مسجد سلیمان زادگاه نفت خاورمیانه نیز اکنون یکصد و نه سال پس از فوران چاه نمره یک و حدود نود سال پس از مرگ رینولدز، اگرچه از حیث امکانات شباهت چندانی به "تیتو سویل" یا سایر شهرهای پنسیلوانیا ندارد، اما به لحاظ وجود آثار متعدد و گنجینه های ارزشمند بازمانده از دوران اکتشاف نفت، بی شباهت به این شهر کوچک نفتی نیست

 از اینجا آغاز شد، از این چاه متروک نمره یک، شش ماه آزگار، کلنگ حفاری “جرج برنارد رینولدز”(۱)، کند و کند و کند تابه عمق ۳۶۰ متری زمین رسید و سرانجام در گرگ و میش پنجم خرداد سال ۱۲۸۷ شمسی، پیش از آن که آفتاب از فراز تپه ماهورها بالا آمده و بر چادرهای سفیدرنگ اردوگاه حفاران بتابد، صبح دولت نفت از فراز دکل چاه شماره یک مسجدسلیمان بردمید.
در آخرین روزهای بیم و امید، دو روز مانده به پایان هفتمین سال واگذاری امتیاز نفت به دارسی، هنگامی که سرمایه سندیکای اکتشاف رو به کاستی نهاده و می رفت تا پرونده کشف نفت در ایران بسته شود، آخرین ضربه های مته کوبه ای دستگاه شماره یک حفاری، سقف گنبدی مخزن آسماری را شکافت و صدایی مهیب همراه با فوران نفت و گاز،کارگران خسته را جانی تازه بخشید.
حفاران کانادایی و لهستانی گرداگرد چاه به پایکوبی پرداخته و کارگران بومی شادمانه بانگ و هی جار سردادند.
“الله داد مهوش” (۲)، سراسیمه از خیمه بیرون آمد و با مشاهده باران نفت، قاصدی چابک سوار پی رینولدز گسیل داشت تا او را که برای ارسال تلگرام تمدید زمان حفاری، به “درخزینه”(۳)رفته بود، از فوران چاه با خبر کند.
جرج رینولدز که حالا بلوط مقاوم سرزمین های نفتخیز لقب گرفته بود، سرمست و شادمان، گزارش این رویداد را  به اطلاع مدیران شرکت  رساند . پیش از او ویلسون رییس گارد محافط چاه نیز تلگرامی رمزی، به لندن فرستاده بود که مضمون آن آیه ای از کتاب مقدس بود:
“سپاس خدای را که چهره او را به روغن (oil)  شاداب گردانیده و از سنگ خارا آب جاری ساخت”.
باری نیشتر حجامت کولیان سفید پوست اروپایی، خون تیره زمین را بر قشلاق رنگ پریده مسجدسلیمان جاری ساخت، تا آتشکده ی “سرمسجد” به مدد آن، چهره برافروزد و روح سرگردان انسان نخستین از فراز غار تاریخی “پبده”، (۴) شاهد حرکت هیولاهایی از جنس آهن باشد.
بدین ترتیب انسان سنتی این دیار با راز و رمز دنیای صنعتی خو گرفت و مرد و زن ایلیاتی نیز به کاربردهای تازه نفت سیاه واقف شد. مشک ها و پیت های مملو از نفت بر پشت استران و اسبان شناسنامه دار، کالای قافله های کبود کوره راه های نفتی این سوی زاگرس شد و مردان دبیت پوش، شانه به شانه ی نقشه برداران سبزچشم، در بیابان ها به نقشه کشی پرداختند و چندی بعد خطوط مارپیچ لوله های رزوه ای، بر پهنه ی تپه ماهور های گچی خزیدن آغاز کرد و سر از دریای دور دست درآورد.
نفت که به فراز آمد، تاجران بزرگ نیز بنا را بر ماندن نهادند؛ و اندک اندک از مسجدسلیمان شهری ساختند شهرستان! البته آنگونه که اقتضای زندگی خودشان بود.
