پیرامون متن و حواشی انتخابات یازدهمین دوره ی مجلس شورای اسلامی، حالا که به فرجام خود آمده، می توان و می شود از زوایای مختلفی به کنکاش و آسیب شناسی آن پرداخت. اصولن حوزه ی نقادی زمانی می تواند با فراغ بال گسترده تر به یک منظور وارد شود، که نتایج و جمیع ابعاد […]
پیرامون متن و حواشی انتخابات یازدهمین دوره ی مجلس شورای اسلامی، حالا که به فرجام خود آمده، می توان و می شود از زوایای مختلفی به کنکاش و آسیب شناسی آن پرداخت. اصولن حوزه ی نقادی زمانی می تواند با فراغ بال گسترده تر به یک منظور وارد شود، که نتایج و جمیع ابعاد آن رویداد صرفنظر از پسند یا ناخشنودی منتقد به دست آمده باشد به پایان راه رسیده باشد.
نوشتار نچندان بلندی از مهدی مکارمی مدیر کل برنامه ریزی، نوسازی و تحول اداری استانداری خوزستان که همزمان نمایندگی پایگاه خبری تحلیلی تابناک را در خوزستان به عهده دارد، و روزگاری نچندان دور، در ردیف روزنامه نگاران خوش قلم خوزستان به حساب می آمد، در همین پایگاه موصوف ( تابناک ) و در دیگر پایگاه خبری همسو با وی و مجموعه ی مدیران و مشاوران استانداری خوزستان ( صبحانه پرس ) در رابطه با نتایج انتخابات این دوره ی مجلس در دو حوزه ی باغملک، ایذه و رامهرمز، رامشیر منتشر شده است؛ که از سویدای این متن، بارزترین نکته و مضمونی که بیرون می تراود و به چشم می آید و تنها مراد و منظور نویسنده ( مکارمی ) از متن بوده، متاسفانه عبارت و ترکیب خودتحقیری! و از سوی دیگر، تسری این باور و اعتقاد به جامعه ی هدف، یعنی بخشی از رای دهنده گان ( طایفه ی بهمئی ) در این چهار شهر به طور عمده؛ و پیروزمندان و راه یافته گان ( عبدالله ایزدپناه و ابراهیم متینیان )؛ نامزدهای راه یافته به مجلس از این دو حوزه به مجلس شورای اسلامی است.
خودتحقیری یا Self Downing عبارتی است که به طور عمده، بیشتر در روانشناسی کاربرد دارد تا مباحث جامعه شناسی. تا جایی که حتا این عارضه را قرینه و مترادف مازوخیسم هم برشمرده اند. یعنی لذت بردن و تمرکز بر آزار خود و یا آزار بستگان و وابستگان خود، به منظور جلب توجه و یا به سودای رشد و ارتقای موقعیتی سیاسی و فرهنگی! و یا سواستفاده به هر دلیل آشکار و پنهان از یک واقعه! ؛ و یا اگر در گستره ی جامعه شناسی واردش کنیم؛ تحقیر خاستگاه و هویت طایفه ای و ایلی و تباری خود و باز هم در ابعاد گسترده تر، که در نهایت منجر به تحقیر هویت ملی می شود!
متاسفانه شاهد هستیم و آشکارا می بینیم که برخی حتا در کوچکترین حوادث و رویدادهای اجتماعی و سیاسی، اقدام به تحقیر و مسخره کردن ایران و ایرانی می کنند و چنین وانمود می کنند که آنچه در ایران است و مردم ایرانی دارند، جملگی مذموم و مورد شماتت است و آنچه خارجیها دارند، ممدوح و پسندیده. این گام اول کسانی است که خودتحقیری در آنها نهادینه شده است!
کافی است در یک محفل دوستانه و یا خانوادگی و یا حتا در تاکسی باشید و سیل انتقادات و تمسخر از فرهنگ ایرانیها و هویت ایرانی و عملکرد حکومت ایران و خلاصه هرچه ایرانیها دارند را شاهد باشیم. اگر سیل یا زلزلهای بیاید سیلی از خود تحقیریها و تمجید خارجیها به راه میافتد که ما چنین و چنان هستیم و اگر این سیل در فلان کشور بود، چه تدبیرهایی که اندیشیده نمیشد!
