این مصاحبه را در خصوص زیست و مرگ سیروس رادمنش آقای تنگستانی سالها پیش با من انجام داد که بدون حذف و اضافه در پایگاه خبری تحلیلی صدای هم وطن منتشر می شود.

«سیروس رادمنش»، شاعر و روزنامه‌نگار شناخته شده ادبیات، زاده سال ۱۳۳۴ در روستای «بن‌آسیاب»، از توابع شهرستان «هفتگل» است. او یکی از پایه‌گذاران شعر «موج ناب» بود که در شهریور سال ۱۳۸۷، در سن ۵۳ سالگی درگذشت.

«شهرام گراوندی»، در معرفی سیروس رادمنش می‌گوید:

ـ باوری به بیوگرافی سال تولد و مرگ هنرمندان ندارم. این زیست شناسنامه‌ای مگر چه قدر می‌تواند در هنر و اثرگذاری هنرمندان و نویسندگان اهمیتی داشته باشد؟! به باور من، سیروس رادمنش یا هر شخص دیگری که به صورت ناگزیر، ناخواسته، غیرارادی و ناگهانی متولد می‌شود را باید به دو دسته تقسیم کرد؛ آدم‌های عادی شناسنامه‌دار که تاثیری بر زمانه نمی گذارند و آدم‌هایی مانند سیروس که شناسنامه آن‎ها نه یک سجل رسمی، که شناسنامه‌ای کاری است. افرادی مانند سیروس را باید این‏گونه و از این منظر شناخت. باید بررسی کنیم این افراد به چه میزان در باورها و تفکرات هنری جامعه تاثیر گذاشته‌اند. به باور من، این تاثیرگذاری، بیوگرافی واقعی هنر و هنرمند است. سیروس متولد روستایی از توابع هفتگل بوده است. چرا این را می‌گویم و به هفتگلی بودن او اشاره می‌کنم؟ به این دلیل که هفتگل، مسجد‌سلیمان و آبادان به واسطه کشف نفت و پالایشگاه نفت و حضور انگلیسی‌ها، آوردگاه و دروازه مدرنیته به ایران معاصر بودند. ایران و هنر معاصر بدون این سه شهر حتما خیلی چیزها کم خواهد داشت. اگر این سه شهر نبودند و نفت و گازی در آن‎ها وجود نداشت و استخراج نفت رخ نمی‌داد، بدون تردید یک غبار روستایی هنوز بر آسمان ایران دیده می‌شد. صنعت نفت سبب شد در ادبیات و هنر معاصر ایران افراد کم‌نظیر و درخشانی مانند «ابراهیم گلستان»، «صفدر تقی‌زاده»، «ناصر تقوایی»، «نسیم خاکسار»، «قاضی ربیحاوی»، «بهرام حیدری» و الخ متولد شوند. همه این‌ها فرزندان نفت هستند. مثلا ابراهیم گلستان از شیراز به آبادان می‌آید و در آبادان شروع به کار می‌کند و یا «غلامحسین ساعدی» و «جلال‌ آل‌احمد» به خوزستان سفر می‌کنند و تحقیقاتی با موضوع کشتی‎رانی و اقلیم شناسی انجام می‌دهند. این تحقیقات متاسفانه کم‎تر دیده شده اند اما تحقیقات مهمی هستند. ادبیات و خاستگاه اقلیمی هفتگل، فرزندانی متولد کرده که سیروس رادمنش هم یکی از این فرزندان خلف است. سیروس و شعر «موج ناب»، دست‎آورد و هدیه صنعت نفت به ادبیات ایران است. زمانی که موج ناب در خوزستان پا گرفت، افرادی مانند «فرامز سلیمانی» و بعد‌ها «منصور خورشیدی» به خوزستان سفر کردند. پس به جای این که بپرسیم سیروس رادمنش متولد کجا است، یادمان بیاید او متولد نفت است. سیروس آدمی به شدت بی‌نظم بود اما بی‌نظمی در زندگی او یک نظم خاص داشت؛ یک نامنظمی خاص و حیرت آور. او خود باور داشت که رفتار «آرتور رمبو»، شاعر فرانسوی را دارد تکرار می‌کند. وقتی وارد خانه‌اش می‌شدیم، می‌گفتیم این شخص با این بی‌نظمی آیا تا فردا زنده خواهد ماند؟ اما همین شخص وقتی با او گفت‌وگو می‌کردم یا شعری از او می‌خواستم منتشر کنم، روی واژه‌ به واژه و یا سرِ بودن یا نبودن یک ویرگول یا نقطه چنان وسواسی داشت که باور کردنی نبود. به لباس پوشیدنش اهمیت نمی داد و به خورد و خوراک بی‌توجه بود. عکس‌هایی که اصولا همه جا از سیروس منتشر می‌شوند، منظورم عکس‌هایی هستند که لباس چریکی به تن دارد، عکس‌هایی هستند که من از او در دفتر کارم گرفته‌ام. در این عکس‌ها شاید مخاطب تنها جایی است که نظمی در ظاهر او می‌بیند. توجه‌ای به آراستگی نداشت و در زندگی شلخته بود. مشروب هم که بلای جانش شد. اعتیاد به مشروب داشت و آخر سر هم همین اعتیاد جانش را گرفت. سیروس با همه این شلختگی‌ها، در ادبیات، شاعری به شدت وسواسی و خوش خط بود.