گاری ها و ارابه های شش اسبه ی حامل قطعات و لوازم صنعتی در گذرگاه های ناهموار و پرفراز و نشیب شهر نفت، به راه افتاد  و معماران خوش دست بر فراز هر بلندی، خانه ای از سنگ تراش بنا نهاده و بنگله ها و خانه باغ هایی پدید آوردند برای اقامت صاحب منصبان،و سهم مردم و خیل کارگران پابرهنه تا مدت ها شعله های بویناک گاز، بود که شام تاریک هزارساله آنان را به صبح روشن عصر هیدروکربور پیوند می زد و سال ها بعد خانه های ۱۰ فوتی و ۲۰ فوتی مسکن مالوف آنان شد.
باشگاه های گلف و اسکواش و بیلیارد و کریکت ، خاطره بازی کودکانه “هفت سنگ” و الختر” را از ذهن ها ربود و ترنم موسیقی موتزارت و بتهوون، نوای نی شبانی و دی بلال و برزیگری را از یادها برد.
خبر کشف نفت که همه جا پیچید، مردان جویای کار از سراسر ایران به صرافت دست یافتن به درآمد ناشی از استخراج طلای سیاه، راهی این دیار شدند و اقوام و طوایف و ملیت های گونه گون، در امتزاجی شگفت، فدراسیونی ایلی پدید آوردند که تمام تیره هایش به زبان نفت سخن می راندند.
در اندک مدتی چاه های نفت یکی بعد از دیگری حفر و انبارها و کارگاه هایی بزرگ برپا شد، و خط آهن مسجدسلیمان، “ورک شاپ چشمه علی”(۵) را به انبوه آب های کارون در “بند قیر” متصل کرد تا تجهیزات و بارهای گران کشتی های رودخانه پیما، بر محملی روان تر و شتابان تر رهسپار زادگاه نفت شود.
باری، اوایل قرن هیدروکربور بود و  فوران چاه نمره یک، وجود ذخایر بی بدیل نفت خامی را نوید می داد که بی نیاز به دستگاه های مکنده، به فراز آمده و قادر بود بدون استفاده از تلمبه، مسافتی نسبتا طولانی را نیز بپیماید تا به مخازن تفکیک یا محل انباشت برسد؛ وجود یک چنین فشاری در چاه های نفت ایران هم شگفت انگیز و هم امیدوار کننده بود؛ اما از آنجا که در سرزمین های نفتی عمر جوانی کوتاه است و ابدی نیست، فشار افسانه ای مخازن نفتی مسجدسلیمان نیز بتدریج فروکش کرد و چاه هایی که در برنامه استخراج غیرصیانتی، رکورد دار تولید روزانه افزون بر ۲۵ هزاربشکه بودند، بزودی از نفس افتادند تا صرفا نشانه هایی با شکوه از  ایلغار کمپانی نفت انگلیس باشند!

چراغ ماست که در این خانه می سوزد!
پنجم خرداد ۱۲۸۷ خورشیدی نقطه عطفی در تاریخ صنعت نفت جهان محسوب می شود؛ در این روز در یک منطقه عشایری و کوهستانی واقع در جنوب غربی ایران، عملیات حفاری گروه کاشفان نفت به ریاست جرج رینولدز، به فوران نفت از چاه شماره یک میدان نفتون منجر شد. (نام این میدان بعدها به مسجدسلیمان تغییر پیدا کرد.)
حدود ۳۰ سال پیش از این نجم الملک قاجار در راه بازگشت از خوزستان آرزو کرده بود که روزی نفت پاکیزه ایران در بازار داخلی جایگزین نفت کثیف روسیه بشود! او که به دعوت آقا عزیز مستاجر معدن نفت سفید شوشتر! به حوالی رامهرمز و بختیاری رفته بود، از مشاهده زلالی و کیفیت نفت همراه آب، به وجد آمده و به صرافت افتاده بود که نکاتی را در گزارش خود گنجانده و به شاه عرضه بدارد؛ از جمله اینکه دولت پانصد تومان مالیات و دیون بسته شده بر عایدات این چاه ها را به مستاجر آن ببخشد تا بتواند در برابر  بازار پر رونق نفت روسیه و بمبئی دوام بیاورد و هم آرزو کند که: “کاش در ایران همین نفت سفید مملکت خودمان را استعمال می نمودیم در عوض نفت کثیف روسیه و پول گزاف بخارج نمی رفت.”
