محمد شادروی‌منش زبان فارسی را عامل انسجام ، تکثر قومی و فرهنگی ایران می‌داند و در عین حال می‌گوید: دشمنان و بدخواهان این سرزمین گاهی با شعار فریبندۀ حفظ زبان‌های محلی جلو می‌آیند تا زبان فارسی را که محور اصلی وحدت ملی ماست، تضعیف کنند.

این عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه خوارزمی در گفت‌وگو با ایسنا، درخصوص این‌که چه میزان از حساسیت‌ها در بزنگاه‌های مختلف راجع‌به زبان فارسی و همچنین زبان‌های قومی و محلی جایز است، اظهار کرد:  هر یک از ما اصولا هویت‌های چندگانه‌ای در زندگی داریم؛ مثل هویت شخصی، خانوادگی، خویشاوندی و از این فراتر، هویت قبیله‌ای؛ به‌ویژه در بافت‌های اجتماعی که قبایل در آن‌ها نقش‌ تعیین‌کننده‌ای دارند. نقش قبایل در بخش‌هایی از جامعۀ ما کم‌رنگ‌تر است و در بخش‌هایی دیگر، خیلی پررنگ به نظر نمی‌رسد. برای مثال، در مناطق لرنشین، کردنشین و… این مسئله خیلی پررنگ‌تر دیده می‌شود اما در اصفهان یا تهران چنین نیست. فراتر از این هویت قبیله‌ای، هویت قومی‌ست که مرکب از چندین قبیله است. و فراتر از این‌ها، هویت ملی وجود دارد که مجموعه‌ای از اقوام می‌توانند آن را تشکیل دهند. البته گاهی هویت‌های مذهبی و دینی هم در کنار این‌ها قرار می‌گیرد، اما فراتر از همۀ این‌ها، هویت جهانی یا به‌عبارتی، هویت بشری یا انسانی‌ست.

او افزود: درحالی‌که می‌توانیم این هویت‌های چندگانه را حفظ کنیم، با هویت‌های دیگر نیز می‌توانیم ارتباط‌هایی داشته باشیم و از آن‌ها تبعیت کنیم و تحت سیطریۀ آن‌ها باشیم.

شادروی‌منش سپس با بیان این‌که هویت ملی می‌تواند از عناصر متعددی تشکیل شود گفت: در روزگار ما، یکی از عنصرهای عمدۀ هویت ملی، مرزهای جغرافیایی است. این مرزها هویت ملی ما را می‌سازد اما این هویت برای تحرک به محورهایی نیاز دارد؛ یا به تعبیر دیگر، به عناصری نیازمند است که به این هویت قوام ببخشند. به گمان بنده، یکی از مهم‌ترین محورهای هویت ملی ما در طی این سده‌ها تا کنون، زبان فارسی بوده و زبان فارسی، نقش اصلی این وحدت ملی را ایفا کرده است.

این استاد زبان و ادبیات فارسی در توضیح بیشتر بیان کرد: در جغرافیایی که ما در آن زندگی می‌کنیم، اقوام مختلفی هستند که زبان‌های بومی متعددی دارند. زبان‌شناسان گاهی با اندکی تسامح، از عبارت «گویش» استفاده می‌کنند، درحالی‌که از لحاظ مفهوم علمی زبان‌شناسی، این‌ها زبان محسوب می‌شوند.

محمد شادروی‌منش همچنین با بیان این‌که زبان فارسی اقوام مختلف کشور را به هم پیوند داده، گفت: در ایران، زبان مادری خیلی از مردم، زبانی غیر از فارسی‌ست اما آنچه به‌عنوان زبان ملی و رسمی وجود دارد، فارسی‌ست. البته کشورهایی هم هستند که زبان ملی گاهی در آن‌ها زبان رسمی نبوده است. به‌خصوص در ادواری مثل استعمار انگلیسی‌ها بر هند که زبان ملی، زبان رسمی نبوده، پس این دو همیشه یکسان نیستند.

