صنعت نفت و پیدایش نفت و شرکت نفت مثل هر پروژهی بزرگی در هر منطقهای که به عنوان میزبان آن حادثه، پذیرای آن است؛هم آثار مثبتی از خودش باقی می گذارد و هم آثار منفی. حدود ۱۱۰ سال پیش که شرکت نفت در منطقه مستقر شد، طبعاً با خودش یک فرهنگ نوین و جدید و مدرنی را وارد منطقه کرد. این ورود، فرهنگ بسیار پیشرفته ای در منطقهی تقریباً عقبماندهی ایران در سال ۱۹۰۸ ایجاد کرد. تولید یک سری تضادهای بنیادین را رقم زد. ولی شرکت نفت توانست با درایت و خوشفکری مردم محلی را در جهت منافع شرکت نفت جذب کند و از آنها در پیکره ی صنعت نفت استفاده کند. اما به هر حال طی این هفتاد، هشتاد سال پیش از انقلاب که نظام مدیریتی انگلیسی بر آن حاکم بود، آثار بسیار مثبتی برای منطقه و کشور داشت و شاید بشود گفت که اولین شرکت بزرگی بود که فرهنگ نوین صنعتی را وارد کشور کرد و نظم و انضباطی که به ویژه در استان خوزستان ایجاد کرد، آثار و تبعاتش را هم به خارج از استان منتقل نمود. از طرف دیگر، در واقع میتوانیم بگوییم که شرکت نفت و نظام مدیریت انگلیسی نه تنها آثار ظاهری داشت بلکه آثار باطنی فکری هم داشت. در واقع بر نظام فکری ساکنینش هم اثر گذاشت. به این ترتیب که نگاهشان به دنیا تغییر کرد. نگاهشان به حل مسائل و مشکلات تغییر کرد. این جدای از آن فرهنگ صنعت بود.
فرهنگ تازه ای بود همراه با نظم، آموزش و آثار اقتصادی چشمگیر؛ مثل درآمد، رفاه و تفریح و آسایش و همزیستی. می دانید که شرکت نفت، از سراسر ایران اقوام مختلف و اهالی مختلف را کنار هم جمع کرد و در محیط های صمیمی در کنار هم گذاشت و همزمان یک سیستم بسیار پیشرفتهی بهداشتی، حمل و نقل و نظافت را در این شهرها حاکم کرد که آثارش هنوز هم در بین کارکنان قدیمی چه آنهایی که در داخل هستند چه آنهایی که به خارج مهاجرت کردند وجود دارد. اثر مثبت دیگری که ایجاد کرد، چون شرکت نفت بخش قابل ملاحظهای از نیروهای خودش را از مناطق خوزستان و کشور تهیه کرده بود، حجم بسیار بالایی از فرهنگ آموزشی را که در طول آن هفتاد و هشتاد سالی که در قبل از انقلاب درگیر آن بودند را به سوی آموزش و فرایند تخصص در بین نیروهای ایرانی انتقال داد؛ که به نظر من یک ثروت عظیم بود. بعد از خروج نیروهای انگلیسی میشود گفت با تضعیف شرکت نفت و نیروهایی که در این مدت آموزشهای تخصصی بسیاری بسیار بالایی دیده بودند، خیلی در جهت منافع خودشان و منافع ملی استفاده نشد، یعنی اینکه به گونهای شد که همه یا بازنشسته و یا خانه نشین شدند و یا در حالی که میتوانستند با بهره گیری و استفاده از این آموزشها و تخصص ها هم خودشان را مرفه کنند، می توانستند بنگاههای کارفرمایی ایجاد کنند و آموزشهایی را که اندوخته بودند، منتقل کرده و تداوم دهند. اما همین شرکت نفت آثار منفی هم داشت.