چنین افرادی با چنین تفکری، در فضای مجازی نیز در تخریب هویت ایرانی بسیار فعالند! سیل ویرانگر فرهنگی و خودتخریبی و خودتحقیری! برای نابودی هویت ملی و فرهنگی ما بسیار مخربتر از سیل واقعی است. سیاهنمایی مفرط از فرهنگ ملی و فرهنگی به یک ژست روشنفکری تبدیل شده است. هر چه تخریب «ایرانی بودن» بیشتر باشد، این پنداره در نویسنده و یا منتقد و یا گوینده به وجود می آید که توانسته خود را دارای فهم و سواد و فرهنگ و معلومات بیشتر کند. پشت سنگر مظلوم نمایی و دفاع از عشیره و طایفه و قومیت پنهان شدن، دومین گام کسانی است که به عارضه ی خودتحقیری مبتلا هستند!
در خارج از کشور اوضاع بسیار وخیمتر است. یک ایرانی تلاش وافری دارد که دیگران متوجه ایرانی بودن او نشوند! و ایرانی بودن نه تنها برای او یک افتخار نیست و به آن نمیبالد، بلکه از آن گریزان است.
احساس مظلوم واقع شدن، شهروند درجه ی دوم و سوم و چهارم فرض شدن!، استعمار و استثمار شدن توسط دیگر اقوام و یا طوایف و یا شهرهای مجاور و یا دولت و حاکمیت، اگر در طبقه و در ردیف افراد مغرض و کینه جو و ضد وحدت اقوام و خرده فرهنگ ها و یا از زبان دشمنان قسم خورده و معارض نظام و حکومت و میهن و هویت ملی خارج شود، حرجی نیست. چرا که کار دشمن، دشمنی است. دشمن باید در بوق تفرقه و تسری افکار مسموم و مذموم بدمد، وگرنه نمی توان به دشمن، واژه ی دشمن را اطلاق کرد. ولی اگر همین روش و سیاق در شهروندان یک کشور و در طیف قلم به دستان و نویسندگان و یا مدیران یک مجموعه ای از بدنه ی سیستم دولتی و اجرایی، چنین افکاری وجود داشته باشد و بدتر از آن، منتشر و به آن دامن زده شود، این مساله به خودی خود، خطرناک، مساله دار، مشکوک، و غیرقابل اغماض است!
خط تخریب و تحقیر هویت و یکپارچگی ساختار و بنیاد ملی، آن قدر دارای اهمیت هست که با مروجان چنین پنداره هایی باید با شدت برخورد کرد.
فرهنگ و یکپارچگی ملی، و حس شهروندی و همطرازی و یکسان بودن شهروندان و تک تک افراد یک جامعه ی متکثر و در عین حال واحد، که شامل بختیاری، لر، عرب، ترک، بهمئی، قشقایی، گیلکی، مازنی، بلوچ، کُرد، و غیره و غیره است؛ ماحصل تلاش و اهتمام یک دولت و حکومت معلوم و مشخص در یک دوره ی تاریخی قدیم و باستانی و یا معاصر و اکنونی نیست. این تجمع و اشتراک منافع و همزیستی محترمانه و شعورمند، در درازنای تاریخ به وقوع پیوسته و اگر فی المثل جامعه ی هدف جناب مهدی مکارمی، در ده یا بیست سال اخیر، رشد چشمگیرتری در دوایر دولتی و نظامی و فرهنگی یافته اند، باید موجب خشنودی ایشان را فراهم می آورده و نه نشان از حس خودتحقیری! و یا تسری ناخواسته و یا تعمدانه ی تقابل با دیگر اقوام و طوایف که از مالکیت و قدمت و سکونت در شهرهای مورد نظر ایشان برخوردار بودند! کما این که عقل سلیم و نهاد عادل و ذات پاک همه ی شهروندان و ساکنین این مناطق نیز از رشد و حضور طوایف بهمئی، شیخ و خلیلی در تمام نهادهای دولتی و اجرایی و نظامی به وِِیژه در این مناطق و شهرها، احساس بدی که ندارند، هیچ؛ موجب خشنودی و شعف آنان نیز هست!