او با اشاره به زبان مادری که در بین اقوام گوناگون متفاوت است نیز بیان کرد: زبان مادری، به‌عبارت دقیق‌تر همان زبان والدین است؛ یعنی زبان پدر و مادر. اما چون کودک در سال‌های نخست تولد با مادر بیشتر سروکار دارد و طبیعتا زبان را بیشتر از مادر یاد می‌گیرد، این اصطلاح رایج شده است. البته برخی از زبان‌شناسان و رفتارشناسان ترجیح می‌دهند گاهی به جای «زبان مادری»، زبان اول را به کار ببرند. تصور کنید در یک کشور، دو مهاجر که زبان یکی از آن‌ها آلمانی و دیگری ایرانی است، با هم ازدواج کردند و هر دو در کشوری انگلیسی‌زبان زندگی می‌کنند. اما زبان کودک ممکن است یکی از این دو زبان باشد یا انگلیسی. بنابراین عبارت دقیق‌تر، «زبان اول» است. بنابراین، هر کس طبیعتا با یک زبان – به عنوان زبان اول – رشد می‌کند. در کشور ما نیز، بسیاری با زبان اول یا به تعبیری زبان مادری ترکی، کردی، لری و… رشد می‌کنند اما در جامعه‌ای که این‌گونه تکثر قومی و فرهنگی وجود دارد، زبان فارسی عامل انسجام است. البته این به آن معنا نیست که زبان اول یا مادری را نفی کنیم. آن‌ زبان‌ها هم زیبایی‌های خاص خود را دارند و طبیعتا همۀ انسان‌ها مایلند بیشتر به نخستین زبانی که یاد گرفتند، تکلم کنند. اما ملاحظات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ما را ملزم می‌کند تا این علاقه را به زبان فارسی نشان دهیم.

این عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی سپس به شرحی از قصیدۀ بلند غلامعلی رعدی آذرخشی پرداخت و گفت: «ای زبان پارسی جاوید مان در روزگار/ زان که فرزندان ایران را تویی آموزگار». در این‌جا، شاعر اشاره می‌کند که این زبان پارسی، پیوند قومیت بوده و می‌گوید: «این زبان پارسی پیوند قومیت بود/ ور نه استقلال ما هرگز نماند بر قرار/ با زبان‌های محلی کس ندارد دشمنی/ نیست باکی گر بمانند اندر ایران پایدار». او همچنین تعبیری در قیاس زبان فارسی با زبان‌های قومی دارد و می‌گوید: «پارسی را با زبان‌های محلی جنگ نیست/ هیچ دریایی نورزد دشمنی با جوبیار».

شادروی‌منش افزود: واقعیت‌های فرهنگی نشان می‌دهد زبان فارسی با گسترشی که از طریق ادبیات فارسی پیدا کرده، اصولا از نظر عمق و گسترش مفاهیم متعدد، با دیگر زبان‌های محلی با هم قابل قیاس نیستند. آذرخشی در این قصیده ادامه می‌دهد «دشمن ما تازد اول بر زبان مشترک/ چون بخواهد کرد ما را با بداندیشی شکار/ تا فشاند عاقبت بذر زبان خویش را/ مزرع ما را کند با حیله‌ها شخم و شیار/ سست ساز پایۀ کاخ زبان مشترک/ گه به نرمی گه به گرمی گاه با زور و فشار/ تا کند ما را ز شعر پارسی بیزار و سرد/ می‌کند حفظ زبان‌های محلی را شعار». دشمنان و بدخواهان این سرزمین گاهی با شعار فریبندۀ حفظ زبان‌های محلی جلو می‌آیند تا زبان فارسی را که محور اصلی وحدت ملی ماست، تضعیف کنند و از این طریق، از آب گل آلود ماهی مورد نظرشان را صید کنند. شهریار نیز به‌خصوص زمانی‌که بحث‌های فرهنگی در آذربایجان مطرح بود، اشاره می‌کند که «گرچه ترکی بس عزیز است و زبان مادری/ لیک اگر ایران نگوید لال بادا این زبان». بنابراین، ما باید متوجه باشیم که بسیاری از روشن‌فکران، فرهیختگان و آگاهان مملکت ما اگر بر زبان فارسی بیشتر تاکید می‌کنند، به این معنا نیست که زبان فارسی برتری دارد، بلکه به این سبب است که زبان فارسی محور وحدت ملی ماست. مرحوم پرویز ناتل خانلری نیز با این‌که تباری مازندرانی داشت می‌گفت آنان که به فارسی می‌تازند، به وطن من می‌تازند و میگوید که چرا من در دفاع از فارسی درشتی نکنم و پاسخ دندان‌شکن ندهم؟

او همچنین به مسئلۀ ارتباط هویت با زبان فارسی در طول تاریخ پرداخت و اظهار کرد: طبیعی است که این مسئله نقاط عطفی هم داشته است؛ شاید مهم‌ترین این عطف، همان سال‌های آغازین حکومت یعقوب لیث صفاری بود که شاعران را نسبت به سرودن زبان فارسی در مقابل مدیحه‌هایی که به عربی سروده بودند، برانگیخت.

