در روزگاری که مرزها دیگر فقط خطوط روی نقشه نیستند، بلکه تارهای لرزان امنیت و غرور یک ملت‌اند، تجاوز نظامی اسرائیل به خاک ایران، نه تنها به‌عنوان یک حمله نظامی، بلکه به‌مثابه آزمونی تاریخی در حافظه‌ی جمعی ما ثبت خواهد شد.  آزمونی برای سنجش همبستگی، بلوغ، و وفاداری ایرانیان به سرزمینی که قرن‌ها چون […]

 

در روزگاری که مرزها دیگر فقط خطوط روی نقشه نیستند، بلکه تارهای لرزان امنیت و غرور یک ملت‌اند، تجاوز نظامی اسرائیل به خاک ایران، نه تنها به‌عنوان یک حمله نظامی، بلکه به‌مثابه آزمونی تاریخی در حافظه‌ی جمعی ما ثبت خواهد شد.  آزمونی برای سنجش همبستگی، بلوغ، و وفاداری ایرانیان به سرزمینی که قرن‌ها چون مادری بخشنده، فرزندان خود را در آغوش کشیده است.  آن‌چه این تجاوز را از یک درگیری منطقه‌ای صرف فراتر می‌برد، ماهیت آن است؛ حمله‌ای مستقیم به غرور ملی، به حق تعیین سرنوشت، به استقلال کشوری که تاریخش از جنس آفتاب است و خاکش آغشته به صدای زاگرس و خزر و اروند.   در چنین بزنگاهی، ملت‌ها یا متلاشی می‌شوند یا سربلندتر از پیش قد می‌کشند. در تاریخ معاصر ایران، هرگاه خطر از بیرون بر ما سایه انداخته، چیزی غریزی و ژرف در جان مردم شعله‌ور شده است: همبستگی ملی. همان حس گنگ اما کوبنده‌ای که بلوچ و لر و ترک و کرد و عرب و فارس را در کنار هم می‌نشاند، فراتر از اختلاف‌نظر، فراتر از نقد، فراتر از هر تنوع قومیتی و مذهبی.  اکنون که طبل‌های جنگ از آن سوی مرزها کوبیده می‌شود، زمان آن نیست که به اختلاف ها و تفاوت سلیقه ها و تنش‌های داخلی دامن بزنیم؛ و نه وقت آن است که از گلایه های کهنه شکایت کنیم. این روزها، روزهای سکوت و نظاره نیست. روزهای ایستادن است. ایستادن در کنار خاک، ایستادن در کنار هم. روزهایی که همچون آرش دوباره باید با همه ی وجود ایران و ایرانی را ستود و از ان پاسداری کرد.

در این روزهای پر التهاب، چه بسیارند آنان که می‌خواهند از دل جنگ، سود سیاسی و رسانه‌ای بجویند. اما مردم ایران، مردمانی‌اند آزموده در توفان. آنان معنای دفاع را خوب می‌دانند. دفاع فقط حمل اسلحه نیست. دفاع، حفظ خانه است. حفظ زبان است. حفظ وحدت است.

اگر این تجاوز، آتشی‌ست که به جان خاک افتاده، همبستگی ملی ما، آبی‌ست که خاموشش می‌کند. نه به دست دولت، که به همت ملت. نه با دستور، که با درک و عاطفه و عقل جمعی.

در این میان، وظیفه رسانه‌ها، هنرمندان، روشنفکران، معلمان، روحانیان، و همه‌ی مرجع‌های اجتماعی، دوچندان است. باید روایت صلح را در دل مقاومت زنده نگه داشت. باید هویت ملی را نه چون چماق، که چون مشعل به‌دست گرفت. برای روشن‌ نگاه داشتن این چراغ، راهی جز اتحاد، جز با گذر از منافع فردی و گروهی، جز با تکیه بر “ما”ی بزرگ ایران، نمی‌توان پیمود.

آری، در روزگار تهدید، همبستگی ملی، تنها سلاحی‌ست که دشمن آن را نمی‌شناسد، نمی‌فهمد، و از آن می‌هراسد.

از عوامل قدرت هر کشور و جامعه‌ای انسجام و پیوستگی های داخلی آن جامعه است. به عبارت دیگر، به‌رغم تکثری که اکثر جوامع دارند و در جامعه‌ای مانند ایران، این تکثر بیشتر هم هست، مردم این جوامع روی اصول مشترکی مانند تمامیت ارضی، عزت ملی و منافع ملی توافق می‌کنند. مهم‌ترین توافق این‌ها، به رسمیت شناختن یکدیگر است.

در همه سال‌های گذشته همواره می‌دیدیم هر زمان که این انسجام افزایش می‌یابد، به‌رغم قصد شومی که برخی دشمنان داشتند، اما به دلیل وجود این انسجام مجبور به عقب‌نشینی شدند. امروز هم این انسجام و احیای بیش از پیش آن، می‌تواند بار دیگر موجب عقب‌نشینی دشمنان شود، یا حداقل اینکه توان داخلی را در مقابله با دشمنان افزایش دهد. هرچند طبیعی است که در میان اکثریت اقشار جامعه ایران، این انسجام وجود دارد و دیده می‌شود. نیاز ما به انسجام و پیوستگی و اتحاد در شرایط امروز، بیش از هر زمانی است.  یعنی اگر در گذشته مسأله ی تهدید تمامیت ارضی کشور مطرح بود، امروز تمامیت ارضی مورد تعرض قرار گرفته است. برای تقویت این انسجام، آنچه بیش از سایر مسائل مورد نیاز است، انعطاف‌پذیری در داخل کشور است.

 

 

 

  • نویسنده : دکتر عادل حیدری