نجم الملک کیفیت استخراج نفت از معدن نفت سفید را این گونه شرح می دهد:
“..در دامنه کوه ..شش هفت چاه بعمق یک دو ذرع (حدود ۲ متر) آن جا حفر نموده اند آب و نفت مخلوط با دلو کشیده می شود. در کنار دلو نزدیک کعب )دسته) ثقبه ای (سوراخی) است که وقت بالا کشیدن آب ها خارج می شود و همین که به نفت رسید رنگش متغیر می شود صوتی به گوش می رسد غیر از صوت آب که عملجات  (کارگران) از کثرت عمل خوب تشخیص می دهد چه نفت مفید خوبیست!!”
“.. سابق این نفت حمل می شد به محمره (خرمشهر) و بصره و بمبئی،حالا در شوشتر هر دو من و یک سیر(سه و نیم لیتر حدودا) به مبلغ دو قران بفروش می رسد بعد از  تحمل کرایه ده فرسخ راه.”
طلوع خورشید خرداد از فراز چاه گاز آلود نمره یک
رینولدز زمین شناس قابلی بود و باید گفت کم نظیر بود. او همچون یک مقنی یزدی که رگ و پی زمین را می شناسد و صدای جریان آب را از اعماق خاک می شنود، رگه ها و چینه ها را می کاوید، رخنمون ها را دنبال می کرد، و لوکیشن چاه را تعیین می نمود. او البته در این کار تنها نبود و از مهندسان کانادایی هم کمک می گرفت. اما توصیف های او از زمین شناسی زاگرس نشان دهنده شامه تیز و عمق اطلاع و خبرگی او در یافتن محل وجود نفت است. رینولدز ابتدا در چاه سرخ رحل اقامت افکند و یک چند به حفاری پرداخت و به نفت هم رسید اما نه چندان که به کار آید. (اصطلاحا تولید اقتصادی نبود.)
بعد به شاردین رفت و بخت خویش را در ماماتین آزمود که قراین و نشانه های متعدد داشت از جمله چشمه قیر که بارها در سفرنامه های مستشرقین (و هم در سفرنامه نجم الملک قاجار) بدان اشاره شده بود. اما در اینجا هم علی رغم تمام پیش بینی ها به نفت نرسید. در آخرین نقطه از سرزمین بختیاری اما بخت یاری کرد و نفت بالا آمد. در پایان شبی چون شبه، روی شسته به قیر! صبح روشن نفت بردمید و خورشید خرداد از فراز دکل گازآلود چاه نمره یک طلوع کرد.
پیش از فوران، دسته سواران محافظ چاه به نماز ایستاده بودند تا دوگانه صبح را به جای بیاورند و یکی از کردها پیش نماز شده و بقیه تفنگچی ها بدو اقتدا کرده بودند به عادت هر روز، و ویلسون در گرگ و میش صبحگاهی، بیرون از چادری که رو به چاه برپا داشته بود، روی تخت سفری اش دراز کشیده، به نیایش صبحگاهی دسته تحت فرمانش می نگریست.
رینولدز روز گذشته برای کاری به “درخزینه” رفته  و قبل از رفتن به حفاران کانادایی سفارش کرده بود برای جلوگیری از آسیب دیدن مته، با احتیاط کامل و کمترین بار ممکن حفاری را ادامه بدهند. کار بی وقفه ادامه داشت؛ سرمهندس ماک ناتون احتمالا اولین کسی بود که بوی گاز به مشامش رسید. و دقایقی بعد نخستین نشانه های فوران را به چشم خود دید و ناگهان..بله ..تمام شد نمره یک به نفت رسید.
