در نشریات شهرستانی، حضور پررنگ نیروهای جوان و بومی خوشفکر به چشم می آمد که امروزه آن نام ها خود، نام های آشنا و بزرگ ادبیات و هنر کشور به حساب می آیند.   از با سابقه­ ترین نشریات منتشر شده در آن دوره می توان از "بازار" هنر و ادبیات (رشت)، هیرمند ، سهند و جُنگ پارت (مشهد)، جُنگ اصفهان، جُنگ مازندران و «هنر و ادبیات جنوب» یاد کرد.  کما اینکه ارتباط میان حلقه های منتشر کننده ی  جُنگ ها نیز مرسوم است. نکته ی  دیگری  که در خصوص این حلقه های  ادبی  می توان برشمرد، شور و علاقه و استعدادی  است که در تک به تک آن شخصیت ها وجود داشت و  هر کدام  در چندین حوزه کار می کردند. شعر و داستان و ترجمه و حتا ویرایش و نقاشی و طراحی و به اصطلاح این روزگاران، گرافیک! یعنی چنان  نبود که  یک فرد صرفن در یک حوزه کار کند و مسوولیت خاص و منحصربفردی داشته باشد.

عدنان غریفی، نویسنده، شاعر و مترجم، در ۷۹سالگی در هلند درگذشت و در همان کشور نیز به خاک سپرده شد. غریفی ۱۲ خرداد ۱۳۲۳ در خرمشهر به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی را در زادگاهش گذراند و سپس وارد دانشکده نفت آبادان شد. حضور و تحصیل در دانشکده نفت باعث شد خواه ناخواه با زبان و ادبیات انگلیسی خو بگیرد. او در شمار نویسندگان نوگرای دهه های ۴۰ و ۵۰ است و به همراه نویسندگان دیگری از جمله ناصر تقوایی، احمد محمود، بهرام حیدری، احمد آقایی، منصور خاکسار، پرویز مسجدی، حسین رحمت، علی گل زاده، مسعود میناوی، ناصر موذن، محمد ایوبی، پرویز زاهدی، نسیم خاکسار مکتب داستان نویسی جنوب را شکل داد.

نمی توان به ادبیات اقلیمی و خاصه، ادبیات جنوب پرداخت و نام عدنان غریفی را به میان نیاورد.

وجه ژورنالیستی عدنان غریفی  از وجوهی  است که کمتر مورد توجه قرار گرفته است.  در حالی که بستر پیشرفت نویسندگانی مانند عدنان غریفی چه بسا مبتنی بر همین وجه است!

دهه چهل ایران  ویژگی هایی دارد که آن را از سال های قبل و بعد از خود متمایز می کند. این ویژگی ها از یک طرف به تغییرات وسیع در ساختارهای اجتماعی جامعه برمی گردد که در سایه ی برنامه های اصلاحی موسوم به «انقلاب سفید» صورت پذیرفت. از طرف دیگر هشت سال پس از کودتای ۲۸ مرداد، هیات حاکمه وقت مجبور شد تحت تاثیر عوامل خارجی و داخلی به اصلاحاتی در حوزه های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه تن بدهد. این موج اصلاحی پس از سرکوبی دوباره­ ی نیروهای سیاسی، بیشترین تاثیر را در عرصه های فرهنگی و هنری جامعه باقی گذاشت. احیای کانون نویسندگان ایران، ساخت فیلم های سینمایی با مضامین اجتماعی و سیاسی، تالیف و ترجمه آثار متنوع ادبی، شکل گیری گروه های آونگارد تئاتری و بالاخره انتشار انواع نشریه و جنگ های ادبی را می توان از مهمترین شاخصهای تغییر و تحول دهه مزبور برشمرد. دامنه انتشار نشریات ادبی علاوه بر تهران، شهرستان ها را نیز در برگرفت. این گونه نشریات در شهرستان ها   به صورت ضمیمه روزنامه ها  منتشر می شدند و در کل عمر کوتاهی داشتند و به بیش از چند شماره ادامه نمی یافت. نام پدیدآورندگان و محتوای مطالب منتشر شده در نشریات شهرستانی چندان تفاوتی با نشریات پایتخت نداشت. جلال آل احمد در نامه­ای خطاب به محمد تقی صالح پور که پیشقراول روزنامه نگاری در گیلان به شمار می رود، به این شیوه مرسوم اعتراض می کند و می نویسد: «چرا در این تهران خِنگ دنبال مطالب می گردید؟ درست است که گفته اند در آخرالزمان و علیکم بالسواد الاعظم… ولی تهران از این سواد اعظم بودن فقط سرگردانی های عظیم را دارد.»