بایداین نکته رایادآورشوم وقتی می گویم شرکت نفت اثرمنفی هم داشت الزامن دلیلش خود آن شرکت نبود. ما میزبان خوبی نبودیم که نتوانستیم از این مزیت و امکان به خوبی بهره ببریم. درعلم اقتصاد یک تئوری داریم که به آن تئوری توسعه می گویند. دراین تئوری ذکرمی شود، چنانچه فعالیت بزرگی دریک منطقه ایجادشود به آن ” قطب توسعهای” میگویند. این قطب آثارمثبتی را به اطراف خودش منتشرمی کند. یعنی مناطق اطراف، از این سرمایه گذاری و از قطب توسعهای منتفع می شوند. با همهی این تفاسیر این تئوری یک استثنادارد. برمبنای این تئوری چنانچه اطراف این منطقه علائم کُندکننده و یا منافع کُندکنندهای وجود داشته باشد. امواج به خوبی به اطراف منتشرنشده و به نواحی خارج از آن منتشرمی شود .این تئوری که به نام “فرانسواپرو” منتشرشده و اگراشتباه نکرده باشم درسال ۱۳۴۰بود شرکت نفت وپالایشگاه آبادان که معتقدبود آثارمثبت این فعالیت هابه خارج ازکشورمنتقل شده که مناطق اطراف آمادگی جذب مثبت را نداشتند و باید اضافه کنم این وضعیت تا امروز نیز ادامه دارد، یعنی ما علاوه برشرکت نفت درسال۱۳۴۰و به خصوص ازسال ۱۳۵۰ به بعد بود که واحدهای ملی و بزرگی نظیرصنایع فولاد. مثل پتروشیمی ها،مثل توسعه نیشکر ها ، مثل بنادر بزرگ، اینها مواردی بودند که همچون شرکت نفت در خوزستان مستقر شدند و با وجود اینکه آثار مثبتشان، وجود دارد و موجود است، آثار منفی شان در استان رسوب کرده و ملموس است. از بسیاری جهات آثار مثبت شان به خارج از استان منتقل شده و همین باعث شده که خیلی ها تصور کنند نفت از ماست ولی استان های دیگر با رندی دارند به خوبی از آن استفاده می کنند.
من تصورم این است که اگر هم رندی از طرف آنها باشد، این رندی کمتر از میزان و حجم ناتوانی مردم منطقه و ماست که نمی توانیم به خوبی از این مزایا استفاده کنیم. در این دو دههی گذشته در کنار خودمان، مدیران ما تقصیر بیشتری دارند که نتوانستند بین منافع ملی و منافع منطقه ای و استانی و این واحدهای بزرگ مثل شرکت نفت تعادل ایجاد کنند. به همین دلیل این بی کفایتی ها باعث شد که فرایند منافع به خارج از استان و مضارش در استان رسوب کند. یک نکته دیگری را هم که باید عرض کنم؛ در واقع باید اشاره ای کنم به تئوری آرتور میلر که اشاره می کند به دوگانگی در کشورهای در حال توسعه، دوگانگی یا دوالیتی یک تئوری معروف است که این کشورها چون عقب مانده بودند و مدرنیته و پیشرفت های تکنیکی نوین به این کشورها وارد شد و چون فاصلهی زیادی بین بخش سنتی و بخش مدرن بود، بخش سنتی نتوانست این بخش مدرن را جذب کند و این بخش مدرن هم نتوانست آثار مثبتش را به بخش سنتی منتقل کند و به همین دلیل کمک میکند به بخش سنتی که نتوانست همراه و همسو شود با بخش مدرن. و به همین دلیل، این کشورها گرفتار یک دوگانگی هستند که خیلی هم برای پیشرفت کل کشور مطلوب نیست.
شرکت نفت را می شود گفت که اولین واحد یا اولین بنگاهی که وارد کشور و استان خوزستان شد و این دوگانگی را ایجاد کرد. از همان ابتدا که شرکت نفت آمد، این دوگانگی را در استان داریم. در مناطق شرکت نفت، آنهایی که در شرکت نفت کار میکردند و یا مرتبط بودند با شرکت نفت، از مدرن ترین و برجستهترین و بهترین خدمات رفاهی برخوردار بودند، و در کنارشان مناطق بسیار محرومی وجود داشت که هیچ ارتباط هویتی و ماهیتی با هم نداشتند. چون فاصلهی این دو با هم فاصله ای ۲۰۰ تا ۳۰۰ سال بین مدرنیت و عقب ماندگی بود. و این وضعیت، باعث شد به عنوان یک اثر منفی احساس حقارت در بین مردمی که در شرکت نفت مشغول نبودند گسترده شود و این احساس حقارت سالهاست ادامه دارد و هم اکنون نیز علاوه بر شرکت نفت، واحدهای دیگری هم در استان مثل جزیره های مستقل عمل می کنند. فولاد برای خودش و کارکنانش، امکانات رفاهی شرکت نفت هم به همین ترتیب ،پ تروشیمی های ماهشهر هم به همین ترتیب، نیشکرها ها هم به همین ترتیب، و ساکنین غیر از افراد شاغل در این واحدها به فاصلهی زیاد از لحاظ رفاهی و خدماتی دارند زندگی میکنند. اما آثار محرومیت و حقارت در مناطقی که برخوردار نیستند؛ به لحاظ اجتماعی هم به آینده امیدی ندارند.