در حوالی صفه ی سرمسجد، زمین روزنه ای به درون خویش و گنجینه های نهانی خود گشوده بود. برکت باد در نفت! چه نعمت اش بنامند و چه نقمت اش بخوانند، از آن ماست! مایده ی زمین است هبه شده به فرزندان “ایران ویج” ! مگر نه اینکه نخستین بار در میدان نفتون  یافت شد همانجا که یکی از ستون های فرو افتاده سر مسجد، انگشت اشاره اش را رو به  آن نشانه رفته بود؟
مهار چاه نمره یک
به محض فوران،معلوم نشد کی  و  چگونه همه گرداگرد چاه جمع شدند، قاطرها که در دقایق اولیه از نفیر گاز متصاعد شده، رمیده و می خواستند طویله ها را کنده و بگریزند؛ حالا آرام خیره شده بودند به کارگرهایی که به شتاب چادرها را ترک نموده و به سوی چاه دیوانه می شتافتند. ابری از گاز و غبار نفت بر فراز دکل تشکیل شده بود و داشت کارگرها را خفه می کرد.
با این وجود هر کسی تلاش داشت هیجان آمیخته با شادی اش را نشان بدهد؛ از داد و فریاد و گاله شادمانه کردها و بختیاری ها گرفته تا رقص و پایکوبی مستانه کانادایی ها . اما غایب این سرور سحرگاهی شخص رئیس جرج رینولدز بود که از قضا آن شب مسجدسلیمان نبود. کانادایی ها اما کارشان را بلد بودند بنابراین تا یکی از سواران بختیاری به تاخت برود و رییس را خبر بدهد، تمهیدات عملیات “لوله بالا” (خارج ساختن مته از درون چاه) و مهار گاز را فراهم کردند.
آفتاب بالا آمده و هیجان آمیخته با شادی جای خود را به سکوت و کار سرسختانه ای داده بود که لازمه مهار و کنترل چاه بود. ساعاتی بعد بالاخره رینولدز هم رسید با دو سه سوار همراهش از شیب دره ی منتهی به مالکریم بالا آمدند در حالی که چهره مصمم اش با آن سبیل های بلند در زیر آفتاب اواخر بهار می درخشید، سوار بر اسب سفید و یال افشان چابکش از برابر صف کارگران گذشت، و در چند قدمی چاه پیاده شد.
کلاه لبه دارش را بر داشت و “ماک ناتون” (سر مهندس کانادایی که در ماماتین و نفتون همراه رینولدز بود) را در آغوش گرفت. حالا دیگر از آن اخم پنهان زیر نقاب فرو افتاده کلاه لبه دار خبری نبود، برای اولین بار در دو سال گذشته، ناتون شاهد خنده اشک آلود مرد ۵۸ ساله بود که چهره اش رنگ بلوط به خود گرفته بود و حالا جوان تر نشان می داد. سبیل های جو گندمی بلندش را تاب داد با کارگرها خوش و بش کرد و رشته کار را به دست گرفت.
اولین دلواپسی رینولدز پس از فوران چاه این بود که از جاری شدن و هدر رفتن نفت جلوگیری کند بنابراین در فاصله ۱۵۰-۶۰ متری چاه چاله بزرگی در گل سفت و قرمز رنگ کندند و نفت را به درون آن  هدایت کردند. بعد شیر اصلی را نصب کردند و چاه را بستند. و متمرکز شدند روی دکل شماره ۲ که احتمالا نزدیک به کپراک در حال کندن چاهی دیگر بود.
پایان کار جرج برنارد در مسجدسلیمان
جرج برنارد فرزند جرج استوارت رینولدز و الیزا سوزانا واکر در ۵ آوریل ۱۸۵۳ در شهر ساسکس انگلستان زاده شد. او در کالج مهندسی سطنتی هند تحصیل کرد سپس به استخدام اداره خدمات عمومی دولت هند در آمد. مدتی بعد جذب شرکت “رویال داچ شل” شد و در میدان های نفتی سوماترا به اکتشاف نفت پرداخت.
این زمان مصادف بود با واپسین سال های امتیازبخشی سلسله رو به انقراض قاجار به خارجیان و اعطای امتیازنامه “۱۶درصدی” نفت به دارسی؛ امتیازنامچه ای !! که بی شباهت به صید نهنگ با طعمه ناچیز سر قلاب نبود! و عایدات ایران از کل درآمد نفت ۱۶ درصد پس از کسر مالیات تعیین شده بود.