منظور جلال این بود در شهرستان ها نه فقط از نظر خمیرمایه و غنا و بستر فراهم کار فرهنگی، چه بسا بهتر و بیشتر از پایتخت می­ توان  کار فرهنگی کرد.

این که آیا این نظریه ی جلال  یک نظریه ی  دقیق و درست است  یا خیر، بحث دیگری  است که هنوز محل مجادله است و گویا هنوز هم  برای آن پاسخ روشنی پیدا نمی­شود!

در نشریات شهرستانی، حضور پررنگ نیروهای جوان و بومی خوشفکر به چشم می آمد که امروزه آن نام ها خود، نام های آشنا و بزرگ ادبیات و هنر کشور به حساب می آیند.   از با سابقه­ ترین نشریات منتشر شده در آن دوره می توان از “بازار” هنر و ادبیات (رشت)، هیرمند ، سهند و جُنگ پارت (مشهد)، جُنگ اصفهان، جُنگ مازندران و «هنر و ادبیات جنوب» یاد کرد.  کما اینکه ارتباط میان حلقه های منتشر کننده ی  جُنگ ها نیز مرسوم است.

نکته ی  دیگری  که در خصوص این حلقه های  ادبی  می توان برشمرد، شور و علاقه و استعدادی  است که در تک به تک آن شخصیت ها وجود داشت و  هر کدام  در چندین حوزه کار می کردند. شعر و داستان و ترجمه و حتا ویرایش و نقاشی و طراحی و به اصطلاح این روزگاران، گرافیک! یعنی چنان  نبود که  یک فرد صرفن در یک حوزه کار کند و مسوولیت خاص و منحصربفردی داشته باشد.

نمی توان به جنگ های ادبی دهه ی ۴۰ اشاره کرد و از آرش نام نبرد. آرش به نوعی پیشقراول جنگ های ادبی دهه ی ۴۰ است. با این تفاوت که  آرش قائم به فرد  است و  دیگران گرد  سیروس طاهباز هستند ولی در دیگر جنگ های  ادبی ، کار به صورت گروهی  انجام  می شود.  آرش از سال ۱۳۴۰ فعالیت خود را آغاز می‌کند و تا سال ۱۳۴۵ این روال امتداد می یابد. در این مدت ۵ ساله طاهباز ۱۳ شماره‌ی آرش را با طرح جلد ساده روانه بازار می‌کند.  جلال‌آل احمد، ابراهیم گلستان، غلامحسین ساعدی، احمد شاملو، فروغ فرخزاد و … شعرها و داستان‌های خود را در این نشریه منتشر می‌کنند. آرش طاهباز دو دوره دارد که دوره‌ی اول آن از سال ۱۳۴۰ تا سال ۱۳۴۲ (۷ شماره)  و دوره‌ی دوم آن در سال ۱۳۴۳ آغاز می‌شود و تا سال ۱۳۴۵ ادامه می‌یابد. در این فاصله ۶ شماره از آرش منتشر می‌شد.  در اهمیت حضور طاهباز در آرش همین کافی  است که با رفتن او  و آمدن اسلام کاظمیه به جای او به تدریج از اهمیت «آرش» در نزد مخاطبان کاسته می‌شود و  بعد هم برای  همیشه آرش به محاق تعطیلی می رود.

«هنر و ادبیات جنوب» ضمیمه روزنامه پرچم خاورمیانه به صاحب امتیازی حسن عرب بود که زیر نظر منصور خاکسار و ناصر تقوایی به صورت ماهانه منتشر می شد. نقش ناصر موذن و عدنان غریفی در تدارک و فراهم اوردن تیم نشریه غیرقابل انکار است.  اولین شماره هنر و ادبیات جنوب تاریخ فروردین ۱۳۴۵ منتشر شد. منصور خاکسار در یادداشتی نوید جُنگی اصیل از جنوب را می دهد تا در آن «ترانه و سرودهایی را سر دهند که آکنده از خشم و دوستی است» آن هم «در ژرفای سکوتی که نه آبستن بود و نه توفانی». «سینمایی» نوشته ی ناصر تقوایی و «تنور» از عدنان غریفی دو داستان کوتاه اولین شماره نشریه است. تقوایی هر چند بعدها به داستان نویسی ادامه نداد، ولی مجموعه هشت داستان پیوسته او با عنوان «تابستان همان سال» که در سال ۱۳۴۸ توسط «کتاب لوح» منتشر شد، یکی از آثار مطرح این دوره در زمینه داستان کوتاه است. صفدر تقی زاده ی آبادانی داستانی از فلاهرتی را ترجمه می کند. در همین شماره­ی  نخست، عدنان غریفی چند شعر هم دارد. برگ هایی از سفرنامه دکتر غلامحسین ساعدی نیز با عنوان «سایه های خوش در حاشیه خلیج فارس» در این شماره آمده است. سفری که به منظور تهیه یک تک نگاری از مناطق جنوب ایران صورت گرفت و ماحصل آن با عنوان «اهل هوا» توسط موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی منتشر شد.

