هر سبک و مکتب یا جریان و شاخصه‌های قاعده‌افزا در شعر-بیش‌تر- وقتی به وجود می‌اید که زمان زایش از فرار برسد .شعر نو ایران پس از نیما افت و خیزهای بسیاری رااز سر گذراند، کسانی که حواس جمعی در عالم شعر و شاعری نداشتند دانسته و ندانسته با کمیت انبوه و کیفیت ناچیز به شعر […]

هر سبک و مکتب یا جریان و شاخصه‌های قاعده‌افزا در شعر-بیش‌تر- وقتی به وجود می‌اید که زمان زایش از فرار برسد .شعر نو ایران پس از نیما افت و خیزهای بسیاری رااز سر گذراند، کسانی که حواس جمعی در عالم شعر و شاعری نداشتند دانسته و ندانسته با کمیت انبوه و کیفیت ناچیز به شعر نو لطمه زدند و زمینه‌ی مخالفت با ان را برای کلاسیک‌سراهای به بن بست رسیده و نوکلاسیک‌های مردد و محافظه کار فراهم می‌اوردند و آن‌هایی که حواس جمع‌تری داشتند و پیام نیما را دریافته بودند اثار ماندگاری افریدند که البته تعداد این شاعران ازانگشتان دست کم‌تر است اما لازم به گفت است که شعر ایران به خاطر پیشینه‌ی بلند و هم دلایل وجودی و تاریخی و سرشت نمادین و استعاری‌اش (نه فقط از بُعد زیبایی شناسیک بلکه خفقان تاریخی و… ) بیش از پیش زبان گویای ملت ایران شد و در دوران پر تلاطم بعد از مشروطه سرشت چریکی پیدا کرد و برای بیان درد ورنج مردم به مفهوم و انتزاع گروید و برای بیان این مقصود مطول و شعارگونه شد مصداق بارزش را در شعر نو در شب‌های شعر خوشه می‌بینیم

 

و هم مردمی را که استقبال‌شان از شعر های مطول و مفهومی (به جز موارد خاص ) بیش‌تر بود با ظهور انقلاب شعرها بیش‌تر به شعار می‌گروند تا با مردم همراه شوند، مدتی این مثنوی تأخیر می‌شود و با فرو نشینی تب و تاب انقلاب دوباره شعر به سرشت و شاعرانگی‌اش می‌اندیشد و سعی می‌کند حامل عریان مسائل سیاسی اجتماعی نباشد واگرچه پیش‌تر شعر نو ایران جریایات حجم و نو و ناب را پشت سرگذارده بود حالا باید با توجه به پیشینه‌ها و در یک پوست‌اندازی دیگر این گسل تاریخی پوشیده می‌شد. درست در همین زمان است (۱۳۶۶) که دکتر فرامرز سلیمانی که پا به میدان می‌گذارد و بیانیه‌ی موج سوم را اعلام می‌کند با مصداق‌هایی که از بهره‌گیری و مصادره‌ی شکل و محتواهای پیشین به نفع این نوع شعر، نشان دارد چرا که پیش‌تر (۱۳۴۱) شعر موج نو با بیژن الهی و بهرام اردبیلی و جواد مجابی و…اعلام موجودیت کرده بود؛ شعری که با تصاویر انتزاعی و طرد موسیقی و وزن و قافیه که گاه از درک و دریافت خواص نیز خارج می‌شد اما ناگفته نماند که شعر از حواشی تحمیلی به ذات خود متمایل شد که شعر حجم با بیاینه‌ی سال (۱۳۴۸) و رویایی و چالنگی و اردبیلی و حسین مهدوی و…اعلام موجودیت کرد با توجه به فرم و پرهیز از معنا سازی و این که میان واقعیت و ماورای ان فاصله‌ای است که شاعر باید با یک جست سریع از طول و عرض و ارتفاع ان را طی کند و این که شعر باید موضوع خودش باشد. گمان می‌رود شعر حجم با تفاوت اندک از دل موج نو بیرون امد و اشتراکات و پیام همگونی در نزدیک کردن شعر به ذات آن دارند و پرهیز از عناصر تحمیلی و آگاهانه‌ی بیرونی که شعر را به شعار می‌بُرد و بعد موج ناب که از سال ۵۵-۵۷ مطرح گردید با هرمزعلی پور و سید علی صالحی و رادمنش و کریم پور که استفاده از واژه‌های پر انرژی و تأکید بر افعال، شعارش بود اما به نگر می‌رسد که این شاخصه‌ها همه در شعر نیما وجود داشته‌اند و این بیانیه‌ها بیش‌تر تأ کید بر شاخصه‌ای از شاخصه‌های نیمایی بوده و هست ولی باید اذعان داشت که این نگرها و چالش‌ها شعر نو را انرژی بخشید و به پایگاه‌های روشن‌تری رسانید. موج سوم با بهره‌گیری از شاخصه‌های پیشین سعی کرد با پوست‌اندازی دیگر به میدان بیاید با دوشاخصه‌ی مهم آن ایجاز و تصویر با این تفاوت که تصاویر در این نوع شعر سعی می‌کند انتزاعی نباشد ضمن این که تصاویر عینی و با تکیه بر عناصر دیگر شعری کار را ملموس‌تر می‌کند چرا که تصویر استخوان‌بندی در پیکر شعر است و هم در یافت شعر را آسان‌تر می‌نماید (مقصود سهل‌الوصول بودن شعر نیست چرا که شعر در دریافت نمی‌تواند آسان باشد بلکه منظور غیر انتزاعی بودن شعر است و گشودن تصاویر و مناظر در نگاه که بیش‌تر و خوش‌تر بر ذهن می‌نشیند و ارجاعات شعری در در فرم ذهنی‌اش را آسان‌تر می‌کند) چند نمونه از کار دکتر سلیمانی نشان می‌دهد که با حذف بجای افعال و حروف اضافه و قرینه‌سازی‌های بیانی و تصویری فضاسازی که در جملات شعری خود را می‌نمایند (این شگرد نحوی و بافتی و قرینه‌سازی در رویایی بیش‌تر با کلمه انجام می‌گیرد و نه با جملات که در کار رویایی بیش‌تر به صورت دانش کتابی و تصنع خود را می نمایاند )سعی می کند شکل و شمایل و حلاوت تازه ای به شعر دهد