کمپانی نفت دارسی دنبال مردی آداب دان با قدرت تحمل بالا در برابر سرما، گرما، پیروزی و شکست بود که تجارب ارزشمندی در زمینه حفاری و اکتشاف نفت داشته، بعلاوه بتواند در شرایط طاقت فرسای اقلیمی جنوب ایران و ناامنی ناشی از عدم وجود دولت مرکزی مقتدر کار اکتشاف نفت را به سامان برساند؛ پس از بررسی های لازم، جرج رینولدز برای اجرای عملیات حفاری در ایران از دعوت به عمل آمد.
زمان که گذشت رینولدز در مقام عمل نشان داد که علاوه بر مهارت و تجربه فوق العاده اش در زمینه حفاری، در برقراری ارتباط با مردم و بزرگان طوایف هم توانایی ویژه ای دارد. وی در برابر تمام ایرانی ها، هندی ها و اروپاییانی که با آنان تماس کاری داشت، رفتاری پسندیده از خود نشان می داد، اما از مدیران شرکت بشدت رنجیده خاطر بود و غالب اوقات به آنان بی اعتنایی می کرد، زیرا براین باور بود که مدیران کلاه سیلندرپوش ساکن در سرزمین های مه آلود، از شرایط کار در جنوب ایران کمترین آگاهی نداشته و تصمیماتشان بخردانه و دوراندیشانه نیست. براین اساس او استنباط می کرد که آنان ارزش خدمات او و همکارانش را هرگز به درستی نشناخته اند.
از نگاه رینولدز مدیران شرکت نفت، اسکاتلندی های سرسخت و کوته بینی بودند که منافع کوتاه مدت را بر هر چیزی ترجیح می دادند ولو اینکه واگذاری امتیاز نفت به شرکت های رقیب امریکایی و حتی آلمانی باشد!
سرانجام پیش بینی او از تصمیمات نادرست مدیران شرکت، درست از آب درآمد؛ اواسط بهار ۱۲۸۷ رینولدز به ستوان ویلسون رییس گارد حفاظت چاه گفت: “مدیران به من نوشته اند که سرمایه شان تمام شده و دیگر مصلحت نمی دانند وجوه بیشتری قرض و برای ادامه عملیات قرارداد دارسی هزینه کنند.”
تا آن زمان هزینه اکتشاف نفت حدود ۲۵۰ هزار پوند ارزیابی می شد که بخش عمده آن را شرکت نفت برمه به عنوان حامی مالی قرارداد، تامین کرده بود و ظاهرا دیگر تمایلی به ادامه ریسک و سرمایه گذاری مخاطره آمیز در ایران نداشت. بنابراین در تلگرام ارسالی، به تاکید یادآور شده بودند که دستورات صادره قطعی و نهایی است و کار باید متوقف شود، کارمندان اخراج و هر چیزی که ارزش حمل کردن دارد به خرمشهر منتقل تا به انگلستان برگردانده شود.
البته این مبلغ هزینه های حفاری بی حاصل در قصرشیرین، شاردین و ماماتین را هم شامل می شد.
رینولدز به عنوان زمین شناسی با تجربه  اطمینان داشت حفاری در مسجد سلیمان هنوز به عمق کافی نرسیده است و در این عمق (زیر ۳۰۰ متر) نمی توان به عدم وجود نفت یقین پیدا کرد. بنابراین از ادامه کار دست نکشید؛ بهانه او برای نادیده گرفتن دستور، این مطلب بود که در کشف رمز تلگرام اشتباهاتی جزیی وجود دارد که وی را موظف می کند تا رسیدن تاییدیه ای از سوی شرکت کار را ادامه بدهد.
نتیجه سرپیجی او شگفت انگیز بود؛ کمتر از یک ماه بعد، یکی از دو دکل فعال در مسجد سلیمان به نفت رسید. او پیکی به اهواز فرستاد تا گزارش فوران چاه را به خرمشهر برده و از آنجا برای مدیران شرکت در گلاسگو مخابره کنند.