کار گردآوری و تهیه­ ی  این ماهنامه به عهده­ ی  عدنان غریفی و منصور خاکسار است.

 

عکس حمید جانی پور

 

 

نکته  اینجاست که این دو، بعدها هر دو  در غربت در می گذرند. منصور خاکسار در امریکا خودکشی می کند و عدنان غریفی در هلند روی در نقاب خاک می کشد.

دومین شماره ویژه نامه در اردیبهشت ۱۳۴۵  منتشر می شود.  چاپ سه اثر از شروود اندرسون (فصلی از رمان مرگ در جنگل ترجمه صفدر تقی زاده محمدعلی صفریان)، ارنست همینگوی (فصلی از رمان عیش مدام ترجمه ابوالفضل علی رضایی)، جی. دی. سالینجر (عمو ویگلی در کانکتیکات ترجمه عدنان غریفی) نشان از رویکرد نشریه به ادبیات نو امریکا دارد. «چراغ کور سرگذر» نیز در برگیرنده فضاهای زندگی جنوبی مردم ایران است.   نظام رکنی، منصور خاکسار، حمید عرفان و تنی چند از نویسندگان و شاعران جوان آن روزگار، شماره ی دوم را هم روانه ی بازار فرهنگ کردند.   سومین شماره نشریه   خرداد ۱۳۴۵ با مطلبی با عنوان گفت وگو با لویی بونوئل کارگردان سینما (با عنوان «ناقوس ها همچنان می نواختند» با ترجمه منوچهر طیاب)، دو نمایشنامه پیام زن دانا و یائسه از غلامحسین ساعدی و محمود طیاری و نیز مقاله یی با عنوان نمایش بدون تماشاچی نوشته ویلیام سارویان نمایشنامه نویس امریکایی به ترجمه دکتر حمید صاحب جمع و داستان کوتاهی از جان چیورز  و  ترجمه محمود جزایری  همراه با چند اثر کوتاه از عدنان غریفی و محمد ایوبی، پرویز زاهدی، نویسنده ای به نام  درویش ( که برای من ناشناس است!) و پوران طاهباز (با ترجمه دو داستان آفریقایی) منتشر شد. در همین شماره، شعر معاصر نیز صفحات زیادی را به خود اختصاص داده است.   دو شعر بلند  از منوچهر آتشی و م. آزاد به همراه شعرهایی از یدالله رویایی، بهمن فرسی، حمید عرفان، نظام رکنی و ترجمه مقاله یی از تی. اس. الیوت توسط ابوالفضل علی رضایی فر به همراه منصور خاکسار که به نوعی پاسخی به نظرگاه آل احمد می دهد، به چشم می خورد.

منصور خاکسار می نویسد: « ما شهرستانی ها تهران را از روی «آسمان غرنبه هایش» شناخته ایم! آخر این ترقه ها که گاه و بی گاه می ترکد به چه منظور است؟ چه نیازی است که سخن گفتن شاملو به دشنام منجر شود و تفی بدان گونه تا افق جهانی پرتاب کند؟ این دشنام ها وقوع فاجعه یی را نمی شناسد؟!»
“انوش صالحی. اعتماد. ش ۱۱۴۷”

در شماره­ ی چهارم نشریه ویژه تیر ۱۳۴۵ به ادبیات داستانی پرداخته می شود. «در هنر نویسندگی»، گفت وگوی جرج پلیمیتون با ارنست همینگوی (ترجمه محمود جزایری). بخشی از عافتیگاه (غلامحسین ساعدی)، برای نمردن (مسعود میناوی)، زمستان نارضایی ما (جان اشتاین بک ترجمه محمود تهرانی) نمایشنامه گرسنه ها (ویلیام سارویان ترجمه دکتر حمید صاحب جمع.) از میان شاعران این شماره می­ توان از م. آزاد، منصور اوجی، محمود سجادی، اورنگ خضرایی، لورکا (ترجمه احمد شاملو)، مایاکوفسکی و داوید دیوت شاعر آفریقایی نام برد.