شاید باید مراد و منظور نویسنده و راقم نوشتار را در ابعاد و بستر دیگری جویا شد! و چون به شخصه مایل نیستم قضاوت و پنداره ی بدی را در نوشتارم راه بدهم، از این منظور پرهیز می کنم و این مساله را به دوستان دیگر و مجریان دیگری وا می نهم!
بررسی جامعه شناسانه و روانشناسی فرهنگی و تاریخی پدیده ها، وظیفه صاحبان اندیشه و اساتید مربوطه است. و راهکار درمانی آن نیز به عهده صاحبنظران است؛ اما فضای کنونی فرهنگ کشور از یک بیماری مزمن رنج میبرد و تا زمانی که «هویت ملی» تقویت نشود، بسیاری از تلاشهای دیگران ناتمام خواهد ماند. متاسفانه نویسندگان برخی از اقوام و طوایف را که می توان به صراحت ، نویسنده و قلم به دست قومی نامید، نه تنها در ارتقا و رشد هویت ملی و انسجام تمام پیکره و نسوج یک جامعه ی واحد ملی ، تلاشی نمی کنند، که آگاهانه یا ناآگاهانه به تجزیه و یا فروپاشی هویت ملی دامن می زنند!
بیاد داشته باشیم فرهنگ ملی بسیاری از مردم کشورهای دیگر مانند هندیها و ژاپنیها و چینیها مشحون از حس شدید تمایل و علاقه و وابستگی به هویت ملی خودشان است و بسیاری از اندیشمندان، عامل موفقیتهای اقتصادی این کشورها طی نیم قرن اخیر ، در وجود فرهنگ بسیار قوی و چسبنده ی هویت ملی آنها میدانند؛ به طوری که یک ژاپنی و هندی و آلمانی و چینی که پیشرفتهای شگرف اقتصادی در نیم قرن اخیر داشتهاند، همواره به ژاپنی بودن و هندی بودن خود افتخار میکردند و می کنند.
دامن زدن و تبدیل شدن به بنگاه سخن پراکنی یک ایل یا طایفه و یا قومیت مشخص و معلوم، بر خلاف مصالح و امنیت ملی کشور است و به انفکاک مبانی و اصول زیست مشترک و احترام متقابل شهروندان نسبت به هم می انجامد!
امیدوارم نوشتار مهدی مکارمی در حد ذوق زده گی ورود عبدالله ایزدپناه و ابراهیم متینیان به مجلس، مانند یک فرزند کوچک طایفه ی بهمئی باشد و نه چیزی فراتر و بیشتر از آن!
چرا که عبدالله ایزدپناه بعنوان مثال همکار محجوب و فروتن و بسیار رئوف من هم بوده به روزگاری دور که در منطقه ی صیدون ( منطقه ی بهمئی نشین جانکی ) به آموزگاری مشغول بودم و ایشان معاون آموزش و پرورش این بخش کوچک شهرستان باغملک بود. و یا وصف ابراهیم متینیان را از یکی دو تن از شهروندان رامهرمزی و یا حتا یک شهروند عرب خلف آبادی ( رامشیر ) که از دوستان اهل قلم من است و تمام عمرش را در این شهر آخرالزمانی و محروم سپری کرده، شنیده ام و برای هر دوی این نامزد انتخابات دوره ی یازدهم و نماینده های قطعی مجلس پیش رو ، هم ابراز خوشحالی کرده ام و هم برایشان از درگاه احدیت آرزوی اقبال بلند و توفیق و خدمت به همه ی شهروندان شهرهای باغملک و ایذه و رامهرمز و رامشیر و تمامی روستاها و بخش های مملو از طوایف و قومیت های متعدد و در عین حال چسبنده و متفق و همراه و همدرد و همدل، دارم.
باشد که قلم ما جز برای وحدت و انسجام و یکپارچگی و تببین مبانی هویت ملی ما توان حرکت نداشته باشد!
شهرام گراوندی . ۵ اسفند ۹۸
Monday, 11 November , 2024