بعدها وقتی اطلاع یافت که مدیران شرکت نه از طریق گزارش او بلکه بواسطه تلگرام دیگری که به وزارت خارجه رسیده، از فوران چاه نمره یک باخبر شده اند، بشدت رنجیده خاطر شد. ماجرا از این قرار بود که ویلسون نیز به عنوان مامور امنیتی در زمان فوران چاه از طریق اداره پست شوشتر، تلگرامی را به سرکنسول انگلیس در بوشهر فرستاده بود تا از آن طریق به لندن ارسال دارند که به سبب امکانات کنسولگری، سریع تر به مقصد رسیده بود. متن گزارش ویلسون به رمز این بود: “آیه ۱۵ سوره ۱۰۴ و آیه هشتم سوره ۱۱۴ کتاب مقدس را بخوان!”
که مضمونش چیزی شبیه بدین بود:
“و سپاس خدای را که چهره او را به روغن (oil)  شاداب گردانیده و از سنگ خارا آب جاری ساخت”.
رینولدز بعد از فوران چاه شماره یک، کار خود را در مسجد سلیمان و نقاطی که روی نقشه حوزه قرارداد مشخص شده بود ادامه داد. مقدمات کشیدن خط لوله به آبادان و مذاکرات تحصیل زمین برای پالایشگاه نفت را پیش برد. بین مناطق جاده کشید،با خوانین و ریش سفیدان همچنان مدارا کرد و تا حد امکان با کارگرانش از هر ملیت به درستی و دوستی رفتار کرد. تا کار در شرایط دشوار طبیعی، آسان تر پیش برود.
مجموعه این رفتارها موجب شد تا ایرانی ها حساب رینولدز را از باقی عمله استعمار و عوامل کمپانی غارتگر نفت جدا کنند و از وی خاطرات خوشی به یادگار داشته باشند. در فوریه  ۱۹۱۱ (اسفند ۱۲۹۰) دو نفر از اعضای هیئت رئیسه شرکت نفت ایران و انگلیس به نام های چارلز گرینوی و جیمز همیلتون، ظاهرا برای رسیدگی به امورات شرکت و در حقیقت برای پایان دادن به قرارداد رینولدز به ایران آمدند و تنها با پرداخت پاداشی معادل ۱۰۰۰ پوند با او خداحافظی کردند و برای دست‌آوردهای او نیز هیچ تشکری به عمل نیاوردند.
رینولدز پس از ترک شرکت نفت برمه، دوباره به استخدام شرکت رویال داچ – شل درآمد و برای اکتشاف نفت به ونزوئلا رفت. او در ونزوئلا نیز موفق به استخراج نفت شد و در همین کشور در ۲۳ فوریه ۱۹۲۵ فوت کرد.
به نظر می رسد پایان کار رینولدز به اواخر حیات سرهنگ ادوین دریک کاشف نفت در تیتوسویل پنسیلوانیا بی شباهت نباشد؛ دریک نیز ۵۰ سال پیش از رینولدز توانسته بود برای نخستین بار استفاده از دکل حفاری را در کندن چاه نفت عملی ساخته و استخراج نفت از طریق حفر چاه و حتی انتقال نفت از طریق خط لوله را امکان پذیر سازد. اما جز ماندگاری نام، بهره ای از کارش نبرد و حاصل زحماتش به ظهور کمپانی های عظیم نفتی از جمله غول غارتگر استاندارد اویل منجر شد و زندگی با فقر و فاقه خودش در گوشه زادگاه؛ همانجا که تاجران نفت، روز اول او را یافته بودند.
مسجد سلیمان زادگاه نفت خاورمیانه نیز اکنون یکصد و نه سال پس از فوران چاه نمره یک و حدود نود سال پس از مرگ رینولدز، اگرچه از حیث امکانات شباهت چندانی به “تیتو سویل” یا سایر شهرهای پنسیلوانیا  ندارد، اما به لحاظ وجود آثار متعدد و گنجینه های ارزشمند بازمانده از دوران اکتشاف نفت، بی شباهت به این شهر کوچک نفتی نیست. و به گواه فعالان حوزه میراث فرهنگی، استعداد تبدیل به یکی از مراکز بزرگ گردشگری صنعتی جهان را دارد؛ با مردمانی مهمان نواز و خوش مشرب، ریشه دار و علاقه مند به گذشته و حال صنعت نفت.

*پژوهشگر و کارشناس روابط عمومی مناطق نفتخیزجنوب

  • نویسنده : علمدار متولی
  • منبع خبر : پیوند ایرانیان