“سایه‌های نور

تا گیسوان ما می‌آمد

که با سایه‌های نور

در راه‌های دور

بازی می‌کرد.”

 

“راه را بر گیسوان بیاویز

تا در باد

قاصدک رقصان بهاری باشم

راه را

بر گیسوانم

فانوس‌وار بیاویز”

 

“در دور دست خروسان می‌خوانند

دریاچه‌ای که به پهلو غلتیده است

صدف به اسمان می‌گشاید

افتاب روی ایوان

دم جنبانکی که عصر را

در سایه ی بلندش می‌تکاند “

 

“…و گردش بهار

در نی نی چشمان بهار نارنج

نطفه‌ی زفاف می‌بندد”

 

دیگر ایجاز، که باعث زدودن زوائد شعری می‌شود و هم در نوع درست‌اش شعر را به شی کلمه می‌برد و در این صورت است که انگار کلمات دهان می‌گشایند و اشیا را در خود می‌گیرند و شعر قائم به ذات می‌شود و خود را می‌گوید تا جهان را بگوید ضمن این که اضافات شعری کار را به دانش کتابی می‌کشاند و از دانش زندگی دور می‌کند .موج سوم تلنگر به جا و به موقعی بود به شعر پس از انقلاب تا شعر با پوست‌اندازی دیگر، بیش‌تر به ذات خود متمایل شود.بطور کلی شاخصه‌ها و جریانات ادبی بیش‌تر به صورت کاتالیزور عمل می‌کند تا هم شعر را به حوزه‌های تازه‌ی زیبایی‌شناسیک برسانند و هم ان را به پیش ببرند که البته گاهی عکس این هم صادق است اما چون سبک و مکتب‌ها و شاخصه‌های ادبی بیش‌تر زاییده‌ی زمان و مکانند و از هم زاده می‌شوند اگر هوشمندانه عمل کنند ادبیات را از ایستایی و یکسان‌سازی نجات می‌دهند و با قاعده‌افزایی و بکارگیری عناصر تازه‌تر ادبیات را تازه می‌کنند و انسان را و جهان را. کار دکتر فرامرز سلیمانی در ان زمان و مکان و مقطع خاص تاریخی ارجمند است و اگرچه گاهی سعی شده است به محاق رانده شود آیندگان هیچ کار ارزنده‌ای را فراموش نمی‌کنند .

  • نویسنده : جلیل قیصری