هنری ژیرو منتقد فرهنگی آمریکایی کانادایی و یکی از نظریه پردازان موسس تعلیم و تربیت انتقادی در ایالات متحده است. او به جهت کارهای تحقیقاتی اش در حوزه مطالعات فرهنگی، مطالعات جوانان، تعلیم و تربیت انتقادی، فرهنگ عامه، مطالعات رسانه، نظریه اجتماعی و سیاست آموزش عمومی و آموزش عالی مشهور است. موضوعات مورد علاقه او […]

هنری ژیرو منتقد فرهنگی آمریکایی کانادایی و یکی از نظریه پردازان موسس تعلیم و تربیت انتقادی در ایالات متحده است. او به جهت کارهای تحقیقاتی اش در حوزه مطالعات فرهنگی، مطالعات جوانان، تعلیم و تربیت انتقادی، فرهنگ عامه، مطالعات رسانه، نظریه اجتماعی و سیاست آموزش عمومی و آموزش عالی مشهور است. موضوعات مورد علاقه او به خصوص چیزی است که خود جنگ علیه جوانان، شرکتی کردن آموزش عالی، سیاست نولیبرالیسم، حمله به سواد عمومی و فروپاشی خاطره عمومی، تعلیم و تربیت عمومی، ماهیت آموزشی سیاست؛ و ظهور جنبش های متنوع جوانان در سرتاسر جهان می خواند. برخی از کتاب های اخیر او عبارت اند از: «جنگ نولیبرالیسم بر سر آموزش عالی» (۲۰۱۴)، «خشونت فراموشی سازمان یافته» (۲۰۱۴)، «فکرهای خطرناک در عصر اقتدارگرایی جدید» (۲۰۱۵)، «اعتیاد آمریکا به تروریسم» (۲۰۱۶)، «آمریکا در جنگ با خود» (۲۰۱۷)، «به خطرانداختن عرصه عمومی» (۲۰۱۸)، و «کابوس آمریکایی: رویارویی با فاشیسم» (۲۰۱۸). از نظر ژیرو آموزش عالی، در هماهنگی هر چه بیشتر با نیروهای بازار، عمدتا مملو از تدریس اصول تجارت و ارزش های شرکتی است، و در یک فرهنگ حسابرسی نولیبرال مدیران دانشگاه همان ارزشی را دارند که هیئت مدیره شرکت ها یا بوروکرات ها. در برهه تاریخی کنونی بی سوادی و جهل ظاهر جامعه ای را شکل می دهند که در آن اهمیت سواد عمومی هم در آموزش عالی و هم در کل جامعه این چنین کاهش یافته است.

به زعم او نولیبرالیسم بدل به ایدئولوژی غالب زمانه ما شده و جایگاه خود را به عنوان ویژگی محوری سیاست تثبیت کرده. نه فقط خود را نظامی سیاسی و اقتصادی تعریف می کند که هدفش تحکیم قدرت در دستان شرکت ها و نخبگان مالی است؛ بلکه جنگی بر سر ایده ها راه انداخته. در این مورد به خصوص خود را به منزله نوعی عقل سلیم تعریف کرده و در مقام شیوه ای از تعلیم و تربیت عمومی کار می کند و قالبی فراهم می آورد برای شکل دادن به نه فقط بازارها بلکه کل حیات اجتماعی. به این اعتبار، نولیبرالیسم فقط از طریق آموزش عالی و آموزش عمومی ارزش ها، هویت ها، و شیوه های عاملیت بازارمحور را تولید و توزیع نمی کند؛ بلکه با دم و دستگاه های فرهنگی وسیع تری همه نهادهای مسلط و همه مناسبات زندگی روزمره را خصوصی، فارغ از مقررات، تابع اقتضائات اقتصادی و تحت سلطه فرامین خصوصی سازی، کارآمدی، مقررات زدایی، و کالایی سازی کرده و می کند. از دهه ۱۹۷۰ به بعد هرچه زمام نهادهای مسلط در جامعه بیشتر به دست ایدئولوژی نولیبرال افتاده، برداشت آن از عقل سلیم یک فردگرایی مهارگسیخته، رقابت شدید، حمله خشن به دولت رفاه پرور، تضعیف مواهب عمومی، و حمله آن به همه الگوهای جمع گرایی که با ارزش های بازار در تضادند به هژمونی مسلط جوامع سرمایه سالار بدل شده.