مرداد ۱۳۴۵، پنجمین شماره ویژه پرچم خاورمیانه منتشر می­ شود. نشریه در آغاز برخلاف شماره­ های قبل، به ادبیات روسی می­ پردازد، آن هم نه ادبیات رسمی شوروی که آن ایام به رئالیسم سوسیالیستی موسوم بود. «صدایی دیگر از روسیه» (نوشته پیتریانک با ترجمه ایرج دریایی) به زندگی آندره وازنسکی می­ پردازد، کسی که اعتقاد دارد «شاعر برای نابودی زشتی­ ها باید زشتی­ ها را کشف کند».

بخش دوم گفت وگو با ارنست همینگوی، که همچنان در چند و چون امر نوشتن کند و کاو می­ کند. مقاله ای از پنه­ لوب جیلبات (ترجمه محمود جزایری) به وضعیت «تئاتر انگلیس» می­ پردازد. علاوه بر آن باز هم می بینیم شعرهایی از منوچهر آتشی، احمد رفیعی، عدنان غریفی، محمد حقوقی، منصور خاکسار، نظام رکنی، عظیم خلیلی و حسن کرمی.

پنجمین شماره هنر و ادبیات جنوب دارای دو داستان کوتاه خواندنی است. «چرخ فلک» از ابراهیم گلستان، و «زندگی خوب جنوبی» از شهرنوش پارسی­ پور. داستان­های دیگر باز هم از درویش با عنوان «دروازه» ، و دو قصه آفریقایی (ترجمه مهدی جزایری).

ششمین شماره نشریه با یک تاخیر پنج­ماهه در بهمن ۱۳۴۵ با صفحات کمتر (شانزده صفحه) منتشر شد. از همین جا می شد پیش­بینی کرد که کشتی ماهنامه یا ویژه­نامه ادبیات و هنر امروز دارد به گل می­نشیند!

به جز مقاله­ ای که به معرفی پابلو نرودا شاعر اسپانیایی زبان می پردازد، بقیه صفحات نشریه را مجموعه­ ای از شعر و داستان در بر می­ گیرد. شعرهایی از م. آزاد، منوچهر آتشی، محمد حقوقی، منصور اوجی، هوشنگ گلشیری، حسن کرمی، مجید نفیسی و ظریف موسوی پور، با داستان هایی از پرویز زاهدی (هفت تنان)، پرویز مسجدی (خیبان فرعی)، عدنان غریفی (لال بازی باغ میوه ممنوعه) و شهری (باران.)

سه ماه بعد فعالیت این نشریه متوقف شد. با پیگیری­های بسیار عدنان غریفی و تعدادی از همان تیم نخست نشریه،  دومین دوره هنر و ادبیات جنوب با وقفه ای چند ماهه در اردیبهشت ۱۳۴۶ تنها در یک شماره و در شانزده صفحه منتشر شد. مهرداد رهسپار در مطلبی با عنوان «روی صحنه در تهران» نگاهی دارد به چند نمایشنامه اجرا شده در پایتخت؛ و عدنان غریفی درگذشت فروغ فرخزاد را دلمشغولی مطلبی با عنوان «فروغ در خواب» کرده است. مقاله از اوژن یونسکو (ترجمه علی رضایی­ فر)، و سمینار (مجید دانش آراسته)* بقیه صفحات آخرین شماره هنر و ادبیات جنوب را تشکیل می دهد. پس از این شماره، عدنان غریفی و چند نفر دیگر  از تیم نشریه توسط ساواک دستگیر می­ شوند و فعالیت  نشریه متوقف شد.

بعدها، دو شماره هنر و ادبیات جنوب به کوشش سعید نیازی کرمانی به صورت ضمیمه پرچم خاورمیانه منتشر شد که از نظر محتوا و پدید آورندگانش با مجموعه قبلی متفاوت بود و نشانی از رنگ و بو و تعلق خاطر نویسندگان و شاعران و گردانندگان دوره­ ی  نخست هنر و ادبیات جنوب را با خود نداشت و در ادامه­ ی کار هم توفیقی نیافت و به بوته­ ی فراموشی  سپرده شد.

تجربه­ ی ژورنالیستی گردانندگان نشریه، و عدنان غریفی به صورت مشخص در این بازه­ ی زمانی، و حشر و نشر با استخوان درشت­های  ادبیات جنوب که پایشان به پایتخت باز شده بود؛ اگر چه در ظاهر حضور در پایتخت را تف و لعنت می­ کردند؛ ولی آهسته آهسته فاصله شان با زیست بومی و شهرستانی زیاد شد و زیست بومی و فرهنگ بومی را بیشتر در فضای قصه داستان پی گرفتند؛ و نه با زندگی در دیار مادری.

