وضعیت امروز جامعهی ایرانی خاصه از منظر سیاست، یک موقعیت ژلهای و سست بنیاد است. وضعیت ناپایدار و بدون قوام سیاسی افراد، و نداشتن جاذبهی سیاسی از ناصیهی افراد، یک دلیل عمده، بیشتر ندارد: فقدان احزاب سیاسی راستین و تندرست.
هیچ حزب سیاسی در کشور نداریم. ما فقط فعالان سیاسی داریم. و از منظر حکومت، افراد تا وقتی معارض نظام نشوند، انقلابی هستند و به میزان نزدیکی به هستهی مرکزی قدرت حاکم، در شمار معتمدین شناخته میشوند و میتوانند از مواهب سفرهی انقلاب بهرهور شوند. بسته به میزان روحیهی انتقادی افراد، فاصلهی آنها از هسته، روی بهرهمندی آنها از سفره، تاثیر میگذارد.
چنین افرادی خطر ندارند، تا وقتی خطوط قرمز را رعایت کرده باشند و تا وقتی که هشدارهای قرمز را دریافت نکرده باشند!
در چنین شرایطی، تمامی انتخابات مجلس و شورای شهر و خبرگان و ریاست جمهوری، همواره در یک بستر قطبسازی دوگانه پیش رفته است.
دوگانههای زیادی همیشه مطرح شده و بر اساس این دوگانه سازی ها در جامعه یارکشی میکنند. حتا دورههایی که طیفی از نظرات در ظاهر متضاد و مخالف بنیادی ِ هم وجود داشته، در لحظهی نهایی همه چیز ناگهان پتانسیل دوقطبی شدن پیدا میکند. مثلن می بینی یک مرتبه ناطق نوری که رقیب خاتمی بوده، همراه خاتمی است! یا ری شهری و دری نجف آبادی و پورمحمدی که سرشتی بنیادگرا و اصولگرا دارند، می شوند جزو وزرای دولت اصلاحات!
از این نمونه ها زیاد داریم.
در شرایط سیاسی ایران امروز و با توجه به انتخابات ناگزیر ِ ریاست جمهوری چهاردهم در پی شهادت ابراهیم رئیسی،
دوگانه اصولگرایی _ اصلاحطلب بر خلاف تصور مرکزنشینان خریدار زیادی نیافت!
این دوگانه هویتگرا اگر چه در دههی ۷۰ و ۸۰ عرصهی فعالیت سیاسی در این سرزمین را به خود اختصاص داده بود، اما آن چه از آن همه جدل و هیاهو برجای مانده، پوسته و غشایی نازک و تنها نامی است بر گروههایی اندک که امروز مشغول سیاستَند. نه اصولگرا یا ارزشیشان متعهد به اصول و ارزش است، که انواع مواضع غیر ارزشی یا انواع فساد از دلَش بیرون آمده و نه اصلاحطلبَش لزومن اصلاحطلب که کاشف به عمل آمده در فساد مالی، آموزگار برادر اصولگرایش بوده؛ و هم تداومخواهی به قصد انتفاع بیشتر از قدرت و فرصت؛ و هم براندازی! و اپوزیسیون بازی! در بخشهایی از این گروهها رخنه کرده بود. رخنههایی آنقدر گشاد و فاجعه بار که با هیچ پوشش و لفاف و ایزوگامی قابل ترمیم و قایم کردن نیست! مثال می زنم: تا تقی به توقی خورده، عدهای از اصلاح طلبان راستین! مثل مهاجرانی و حلقهی کیان به سردمداری سروش، اشکوری، یا دیگر اصلاحطلبان راستین مثل اکبر گنجی ( اکبر پونز معروف) و علی افشاری و بسیاری از مجریان شبکههای معاند و معارض، و بسیاری از بازیگران و کارگردانان سینما و ورزشکاران ووو بلافاصله از مملکت فرار کرده و میکنند و لابد شبکههای ماهوارهای دیگری را علیه کشور و میهن فعال خواهند کرد؛ چرا که دست شان از میوه چینی قدرت و ثروت و از سفرهی انقلاب کوتاه شده است.