در واقع در اینجا دارم به عنوان یک فرضیه این موضوع را طرح میکنم، و به نظر میآید که از همان سال ها پیش که شرکت نفت در استان مستقر شد کسانی که در این شرکت استخدام میشدند از بیشترین امکانات رفاهی بهره مند می شدند، اما آنهایی که استخدام نمی شدند از این امکانات معمولن محروم بودند و به همین دلیل، آرزوی بسیاری ازجوان ها از آن روز تا کنون این بود که بعد از فارغ التحصیل شدن، در شرکت نفت یا یکی از شرکت های بزرگ که از امکانات زیادی برخوردار است، استخدام شوند. درواقع می توانم بگویم که یک روحیهی مزدبگیری در جوانان استان حاکم کردند. به این معنا که جوانان اصلن به ذهنشان نمی آید که بعد از فارغ التحصیلی خودشان یک بیزینس، یای ک کسب و کار مستقل ایجاد کنند و خودشان کارفرما شوند. بیشتر از طریق روزنامه ها و آگهی های استخدامی دنبال این هستند که در یک شرکت بزرگ استخدام شوند که من اسمش را گذاشته ام روحیه مزدبگیری بین جوانان استان خوزستان. البته این نکته را به عنوان یک فرضیه ای که هنوز ثابت نشده، درمقایسه با استان های دیگری مثل خراسان و به خصوص، استان های شمالی که با توریزم و گردش گری همراه هستند و از همان دوران کودکی دنبال آن هستند که با راه اندازی یک واحد کوچک خود کارفرما شوند، می گویم. ماروحیهی کارفرمایی در مقایسه با سایر استان ها نداریم و بیشتر همان طور که پیش تر گفته شد، جوانان ما بیشتر روحیه مزدبگیری دارند و همین را می توان یک اثرمنفی دانست .در پایان بار دیگر اذعان دارم، بنده بیش از آن که شرکت نفت و یا سایرشرکت های بزرگ را مقصربدانم ، نوع فرهنگ حاکم بر ما خوزستانی ها را مقصر واقعی می دانم.
اما در مورد وضعیت نفت پس از برجام، بدلیل اینکه از قبل از انقلاب وابسته به نفت بودیم، از همان تاریخ سال ۵۳ با اوج افزایش قیمت نفت، این وابستگی شدید و شدیدتر شد؛ بعد از انقلاب نیز قرار بود که این وابستگی کاهش پیدا کند و یا حتا قطع شود اما بدلیل اینکه نه آدم های فنی و متخصص ما در حدی بودند که بتوانند به این هدف مهم برسند و نه فرمول های خوبی به کار گرفتند؛ به همین دلیل هرچه به امروز نزدیکتر شدیم، امکان نزدیک شدن به آن هدف یعنی قطع وابستگی به فروش نفت کمتر و کمتر شد. با سوءتدبیرهای بسیار متعدد، با از دست دادن فرصت های متعدد. ما فرصت های زیادی داشتیم. در اوقاتی که قیمت نفت و یا درآمد ناشی از فروش نفت کاهش پیدا می کرد. در چنین مواقعی فرصتهایی دست داد که در تنگنای کاهش درآمد نفت، ما به فکر جایگزینهایی برای فعالیتهای نفت و فروش نفت باشیم که عرض کردم به دلیل سوءتدبیریها، بی تدبیریها و ناتوانیها و ناکارآمدی فرمول هایی که برای میل به این هدف داشتیم نتوانستیم موفق شویم؛ و اگر امروزه نگویم که وابستگیمان بیشتر شده؛ در واقع کمتر هم نشده است. یکی دیگر از اشتباهاتی که انجام داده اند از همان ابتدای انقلاب تصورشان این بود که قطع وابستگی به نفت یعنی افزایش صادرات غیرنفتی. امروز آن صادرات غیر نفتی زیاد شده و تقریبا درآمدی معادل درآمد فروش نفت با قیمت امروز دارند یعنی حدود چهل یا پنجاه میلیار دلار. درآمد نفت هم پنجاه، شصت میلیارد دلار شده. اما باز آن صادرات غیرنفتی هم به طور عمده مواد خام هستند که صدور مواد خام خیلی قابل اتکا نیستند. ضمن اینکه خود آن صادرات هم تا اندازه زیادی به فروش نفت وابسته هستند.
