با تغییر مسیر به خوزستان ببرد. اینجا جایی بود که انسان احساس حقارت می کرد. تا اینکه بعد از جنگ جهانی دوم و التیام یافتن زخم های جنگ در دهه ۶۰ میلادی انسان به تدریج به تکنولوژی مجهز شد. این مسئله موجب شد که فلسفه جبر محیطی هم کمی تضعیف شود و در مقابل انسان گرایی قدرت بیشتری بگیرد. در فلسفه انسان گرایی معتقدند که انسان باید از طبیعت به نفع خودش بهره برداری کند. همین فلسفه بود که پایه توسعه زندگی بشری را گذاشت. به این ترتیب انسانی که همیشه از سوی طبیعت تحقیر می شد، فرصتی پیدا کرد تا عقده های خود را در برابر طبیعت خالی کند و در آن دستکاری های گسترده ای انجام دهد. خیلی از این دوران نگذشته بود که کم کم عوارض این پدیده آشکار شد. بشر به تدریج متوجه شد که دمای هوای کره زمین در حال افزایش است. پیش از میانه های دهه ۷۰ میلادی دانشمندان فکر می کردند زمین به سمت یخبندان پیش می رود اما دستکاری های انسان در طبیعت و رشد و توسعه تکنولوژی موجب شد تا بفهمند که زمین در حال گرم ترشدن است. اینجا بود که فهمیدند انسان اشتباه کرده و بیشتر از ظرفیتی که باید از طبیعت به نفع خودش بهره برداری کرده است. تخریب طبیعت اولین نشانه های خودش را در گرم ترشدن زمین نشان داد. به گونه ای که در دهه ۸۰ میلادی مفهوم «توسعه پایدار» برای بازنگری در مفاهیم توسعه ای مطرح شد. به این معنی که انسان با بازبینی مفاهیم توسعه ای تلاش کرد تا در برابر این عواقب را بگیرد. هیئتی هم از سوی سازمان ملل تحت عنوان «هیئت بین الدول تغییر اقلیم» تعیین شد تا مسئله را سطح جهان بررسی کند و ببیند ماجرای گرم شدن زمین تا چه میزان واقعی است. اما هرچه بود، دیدیم که در چند دهه بعد از رشد تکنولوژی بشر به صورت افسارگسیخته ای تلاش به ایجاد تغییر در طبیعت کرد و سعی کرد قدرت خود را به طبیعت نشان دهد. اگرچه اکنون هم در دنیا آگاهی های فراوانی نسبت به مسئله تغییر اقلیم و نتایج آن وجود دارد ولی همچنان شاهد اقدامات منفعت طلبانه انسان ها هستیم. همان منفعت طلبی که طی یکی، دو دهه بعد از جنگ جهانی دوم روزگار خوش کوتاهی برای بشر فراهم آورد و بعد از آن او را با عواقب وخیم تصمیماتش مواجه کرد، حالا هم به شکل های گوناگونی در جریان است. این چنین است که می بینیم با دستکاری های بشر و منفعت طلبی اش در توسعه کشاورزی دریاچه ارومیه خشک می شود، زاینده رود با مشکلاتی مواجه می شود یا خطر فرونشست شهرهای زیادی را تهدید می کند. بشر در این نیم قرنی که از جنگ جهانی دوم گذشت، فهمید که محیط زیست یک سطح تاب آوری مشخصی دارد. به این معنی که اگر بیشتر از تحملش به آن نیرو وارد کند، آن نیرو به خود شما بازمی گردد. اما چرا باوجود این آگاهی همچنان شاهد تخریب محیط زیست و دستکاری گسترده در آن هستیم؟ پاسخ را باید در این بدانیم که به نظر هنوز باوجود همه آگاهی ها و اطلاع رسانی ها، سطح حساسیت جامعه به این موضوع چندان بالا نیست. به این دلیل که محیط زیست و طبیعت همیشه با دست بخشنده ای در اختیار بشر بوده است و برای همین خیلی ها تصور می کنند هر بلایی که بر سر آن بیاید، اتفاقی نمی افتد. مدیران هم اغلب منافع ملی را بهانه ای برای تصمیمات مخرب خود می دانند. برای همین است که می بینیم توافق نامه پاریس یا همین نشست اقلیمی امسال که در پاریس برگزار شد، هیچ وقت به نتایج درخورتوجهی نمی رسد: چراکه قدرتمندان همیشه به منافع محدود خودشان فکر می کنند و خیر عمومی را در نظر نمی گیرند. در کنفرانس اقلیمی توکیو قرار شده بود در سال ۲۰۰۵ میزان تولید گازکربنیک در دنیا به حداقل خود برسد. اما الان در سال ۲۰۲۱ هستیم و می بینیم که هنوز کشورهای دنیا باوجود آگاهی نسبت به مخاطرات این مسئله بر سر اعداد و ارقام چانه می زنند و با این هدف فاصله زیادی داریم. به هر حال مخاطرات اقلیمی و تخریب محیط زیستی همچنان در حال انجام است. همه آدم ها به دنبال منافع شخصی هستند و نمی دانند که منافع شخصی کوتاه مدت است و اگر خیر جمعی حاصل نشود، همه متضرر می شوند. چنانکه دیدیم که بی توجهی مسئولان و شهروندان به مسئله آلودگی هوا در این چند سال موجب شده که حالا همه دچار مشکل شده اند و دیگر آسیب دیدن از آلودگی هوا شامل حال همه می شود و فقیر و پولدار و سیاست مدار و شهروند را دربر می گیرد. به نظر من مدیران در سطح دنیا به هنوز به اصل مسئله و اهمیت آن یقین پیدا نکرده اند. وضعیت شهروندان هم در سایه ناآگاهی و منفعت طلبی روز به روز به سمت بدترشدن پیش برود. به هر روی تا جایی که بشر به مفهوم خیر عمومی واقف نشود و خودخواهی های حقیرانه اش را رها نکند، زمین روزگار بدتری را در پیش خواهد داشت.

  • نویسنده : دکتر بهلول علیجانی (اقلیم شناس)
  • منبع خبر : شرق