دوگانه سازی امروز در انتخابات چهاردهم نیز به باور نگارنده، دست کم در طیف وسیعی از مردم، جواب نداد.
در چنین شرایطی با حمایت همه جانبه ی مقام رهبری و آرایی حداکثری از ناحیه ی مردم به سود پزشکیان، و در شرایطی که مجلس هم به هر طریق ممکن در ابتدای امر با رای موافق به تمامی گزینه های کابینه، همراهی اش را اعلام کرد؛ از فردای رای اعتماد توپخانه های چندی در کشور علیه دولت چهاردهم آغاز به فعالیت نمودند! توپخانه هایی از جنس جبهه ی پایداری!
پزشکیان اما، در یک کلام گفت باید با همه وفاق کرد. وفاق ملی!
با فرض اینکه دولت پزشکیان مسوول تمامی فعل و انفعالات سیستم سیاسی، اجرایی و اقتصادی کشور است، به چرایی غیرممکن بودن اعتماد دولت چهاردهم به جبهه ی پایداری خواهم پرداخت.
خیلی مختصر می شود در خصوص پیدایش و نظرگاه کلی این جریان به این مقدار بسنده کرد؛ که، جبههی پایداری، به عنوان یک پدیده و جریان سیاسی در ایران، از زمان تأسیس خود در سال ۱۳۹۰ به عنوان یک نیروی تأثیرگذار در عرصهی سیاست ملی، خود را به عنوان مدافع اصولگرایی و ارزشهای انقلاب اسلامی معرفی میکند، ولی در عمل و ذات! با چالشهای فراوانی روبرو است که وجوه منفی و مخرب آن به شدت برجسته و آشکار است.
یکی از پیامدهای منفی جبههی پایداری، ایجاد تفرقه در اردوگاه اصولگرایان است. این جبهه با رویکردهای سختگیرانه و افراطی خود، تلاش کرده است تا دیگر گروههای اصولگرا را به حاشیه براند و خود را به عنوان تنها نمایندهی واقعی اصولگرایی معرفی کند. این رفتار باعث ایجاد شکافهای عمیق در میان اصولگرایان شده و وحدت و همبستگی آنها را به شدت تحت تأثیر قرار داده است. به حاشیه راندن اصیل ترین و میانه روترین چهره های اصولگرایی از متن سیاست کشور یکی از عوارض ویرانگر قدرت گرفتن جبهه ی پایداری است.
جبههی پایداری همچنین به شکلگیری محدودیتهای سیاسی و اجتماعی در کشور دامن زده است. این جریان با جذب تندروترین نیروهای فعال در سطح جامعه که جریان های صیقل یافته ی اصولگرایی و اصلاح طلبی را با تفکرات خود همراه و همسو نمی یافتند، خیلی سریع از نظر آماری به میزان قابل اعتنایی نام خود را گستردند و تبدیل به یک جریان ویژه شدند و در بسیاری از نهادهای سیاسی و اجرایی و قضایی حضور دارند. حاملان این تفکر، با برخوردهای شدید با مخالفان سیاسی و انتقادکنندگان، فضای سیاسی را به سمت سرکوب و سانسور سوق داده و به این ترتیب، آزادیهای مدنی و سیاسی در کشور را به خطر انداخته اند. این رویکرد نه تنها به نفع خود این جبهه و جریان نیست، بلکه موجبات بیاعتمادی عمومی نسبت به نظام سیاسی و نهادهای حکومتی را نیز فراهم آورده اند.
