حراج کریستیز ۱۷۶۶ و حراج ساتبیز ۱۷۴۴ تاسیس شده اند، مقایسه کنید با عمر حراج های هنری در ایران که همین ۱۳۹۱ خورشیدی، یعنی۱۰سال پیش نخستین آن اعلام موجودیت کرد؛ از این رو این همه سوءتفاهم و گاه قضاوت های تیز و تند امر عجیبی نیست. آن هم در سرزمینی که دیر سالیان است هنر […]

حراج کریستیز ۱۷۶۶ و حراج ساتبیز ۱۷۴۴ تاسیس شده اند، مقایسه کنید با عمر حراج های هنری در ایران که همین ۱۳۹۱ خورشیدی، یعنی۱۰سال پیش نخستین آن اعلام موجودیت کرد؛ از این رو این همه سوءتفاهم و گاه قضاوت های تیز و تند امر عجیبی نیست. آن هم در سرزمینی که دیر سالیان است هنر با نگاه ارزشی و فرا زمینی تعبیر می شود و کالایی شدن هنر هنوز هم برای برخی قابل تصور نیست.

اما چاره ای نیست، هنرمند باید آفرینش های خود را بفروشد تا بتواند روزگار بگذراند، بازار هنر نیاز روز است و هزاران فارغ التحصیل هنر، شغل مرتبط می خواهند.

جالب اینجاست که بخش الیت جامعه هوشمند ایرانی خیلی پیش از تاسیس حراج های داخلی، متوجه تجارت هنر و سودآوری تضمین شده آن بودند و خیلی زود خرید و فروش آثار هنری، جایش را به عبارت های بین المللی مانند سرمایه گذاری هنر داد و گستره مجموعه داری هنری تا بدانجا پیش آمد که اکنون متولدین دهه ۶۰ گوی سبقت را ربوده اند و از هنر سنتی و کلاسیک از میرعماد و میرزا غلامرضا اصفهانی تا کلهر و احمد نیریزی تا هنر مدرن و معاصر از کمال الملک و منیر فرمانفرماییان تا آیدین آغداشلو و تناولی را در کلکسیون خود ثبت و ضبط می کنند.

اکنون تجارت هنر به مزاج بسیاری خوش آمده است و حضور پررنگ بانک ها و بنگاه های بزرگ اقتصادی بیانگر این میل فزاینده است؛ از این رو حتی اگر حراج های باران، تهران و… و حتی گالری ها در عرصه بازار هنر نقش آفرینی نکنند این شوق نوظهور مسیر دیگری چه بسا آن سوی مرزها را جست وجو می کند و راه خود را می گشاید، پس چه بهتر که با صبوری افزون تر و در نظر داشتن یک تجربه کوتاه ۱۰ ساله به پر رهروتر شدن این راه کمک شود.

نکته اساسی که به نظر می رسددر تمام ۱۰سال گذشته مغفول مانده و در حکم حلقه مفقوده به کل غایب است، نقش حمایتی دولت هاست؛ اگر در سینما، تئاتر و موسیقی، دولت یارانه ها و کمک هزینه های اجرا را در ۱۰ سال گذشته، جسته و گریخته، انجام داده در بخش تجسمی همه چیز به دوش بخش خصوصی و خود خود هنرمند است؛ اگر تعداد گالری های شهر از تعداد سینماها فزونی گرفته و سرانه فرهنگی شهروندان از این رهگذر تغییر مثبتی یافته، مرهون بخش خصوصی است که بدون یک ریال یارانه در صحنه حاضر است.

اکنون پرسش بنیادین و درست این است که اگر در فقدان محض دولت این همه توسعه رخ داده، در پی حضور کمک های زیرساختی دولت چه تحولات بزرگی می تواند رخ دهد؟

نمونه های بارز دخالت های مثبت دولت در توسعه هنر را می توان در چین، کره، و حتی همین ترکیه و امارات دید؛ اگر در میان۱۰ نقاش زنده صاحب رکورد دنیا، سه هنرمند چینی حضور دارد اگر کی پاپ عالمگیر شده اگر ترکیه خیلی زود با چندین اکسپو راهش را از خاورمیانه جدا کرد، اگر دوبی با اختلاف قطب اقتصاد هنر منطقه می شود و لوور در اتفاقی بی سابقه در ابوظبی شعبه تاسیس می کند همگی مرهون سیاست گذاری کلان دولت ها و راهبردهای صحیح برای پیشرفت در عرصه هنر است.

در تمام تجربیاتی که ذکر شد دولت ها دریافته اند هنر، جاده اقتصاد را هموار می کند و با کمک به تلالو آن در واقع شاهراه های توسعه برای خود گشوده است اما ما در ایران از این موهبت همچنان محروم هستیم چه آن روزها که فروش نفت سر به فلک می کشید چه این روزها که دولت گرفتار معیشت روزانه مردم است، توجه شایسته به هنر غیبت داشت و دولت ها از رسالت راستین خود غفلت کردند.

این در حالی است که هنر مترادف همه پارامترهای ارزشی است که این سال ها مورد مداقه و توجه دولت ها بوده است: اقتصاد مقاومتی، اقتصاد درون زا، اشتغال پایدار، انتقال فرهنگ های اصیل ایرانی اسلامی و…

دولت های ما باور ندارند هنر از چاه نفت برتر است، هر روز از بنیه و ذخیره چاه نفت ما کم می شود و طلای سیاه هر ثانیه از دست می رود و ما سرانجام به تاریخ تمام شدن نفت خواهیم رسید، اما چاه نفت واقعی را نمی بینیم. چاه نفتی دانش بنیان که نه تنها آلوده کننده محیط زیست نیست بلکه آن را می آراید، هزینه مواد اولیه اش نسبت به قیمت محصول قابل مقایسه نیست و مهم تر اینکه چشمه اش هرگز خشک نمی شود.

امروز اگر دولت پای درخت هنر هزینه کند و دست کم مانند ورزش، شرکت های کلان سرمایه گذاری را به این عرصه بیاورد، دهه پیش رو می تواند به ارزآوری شگفت آور هنر تکیه کند. کاری که همسایه های منطقه ای و شرقی ما کردند و حاصل شیرین آن را می چشند.

  • نویسنده : عرفان عبدالله زاده (کارشناس هنر)
  • منبع خبر : شرق