سیروس به گفته برخی از اعضای حلقه شعر موج ناب و به گواه خودم، علاوه بر اطلاعات و مطالعه زیادی که در حوزه ادبیات کلاسیک و معاصر داشت، موسیقی کلاسیک غرب را تخصصی و کاملا دقیق می‌شناخت و گوش می‌داد. شناخت موسیقی کلاسیک در شعرهای سیروس بارز است. فیلم‏شناس خوبی بود و همه آثار ماندگار در سینمایی جهان را با جزییات می‌شناخت و گاهی تحلیل می‌کرد.

بخش دوم:

زهره ماهان همان سیروس رادمنش بود

در اولین بخش از این گفت‌وگو «شهرام گراوندی»، شاعر و روزنامه‌نگار ساکن اهواز در خصوص «سیروس رادمنش» یکی از شاعران شعر موج ناب گفت: « یادمان بیاید سیروس متولد نفت است. سیروس آدمی به شدت بی‌نظم بوده. اما بی‌نظمی در زندگی او یک نظم خاصی داشت. یک نامنظمی خاص و حیرت آور. او خود باور داشت که رفتار آرتور رمبو را دارد تکرار می‌کند. وقتی وارد خانه‌اش می‌شدیم می‌گفتیم این شخص با این بی‌نظمی آیا تا فردا زنده خواهد ماند؟ اما همین شخص وقتی با او گفت‌وگویی می‌کردم یا شعری از او می‌خواستم منتشر کنم روی واژه‌ به واژه و یا سر بودن یا نبودن یک ویرگول یا نقطه چنان وسواسی داشت که باور کردنی نبود. به پوشیدنش اهمیت نمی‌داد و به خورد و خوراک بی‌توجه بود، عکس‌هایی که اصولا همه جا از سیروس منتشر می‌شود، منظورم عکس‌هایست که لباس چریکی به تن دارد، عکس‌هایی است که من از او در دفتر کارم گرفته‌ام. در این عکس‌ها شاید مخاطب تنها جایی است که نظمی در ظاهر او می‌بیند. توجه‌ای به آراستگی نداشت، زندگی‌اش شلخته بود. مشروب هم که بلای جانش شد. اعتیاد به مشروب داشت و آخر سر هم همین اعتیاد بلای جانش شد. سیروس با همه این شلختگی‌ها در ادبیات شاعری به شدت وسواسی و خوش خط بود.»

در ادامه دومین بخش از این گفت‌وگو را می‌خوانید:

 

پیرامون شعر ناب و ساختار در این فرم از شعر، نظرات و گفته‌های متفاوتی وجود دارد، حتی خود ناب‌ پردازان هم تعریف‌هایی شخصی و گاهی متفاوت از این فرم ادبی دارند. شعر «سیروس رادمنش» چه مولفه‌هایی داشت؟

ـ اول اجازه بدهید در مورد موضوعی بگویم که یا کمتر کسی‌ می‌داند و یا کمتر کسی به آن پرداخته است. سیروس قبل از مرگ، شعر‌هایش را خودش به دو دسته «ضعیف» و «قوی» دسته بندی کرده بود. شعرهایی که از نظر او در دسته «قوی» جای می‌گرفتند را با اسم و امضاء خودش منتشر می‌کردیم. اما شعرهایی که «ضعیف» بودند را با نام مستعار «زهره ماهان» در نشریات و مجلات منتشر می‌کرد. امروز با جسارت هر چه تمام می‌گویم که حتی همان شعرهای ضعیف سیروس که در اکثر مواقع در نشریات معتبر و معیار منتشر می‌شد، یعنی همان آثاری که سیروس به آنها ضعیف می‌گفت دارای شخصیت و تشخصی ادبی بود و یک سر و گردن از انبوه شعرهای سترونی که امروزه منتشر می شود برتر است. «زهره ماهان» همان «سیروس رادمنش» است. من شعرهای زیادی از «زهره ماهان» دارم. این شعرها وقتی منتشر می‌شدند، همه به‌به می‌گفتند و سیروس در دلش به جماعت بی‌خبر از همه‌‌جا می‌خندید. گاهی شده بود که حتی شعر سیروس را به خاطر کینه یا چشم‌و‌هم چشمی و باند‌بازی پس می‌زدند و شعر «زهره ماهان» را منتشر می‌کردند. به باور من زندگی سیروس یک نوستالوژی است. زندگی او نمونه تمام عیار اندوه حاکم بر زندگی هنرمند ایرانی بود. زندگی کدام شاعر و نویسنده و هنرمند ایرانی یک زندگی آرمانی است؟ آیا در ایران ما هم «تولستوی» بی‌غم و بی‌درد داشته‌ایم؟ آن‌هم در ایرانِ به شدت جهان سومی که بخت هنر و اولاد هنر از بیخ خوابیده است. به تیراژ کتاب‌ها نگاه کنید. کدام شاعر و نویسنده است که از راه چاپ کتاب‌هایش تامین مالی شده باشد؟ مگر با رابطه و زد و بند و نان قرض دادن بتوانی یک کتاب مثلا تئوری تحقیقی را به فلان دانشگاه حقنه کنی که آنهم مجالی
نمی‌پاید و گیریم چند صباحی ناندانی مولف شود. بعد چه؟! یک کتاب گرته برداری شده دیگر از مولفی دیگر کتابت را برای همیشه از چشم می‌اندازد.