جبههی پایداری در بسیاری از موارد نتوانسته است به نیازهای واقعی مردم پاسخ دهد. این جریان بیشتر به مسائل ایدئولوژیک و سیاسی پرداخته و از پرداختن به مشکلات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی غافل مانده است. این عدم توجه به نیازهای مردم، و شناخت دقیق از شرایط جامعه نسبت به دیگر کشورهای جهان، به افزایش نارضایتیها و اعتراضات عمومی دامن زده و به اعتبار این جبهه آسیب رسانده است. هر بار هم خواسته اند در رابطه با مسائل و مشکلات اقتصادی گره گشایی کنند، به میزان، حجم و گستره ی مشکلات دامن زده اند و گرهی به گره های موجود افزوده اند!
رویکردهای افراطی جبههی پایداری در عرصههای مختلف سیاسی و اجتماعی، به گسترش افکار و رفتارهای افراطی در جامعه کمک کرده است. این امر میتواند به بروز تنشها و بحرانهای اجتماعی بیشتر منجر شود و به آیندهی امنیت و ثبات کشور آسیب برساند.
جبههی پایداری به عنوان یک جریان سیاسی در ایران، با وجود ادعای دفاع از اصولگرایی، در عمل با ایجاد تفرقه، محدودیتهای سیاسی، عدم پاسخگویی به نیازهای مردم و گسترش افکار افراطی، آسیبهای جدی به بافت اجتماعی و سیاسی کشور وارد کرده است.
با چنین رزومه و بافتاری، این جبهه با کمترین میزان نقدپذیری از بیرون و درون، همواره در صف نخست سهم خواهی از حاکمیت و نظام و دولت های برخاسته از آرای عمومی ایستاده است!
دولت پزشکیان با وجود همه ی کاستی ها و بحران های متعدد انرژی و تورم که بخش عمده اش مولود و میراث دولت گذشته است، با طرح شعار وفاق ملی، در صدد رفع بحران های داخلی و خارجی است. در این میانه، یکی از بزرگترین مشکلات موجود، هجمه و فشارهای ایذایی جبهه ی پایداری علیه دولت چهاردهم است.
دولت چهاردهم، گرایش به سیاستهای اعتدالیتر، عملگرایانهتر یا حتا اصلاحطلبانه دارد. جبهه پایداری اما به عنوان یک جریان سیاسی با گرایشهای اصولگرایانه و نگاه سختگیرانه به مسائل فرهنگی، اجتماعی و سیاست خارجی شناخته میشود. جبهه پایداری اغلب به سیاستهایی پایبند است که بر کنترل شدید اقتصادی و مدیریت بستهتر فرهنگی تأکید دارد. در مقابل، پزشکیان به عنوان یک پزشک و نماینده ی سابق مجلس، بیشتر به عدالت اجتماعی، حمایت از قشرهای ضعیف و اصلاحات در نظام سلامت و اقتصاد علاقهمند است.
در سالهای اخیر، جبهه پایداری نقش برجستهای در اختلافات سیاسی و دوقطبیسازی فضای کشور ایفا کرده است. تجربههای گذشته این تصور را ایجاد کرده که این جریان سیاسی به جای حمایت از دولت، تمایل به تخریب و بهرهبرداری جناحی دارد. کاری که در این مدت کوتاه نیز از افراد منتسب به جبهه ی پایداری به دفعات مشاهده شده و سعی در سنگ اندازی در مسیر حرکت چرخ دولت چهاردهم دارند.
یکی از انتقاداتی که نسبت به جبهه پایداری مطرح است، میل به بهانهگیری و انتقاد مداوم از دولتها برای ایجاد فشار سیاسی است. اگر دولت پزشکیان به جبهه پایداری اعتماد کند و این جریان از اعتماد سوءاستفاده کند، ممکن است دولت با مشکلات جدی مواجه شود. این طیف فکری، به سیاست خارجی نگاهی تقابلی و ضدغربی دارد، در حالی که دولت پزشکیان ممکن است نگاه متفاوتی برای بهبود روابط بینالمللی و رفع تحریمها داشته باشد. این اختلاف نظر هم میتواند بر اعتماد بین دو طرف تأثیر منفی بگذارد.