ژیرو معتقد است بسیاری از چپ گرایان عاجز از درک این نکته بوده اند که نولیبرالیسم چیزی بیش از ساختارهای اقتصادی است و بیش از آن، یک نیروی تعلیمی قوی است به خصوص در دوران رسانه های اجتماعی که بر همه سطوح جامعه مدنی سلطه ای تام و تمام دارد. دامنه گسترش آن نه فقط به آموزش بلکه به طیفی از رسانه های دیجیتالی و حوزه وسیع تر فرهنگ عامه می رسد. تحت سیطره شیوه های حکمرانی نولیبرال همه مناسبات اجتماعی تجاری شده اند، مهم نیست سر و کارمان با چه نهادی باشد. رواج واژگان نولیبرالی کارایی و کارآمدی گواه اراده و توفیق آن در آوردن آموزش به کانون صحنه سیاست است. در ضمن هشداری است به مترقی ها، همان طور که پی یر بوردیو اصرار داشت چپ گرایان جنبه های نمادین و تعلیمی مبارزه را دست کم گرفته اند و سلاح های مناسبی نساخته اند برای جنگیدن در این جبهه. مدافعان نولیبرالیسم همواره دریافته اند که آموزش میدان مبارزه ای است بر سر موضوعات داغی مثل نحوه آموزش جوانان، کسانی که باید آموزش ببینند، و بینشی نسبت به حال و آینده که از همه ارزشمندتر و ارجح است. آموزش عالی در دهه شصت ایالات متحده و بسیاری از کشورهای دیگر دوره ای انقلابی را از سر گذراند. دانشجویان می خواستند آموزش را به منزله حوزه عمومی دموکراتیک بازتعریف و در ضمن آن را به روی گروه های مختلفی باز کنند که تا آن زمان از دایره آموزش بیرون مانده بودند. محافظه کاران از این تغییر بسیار ترسیده بودند و هرچه در توان داشتند در مقابله با آن کردند. از دهه ۱۹۶۰ به بعد، محافظه کاران، به خصوص راست نولیبرال، جنگی به راه انداختند بر سر آموزش تا آن را از شر نقش احتمالی اش در حوزه عمومی دموکراتیک خلاص کنند. در عین حال درصدد هجمه به آموزش بودند تا شیوه های حکمرانی آن را از نو شکل دهند، قدرت استادان را کم کنند، اولویت را به دانش ابزاری در خدمت بازار دهند، دانشجویان را بیش از هر چیز مشتری و مصرف کننده بخوانند، و کارکرد آموزش عالی را عمدتا تقلیل دهند به پرورش نیروی کار جهانی. هسته اصلی سرمایه گذاری نولیبرالی در آموزش میل به سست کردن تعهد دانشگاه است به حقیقت، تفکر انتقادی، و الزام آن به دفاع از عدالت و مسئولیت پذیری در محافظت از منافع جوانانی که وارد جهانی می شوند مملو از نابرابری، طرد، و خشونت چه در خانه و چه در بیرون از خانه. آموزش عالی شاید یکی از معدود نهادهای باقی مانده در جوامع نولیبرالی باشد که فضایی حمایتی در اختیار جوانان می گذارد تا سوال کنند، زیر سوال ببرند و برخلاف جریان آب شنا کنند. نولیبرالیسم چنین فضایی را خطرناک می یابد. به عقیده ژیرو نولیبرال ها هر کاری کرده اند تا آموزش عالی را از بین ببرند، یعنی آموزش عالی به منزله فضایی که در آن دانشجویان می توانند شهروندی انتقادی خود را پیاده کنند، استادان می توانند در ساختار حاکم بر آن مشارکت داشته باشند، و آموزش می تواند به عنوان یک حق تعریف شود، نه امتیاز. با کالایی شدن بیش از پیش دانش، بسیاری از دانشکده ها مک دونالدی شده اند و نتیجه آن را می توان در برنامه های آموزشی آنها دید که شبیه منوی فست فودهاست. از این گذشته، اساتید دانشگاه روز به روز بیشتر تابع الگوی مناسبات کاری وال مارت می شوند، مناسباتی که هدفشان به گفته نوام چامسکی «کاهش هزینه های کار و افزایش سرسپردگی کارگران» است. در عصر بی ثباتی و انعطاف پذیری، اکثر اساتید پاره وقت شده اند، حداقل حقوق را می گیرند، مهار شرایط کاری شان را از دست داده اند، پاداش هایشان کم شده و در کلاس هایشان بحث های انتقادی مربوط به موضوعات اجتماعی را طرح نمی کنند، چون می ترسند شغل شان را از دست بدهند. مورد آخر شاید اصلی ترین موضوعی است که آزادی بیان و آزادی دانشگاهی را محدود می کند. به علاوه، خیلی از این اساتید با حقوق ناچیزی که می گیرند نمی توانند ماه را به آخر برسانند. اگر وضع اساتید دانشگاه ها از این قرار است و کارگران خدماتی محسوب می شوند، وضع دانشجویان چندان بهتر نیست و به شان مصرف کننده و مشتری تنزل یافته اند. به علاوه، نه فقط دانشجویان را با ارزش های رقابت جویانه، خصوصی شده و بازار محور نولیبرالیسم خفه کرده اند بلکه آنها را با این ارزش ها به شیوه های مختلف چزانده اند، در قالب شهریه های فوق العاده سنگین، بدهی های نجومی به بانک ها و سایر نهادهای مالی و نبودن کاری مناسب. نولیبرالیسم، در مقام یک پروژه و جنبش، نمی گذارد معلمان و سایرین شرایطی ایجاد کنند که به دانشجویان فرصت دهد دانش و شجاعت مدنی لازم را کسب کنند تا حس بیچارگی و کلبی مسلکی را نامقبول و امید را عملی بیابند. نولیبرالیسم، در مقام ایدئولوژی، با هر برداشت ممکنی از دموکراسی در تضاد است و دموکراسی را دشمن بازار می داند، ولی به زعم ژیرو اگر شهروندان خودآیین، منتقد خویش، کنجکاو، فکور و مستقل نباشند دموکراسی به هیچ کار نمی آید. اگر قرار است دانشجویان داوری ها و انتخاب های حیاتی کنند و در فرایند تصمیم گیری هایی مشارکت کنند که زندگی روزمره، اصلاح نهادها و خط مشی دولت ها را تحت تاثیر قرار می دهد، این ویژگی ها ضروری است.