عدنان غریفی در مصاحبه ای با روزنامه اعتماد __   شماره ۲۳۹۱  / ۲۱ اردیبهشت ۹۱ __  می گوید:

“قصه گویی در داستان های ما کمرنگ تر شده است. این همان چیزی است که چند نسل پیش تر در داستان فارسی تکانت می داد، اما حالااین گیرایی کم رنگ شده، حذف شده و جایش را هم چیز تازه یی نگرفته است. یک وقتی آدم هایی بودند مثل پرویز مسجدی، نسیم خاکسار، ناصر تقوایی، حسین رحمت و… که تکانت می دادند، اما حالااز این خبرها نیست. از آن طرف تصویرسازی هم دیگر جایی ندارد در میان داستان های امروز، خوب دیگر رغبتی نمی ماند برای خواندن وقتی اینها را از داستان بگیری. فکرش را که می کنم، غصه ام می گیرد، با خودم می گویم اگر ناصر تقوایی حاضر بود بنویسد و می نوشت حالاچه کرده بود، حالاما یک داستان نویسی داشتیم که می توانست هر خواننده ای را در هر گوشه یی از دنیا تکان بدهد. اما حیف که اینها نیستند و نمی نویسند و آنهایی هم که جای شان را گرفته اند، دور خودشان می گردند و بس. احمد محمود در آن دوره سراغ سوژه هایی رفت که علاوه بر ایرانی بودن شان انسانی و عمومی بود. به همین دلیل کارهای او نفوذ کرد. خوب آن طرف این همه سال است که درس داستان نویسی می دهند، آنها به این باور رسیده اند که نوشتن یک امر فنی است، شاید اولش خلاقه باشد، اما به قول مایوکوفسکی شاعر با پزشک فرقی ندارد، او هم باید به فن شعر و شاعری و داستان نویسی وارد باشد، این امر پیچیده یی نیست. هر کاری مهارتی می خواهد و داستان نوشتن شبیه وحی نیست، باید تکنیک ها را بشناسیم، اما حالاخیلی ها فکر می کنند هر اتفاقی که در زندگی شان افتاد، دلیلی است برای نوشتن و اینکه زندگی دشوار خودش را مثل دفترچه خاطراتش روایت کند یعنی داستانی اثرگذار نوشته است. داستانی را که همان نخستین صفحه گریبانت را نگرفت باید کنار گذاشت، نباید خواند. قبلاهم گفته ام دوست نویسنده یی دارم که خیلی هایتان می شناسیدش، کارهای کمی از او منتشر نشده، فقط و فقط از خودش می نوشت، تکرار و تکرار، خوب این ملال انگیز است، دست بردارید.  ”

عدنان غریفی سال ها داستان و شعر نوشت و از عربی ترجمه کرد. او کار رادیویی هم در کارنامه اش دارد. ترجمه ی غریفی از  کتاب «نظارت دقیق قطارها» اثر بهومیل هرابال بسیار قوی و روان است.   تعلق خاطر غریفی به دیار مادری و خرمشهر و فرهنگ زادبوم عربی­اش، مثال زدنی  است.

وجه ژورنالیستی عدنان غریفی در سالهای مهاجرت و سکونت در هلند نیز ادامه یافت و فصلنامه ادبی «فاخته» با سردبیری او در هشت شماره منتشر شده بود.

از کتاب­های دیگر عدنان غریفی باید به «شعرهای تبعید- عبدالوهاب البیاتی»،  «مردان در آفتاب- غسان کنفانی» و«ام سعد- غسان کنفانی» و «چهار آپارتمان در تهرانپارس»، «مادر نخل»، «شنل پوش در مه»، «مرغ عشق»، «سکه ها»،  «این سوی عطر قبیله»، «برنامه حرکت: امروز، اینجا»، «برای خرمشهر امضاء جمع می­کنم»، «به موشک بستن فرشتگان»، «نخل مشتعل» و… اشاره کرد.

 

*در رابطه با زندگی و فعالیت های ادبی مجید دانش آراسته شماره ی ویژه ای در پیوند ایرانیان اختصاص دادیم که با رجوع به آرشیو، قابل دسترسی است.

عکسهای عدنان غریفی: حمید جانی پور

  • نویسنده : ^ شهرام گراوندی
  • منبع خبر : پیوند ایرانیان