اعتماد به جبهه پایداری؛ اشتباهی که پزشکیان نباید مرتکب شود!
در فضای سیاست ایران، همگرایی و ایجاد ائتلافهای سیاسی گاه ضروری و گریزناپذیر به نظر میرسد. اما در این میان، انتخاب شرکا و همپیمانان از اهمیت استراتژیک بالایی برخوردار است. مسعود پزشکیان، چهرهای متعهد به اصلاحات اجتماعی و عدالتخواهی، اگر در مسیر سیاسی خود به جبهه پایداری اعتماد کند، نهتنها هویت سیاسی خود را تضعیف خواهد کرد، بلکه ممکن است آیندهای پرمخاطره برای کشور رقم بزند.
جبهه پایداری، بهعنوان یکی از تندروترین ( و چه بسا تندروترین!) جریانهای اصولگرای ایران، نماد سیاستهایی است که به تقابلگرایی، انحصارطلبی و نگاههای ایدئولوژیک شدید متکی است. این جریان، برخلاف پزشکیان که همواره بر عدالت اجتماعی و گفتوگو تأکید کرده است، به انسداد سیاسی و حذف مخالفان باور دارد. همراهی با این جریان، در عمل به معنای نفی هویت سیاسی پزشکیان و تسلیم در برابر تفکری است که نه تنها اصلاحات را نمیپذیرد، بلکه هرگونه تغییر را تهدید میداند. پزشکیان بهعنوان فردی که دغدغه عدالت اجتماعی دارد، چگونه میتواند به جریانی اعتماد کند که بهشدت در برابر اصلاحات اقتصادی و اجتماعی مقاومت کرده است؟ این تفاوتهای بنیادین نشان میدهد که هرگونه همگرایی با جبهه پایداری به معنای خیانت به اصولی است که پزشکیان نماینده ی آنهاست و آرای عمومی که منجر به انتخاب پزشکیان شده، در صف مقابل جریان موسوم به پایداری است!
جبهه ی پایداری همواره به عنوان جریانی شناخته شده که بهجای تعامل، بر تخریب دولتها و دوقطبیسازی سیاسی تأکید کرده است. این جریان، با نفوذ در ساختارهای قدرت و استفاده از ابزارهای رسانهای، بارها به حذف منتقدان و حتا اصولگرایان معتدل اقدام کرده است.
اعتماد به چنین جریانی، همانند سپردن کلیدهای دولت به مخالفان بالقوه آن است. پزشکیان، که به گفتوگوی ملی و حل مسائل از طریق تعامل باور دارد، چگونه میتواند به جریانی اعتماد کند که عملن اعتقاد به حذف صدای دیگران دارد؟! به نظر می رسد همین جا باید پزشکیان درنگ کند و تکلیف خود و حامیان و دولتمردان خودش را با طیف مخالف که کمتر از سقوط دولت وی را منتظر نیستند، روشن کند!
یکی از محورهای اصلی کارنامه سیاسی پزشکیان، تأکید بر عدالت اجتماعی و حمایت از اقشار آسیبپذیر است. در حالی که جبهه پایداری به سیاستهایی پایبند است که نه تنها باعث تعمیق شکاف طبقاتی شده، بلکه زیرساختهای اقتصادی کشور را در معرض فروپاشی قرار داده است. این جریان، با نگاهی شعاری و غیرعملیاتی، همواره بر محدودیتهای اقتصادی و سیاستهای کنترل شدید تأکید کرده که نتیجهای جز رکود اقتصادی و افزایش نارضایتی عمومی در بر نداشته است. پزشکیان نمیتواند خود را حامی عدالت معرفی کند و همزمان با جریانی همراه شود که عدالت را به ابزاری برای تبلیغات سیاسی تقلیل داده است.