محمد شادروی‌منش سپس در همین زمینه، به نقش فردوسی در دوره‌های بعد اشاره و بیان کرد: این را نیز باید به یاد بیاوریم که بسیاری از پادشاهان برای تثبیت جایگاه خود، تبارشان را به پادشاهان ساسانی متصل می‌کردند. حتی برای سلطان محمود غزنوی که ترک‌تبار بود، کسانی تبارسازی می‌کردند و او را با چند نسل فاصله به یزدگرد سوم متصل می‌کردند. این در روزگاری‌ست که زبان فارسی به شدت تحت سیطره و هجوم لغات عربی و تا حدودی لغات ترکی بود. اما فردوسی ظهور کرد و با درک اهمیت زبان فارسی و ارتباط آن با هویت ایرانی، به سرودن شاهکار عظیم تاریخ بشری، «شاهنامه» پرداخت. اگر فردوسی به جای سرودن «شاهنامه»، مثل بسیاری از شاعران آن روزگار به سرودن قصیده می‌پرداخت شاید دیگر آن تاثیر را نداشت. اما او واژه‌های فارسی را در شعرش تثبیت می‌کرد و از طریق داستان‌های خاص‌پسند و عامه‌پسند عموم مردم این شعرها را به خاطر می‌سپردند و در جمع‌ها برای هم می‌خواندند.

این مدرس زبان و ادبیات فارسی ادامه داد: نامه‌ای از بیوک‌خان، نوۀ چنگیز مغول به پاپ نوشته شده که نسخه‌ای از آن فارسی به پاپ ارسال شده و این نشان می‌دهد این زبان به عنوان زبان واسطه در آن روزگار چه اهمیتی داشته است.

او ضمن اشاره‌هایی به تاثیرهای مشابه در دوران صفویه و قاجار، به جریان‌هایی مثل فارسی‌گرایی یا سره‌گرایی در دورۀ پهلوی اول اشاره و اظهار کرد: این، یکی از موتورهای اصلی ملیتاریسم بود. به تدریج این حرکت جریان حکومت پهلوی را شکل داد و نوعی ناسیونالیسم دولتی شکل گرفت. در آن دوران، ناسیونالیسم ایرانی بیشتر به‌جای این‌که شکل ضداستعماری پیدا کند، شکل ضدعربی پیدا کرد. ولی استعمارگران همچنان استخوان‌هایی لای زخم جغرافیای منطقه باقی گذاشتند و در مواقع لازم سعی می‌کنند با تحریکات ویژه‌ای فضا را به نفع خودشان تیره‌وتار کنند. البته امید ما این است که آگاهی نسل جوان تا حدی باشد که بتوانند این قبیل تحرکات غیرمعقول و نابه‌جا را علی رغم این‌که ممکن است ظاهر فریبایی داشته باشد، درک کنند و به‌طور کلی، از فعالیت‌های منحرف‌کننده آن‌ها پیشگیری کنند و زبان فارسی همچنان وطن و خانه ما باشد. قانون اساسی هم حقوق بسیاری برای قومیت‌ها و زبان‌های قومی در نظر گرفته که البته بخشی از آن‌ها در این سال‌ها اجرا نشده یا ناقص اجرا شده که این گاهی دستاویزی را به دست بدخواهان این مملکت می‌دهد.

شادروی‌منش سخن خود را با شعری از شهریار به پایان رساند: «اختلاف لهجه ملیت نزاید بهر کس/ ملتی با یک زبان، کمتر به یاد آرد زمان/ گر بدین منطق تو را گفتند ایرانی نه‌ای/ صبح را خوانند شام و آسمان را ریسمان»

  • منبع خبر : ایسنا