نولیبرالیسم نحوه استفاده از زبان را هم در آموزش و هم در جامعه سروته کرده. می کوشد گفتارهای مربوط به دموکراسی لیبرال را مصادره کند، گفتارهایی که به تدریج پیش پاافتاده شده اند تا هم معانی شان محدود شود و هم از آنها در تقابل با معانی سنتی شان استفاده شود، به خصوص گفتارهای مربوط به حقوق بشر، عدالت، داوری مستدل، عاملیت انتقادی و خود دموکراسی. نولیبرالیسم جنگی به راه انداخته نه فقط بر سر رابطه بین ساختارهای اقتصادی بلکه بر سر خاطره، کلمات، معنا و سیاست. کلماتی مثل آزادی را می گیرد و آن را به آزادی مصرف محدود می کند، نفرت می پراکند و مفاهیمی مثل نفع شخصی و نوعی فردگرایی مفرط را به مقام یک عقل سلیم جدید می رساند. برابری فرصت ها یعنی درگیری در رقابت های بی رحمانه، یک جور روحیه مبتنی بر جنگ همه با همه و بقای مناسب ترین شیوه رفتاری. واژگان نولیبرالیسم در خدمت خشونت است، چون قابلیت تحقق جمعی استعدادهای انسان را کم می کند، فهم موسع از آزادی را که اساس گسترش عاملیت انسان است محدود می کند و تخیل اخلاقی را با تقلیل آن به نفع بازار و انباشت سرمایه تضعیف می کند. کلمات، خاطره، زبان و معنا تحت سیطره نولیبرالیسم به سلاحی بدل شده اند. از نظر ژیرو مسلما نه رسانه ها و نه جریان های مترقی توجه کافی کرده اند به نحوه استعمار زبان توسط نولیبرالیسم چون هیچ یک از آنها توجه نکرده اند که بحران نولیبرالیسم نه فقط بحرانی اقتصادی بلکه بحران ایده هاست. آنها آموزش را نیروی اصلی سیاست قلمداد نکرده اند و این چنین محل تقاطع زبان، قدرت و سیاست در پارادایم نولیبرالی را عمدتا نادیده انگاشته اند.

  • نویسنده : سرویس اندیشه
  • منبع خبر : شرق