یکی از نقاط ضعف اصلی جبهه پایداری، تأکید بر سیاست خارجی تقابلی و حذف گفتوگوهای بینالمللی است. این جریان، با نگاه ایدئولوژیک به مسائل جهانی، بارها مسیر تعامل با دنیا را مسدود کرده و به انزوای بیشتر ایران در نظام بینالملل دامن زده است. پزشکیان، که به اعتدال و عقلانیت مشهور است، نمیتواند با تفکری همراه شود که هرگونه تعامل با دنیا را خیانت و هرگونه تقابل را افتخار تلقی میکند. همراهی با چنین تفکری، دولت پزشکیان را به ابزاری در جهت گسترش انزوا و تعمیق بحرانهای بینالمللی تبدیل خواهد کرد.
اعتماد به جبهه پایداری نهتنها به معنای پذیرش اصول این جریان است، بلکه هویت مستقل پزشکیان را نیز زیر سؤال خواهد برد. پزشکیان که در طول دوران فعالیت خود همواره به عنوان فردی مستقل شناخته شده، با چنین تصمیمی خطر تبدیل شدن به بازیگری در سناریوی سیاسی جبهه پایداری را به جان میخرد.
در این صورت، او بهجای رهبری یک دولت مستقل، به شریک کوچک جریانی بدل خواهد شد که سیاستهایش بهشدت با انتظارات مردم فاصله دارد. این اقدام، نه تنها به اعتماد عمومی آسیب میزند، بلکه عملن موقعیت او را در میان قشرهای مختلف جامعه تضعیف خواهد کرد.
تجربه دولتهایی که به جریانات تندرو اعتماد کردهاند، نشان میدهد که این جریانها بهجای حمایت، به تخریب دولتها و ایجاد بحران پرداختهاند. از مجلس نهم و دهم گرفته تا دولتهای یازدهم و دوازدهم، جبهه پایداری نشان داده است که به جای همکاری، به دنبال بهرهبرداری سیاسی از مشکلات کشور است.
در تحلیل سیاست داخلی ایران، جبهه پایداری یکی از جنجالیترین جریانهایی است که همواره نقشی تاثیرگذار، اما به شدت مخرب در عرصه قدرت داشته است. این جریان که از بطن اختلافات ایدئولوژیک و گرایشهای افراطی مذهبی سربرآورده، نهتنها بر مبنای منافع ملی حرکت نمیکند، بلکه بارها اثبات کرده که اولویت آن، منافع جناحی و دیدگاههای محدود ایدئولوژیک است. در این میان، با روی کار آمدن دولت پزشکیان، این پرسش جدی مطرح میشود که آیا باید نیروهای جبهه پایداری در کابینه یا تصمیمگیریهای کلان دولت حضور داشته باشند؟ پاسخ به این پرسش به سوابق عملکردی این جریان و خطراتی که ورود آنها به ساختار دولت به همراه دارد، برمیگردد.
جبهه پایداری از زمان شکلگیری، بهطور مداوم رویکردی انسدادی و افراطی را در پیش گرفته است. این جریان سیاسی بهجای پیگیری منافع عمومی، بر پایه تفسیرهای خاص و گاه تندروانه از اصول دینی، سیاستی جناحمحور و انحصارطلبانه را دنبال کرده است. در بسیاری از مقاطع حساس سیاسی، جبهه پایداری بهعنوان یک عامل تفرقهافکن عمل کرده و با طرح شعارهایی که به شدت جامعه را دوقطبی میکند، عملن بستر اختلافات را تقویت کرده است. نمونههایی چون مخالفت شدید این جریان با سیاستهای تنشزدایی دولتهای گذشته، تلاش برای تخریب چهرههای ملیگرا و مستقل و تحمیل هزینههای سنگین به ساختار اقتصادی و اجتماعی کشور، همگی در پرونده این جریان بهخوبی ثبت شده است.