به همین دلیل است که تا به امروز اقتصادمان نسبت به درآمدهای نفتی به شدت آسیب پذیر است. همین امر باعث شد که کشورهایی دیگر بخصوص آمریکا به خوبی و به سهولت ما را تحت فشار بگذارند. اگر تا قبل از سال ۹۰ که اولین تحریمهای سخت را علیه ما ایجاد کردند نتوانستند از ابزار نفت برعلیه ما استفاده کنند، به این دلیل است که تا آن موقع سهم فروش نفت ما آن قدر بود که تحریم نفت می توانست قیمت نفت را به شدت افزایش دهد. ولی بعد از اینکه به همراهی عربستان و افزایش تولید نفت در کشورهای غیر اپک مثل روسیه یا خود آمریکا، وابستگی جهانی به نفت ما کاهش یا به صفر رسید، به راحتی توانستند ما را تحریم کنند و از فروش نفت ما جلوگیری کنند. همین امر آسیب پذیری ما را به دنبال داشت و ما ناچار شدیم پای میز مذاکره با آمریکا بنشینیم و نرمش قهرمانانه کنیم و اگر چه و با همه ی اوصاف توانستیم امتیازاتی هم بگیریم، ولی امتیاز تحقیقات هسته ای را هم از دست دادیم.
بعد از برجام آسایشی ایجاد شد و یک شرایطی فراهم شد که ما بتوانیم نفت را دوباره صادر کنیم. یک گشایشی ایجاد شد و این گشایش باعث شد دولت بتواند مقداری اقتصاد را مدیریت کند و تورم را کاهش دهد. اما متاسفانه دوباره برآمدن دولت تندروی ترامپ و با روحیهی ضدایرانی که داشت از همان ابزار وابستگی ما به نفت دوباره سوءاستفاده شد و الان هم به شدت ما را تحت فشار گذاشتهاند. من بر خلاف آنهایی که فکر می کنند و یا ادعا می کنند که افزایش نرخ ارز به دلیل نقدینگی بوده، چنین نظری ندارم. نقدینگی یک ابزار بوده ولی ریشه اش همین تهدیدهای ترامپ بوده. اگرچه هنوز به عملیاتی شدن تحریم فروش نفت که در آبان ماه هست نرسیدیم، ولی همین فضای روانی باعث شده که بعد از عید امسال و درست از وسط تعطیلات عید، آثار روانی این تهدیدهای خارجی باعث شود که سرمایهداران و به دنبال آن مردم عادی به بازار ارز و طلا هجوم ببرند و این مشکلاتی که تا به امروزه ایجاد شده را ایجاد کنند. از این به بعد هم من فکر نمیکنم که قیمت ارز کاهش پیدا کند. مگر اینکه ما بتوانیم مصالحهای کنیم و یا تضمینی از جاهایی دیگر بگیریم که می توانیم به اندازه قبل نفتمان را بفروشیم. و در غیر این صورت به دلیل وابستگی شدیدی که داریم، اگر فروش نفتمان کم و یا قطع شود، نفس کشیدن اقتصادمان رو به اضمحلال میرود. متاسفانه من فکر می کنم ناچار هستیم که در مواردی دیگر کوتاه بیاییم که شرایط خوبی نیست.
- نویسنده : مرتضا افقه
- منبع خبر : پیوند ایرانیان
Sunday, 13 October , 2024