شاعر ایرانی یعنی سیروس رادمنش. شاعر ایرانی یعنی شاعری با بیلرسوت ( لباس کار کارگران شرکت نفت) و کلاه ایمنی. شاعر ایرانی یعنی شاعری که کفش‌هایش را جوهر نمک و اسید کارخانه‌های اراک سابیده و رنگ شلوارش پریده و لباس‌هایش در انبار راه آهن پوسیده و فکر و روح و مغز و معده‌اش در عسلویه پُکیده و خسته از همه عوالم شاعری‌ست. شاعر ایرانی یعنی شاعری که بیش از آنکه به قلم و کاغذ ور برود با قلم و چکش سر و کله زده است.  حضور سیروس با وجود چشمه همیشه جوشان شعر در نشریات بلاد دور شهرستان‌های شمال و جنوب و نقل همیشگی هنر و شعر او در محافل، گمانه‌ای نیست که بشود آن را اثرگذاری و یا اثربخشی در روند شعر و ادب ایران تلقی کرد. شعر سیروس را با متر و معیارهای ادبی که تراز کنیم می‌بینیم چند گام فراتر از از تمامی شاعران جنوب بوده و عمق و ژرفی نگاه سیروس و شعر سیروس بسیار بالاتر از غنا و شیوه دیگر شاعران ولایت است. و از سویی دیگر، همیشه در سفر بودن، بی نظمی و آشفتگی زندگی شخصی او مدام به کار هنری ـ ذوقی او آسیب وارد کرده و او را از اوج گرفتن باز داشته است. هر چند که دوستان ما هنوز دنبال اثبات این مساله‌اند که بنیانگذار ناب که بوده و چه کسی ناب مانده و چه کسی از ناب فاصله گرفته و نقش «منوچهر آتشی» چه بوده که در مقاله‌ای در مجله «تماشا»ی آن دوران ـ سروش امروزی ـ که مجله‌ای درباری بوده و متعلق به رادیو ـ تلویزیون پهلوی و این که اصولا مجله « تماشا» جایگاهی در ادبیات و حتی میان نشریات ادبی جدی همان سال‌ها نیز داشته یا نداشته ـ که فی الواقع نداشته است ـ گیریم نامگذاری ناب هم شده که شده و…؛ همه این‌ها مجادلات کسل کننده‌ای است که دوستان ما به آن مشغول‌اند. حتی خیلی وقت‌ها خود سیروس هم بسیار متعصبانه به بحث ناب می‌پرداخت. به باور من شعر سیروس قلمروهای آن سوی ناب را فتح کرده و از ناب برگذشته و راه خود را یافته و از ماهیت ناب نویسی که هنوز معتقدم در مفهوم ازلی ـ ابدی آن عبارت هنر برای هنر خفته و فاقد هنر متعهدانه و اعتراضی ست، عبور کرده است. چه بسا منوچهر آتشی در رسانه رسمی حکومت یعنی همان مجله «تماشا»، عامدانه و آگاهانه این نحله یا بگوییم جریان را راه انداخته؛ چرا که خود آقای آتشی هم سال‌ها بود از فضای اسب سپید وحشی دور شده بود و برای امرار معاش و دوری از هیاهوی جریان‌های اعتراضی روشنفکران آن روزگار استخدام تماشا و رادیو تلویزیون شده بود. این است که هنوز ناب را نه موازی که زاییده مفهوم هنر برای هنر می‌دانم.

  • منبع خبر : پیوند ایرانیان