مشکل اصلی این جریان، درک محدود و تکبعدی آنها از مدیریت و سیاستگذاری است. جبهه پایداری اغلب خود را نماینده «ارزشها» معرفی میکند، اما نگاهی به عملکرد عملی آنها نشان میدهد که این ارزشها بهجای اینکه بر مبنای توسعه و پیشرفت جامعه تنظیم شود، بیشتر در خدمت تثبیت قدرت درونجناحی بوده است. این نگاه بسته، نهتنها قابلیت تعامل با سایر گروهها و جریانهای سیاسی را از این جریان سلب کرده، بلکه آنها را در موقعیتی قرار داده که هیچگاه نتوانستهاند بهعنوان یک شریک سیاسی قابل اعتماد ظاهر شوند. عدم پایبندی به تعهدات و رفتارهای خودسرانهای که در سیاست داخلی و حتا در عرصه قانونگذاری از این جریان دیده شده، بهخوبی نشان میدهد که جبهه پایداری بهجای تقویت اتحاد و انسجام ملی، در حال تقویت شکافها و آسیبپذیریهای داخلی است.
از منظر ایدئولوژیک نیز، نزدیکی جبهه پایداری به تفکرات افراطی و تندروانه باعث شده که این جریان با گفتمان اعتدال و عقلانیت فاصله بسیاری داشته باشد. دولت پزشکیان، که خود بر مبنای اصول تعامل، شفافیت و رویکرد علمی شکل گرفته است، نمیتواند با جریانی همراه شود که اولویتهای آن در تضاد کامل با توسعه ی پایدار و نگاه مبتنی بر تخصص است. جبهه پایداری بهطور مداوم بر سر راه اصلاحات و سیاستهای ملیگرا سنگاندازی کرده است و تفسیرهای ایدئولوژیک و محدود آنها از مفاهیم دینی، فضای تنشزایی را به جامعه تحمیل کرده که با الزامات کنونی کشور همخوانی ندارد.
از سوی دیگر، از دیدگاه علمی و سیاسی، حضور نیروهای جبهه پایداری در دولت، خطری جدی برای ساختار تصمیمگیری محسوب میشود. این نیروها بهدلیل رویکرد جناحی خود، همواره بهجای تمرکز بر سیاستهای کلان و فراگیر، درگیر پروژههای مقطعی و جنجالی بودهاند. حضور آنها در دولت پزشکیان نهتنها به انسجام تیم مدیریتی آسیب وارد میکند، بلکه اعتماد عمومی به دولت را نیز کاهش میدهد. تجربههای گذشته نشان داده که این جریان، بهجای جستجوی راهحل برای چالشهای ملی، بیشتر به ایجاد بحرانهای غیرضروری و سیاستهای انسدادی گرایش داشته است.
دولت پزشکیان باید از این تجربهها درس بگیرد و راه خود را از جریانهایی که سابقه آنها در تضاد با منافع ملی است، جدا کند. تشکیل و محافظت از کابینه ی متخصص و ملیگرا، نیازمند شفافیت و دوری از رویکردهای جناحی است. نیروهای جبهه پایداری نهتنها توانایی ارائه راهحلهای خلاقانه و کارآمد را ندارند، بلکه با رفتارهای تندروانه خود، میتوانند روند حرکت دولت را نیز مختل کنند. در شرایط کنونی، کشور بیش از هر زمان دیگری به همبستگی، تعامل و سیاستگذاری عقلانی نیاز دارد. حضور و قدرت داشتن جریانی که بهجای تعامل، بر طبل اختلاف میکوبد، تنها به افزایش شکافها و بحرانها خواهد انجامید.
در نهایت، مسوولیت دولت پزشکیان در این است که با اجتناب از خطاهای دولتهای پیشین، الگویی از مدیریت فراگیر، علمی و مبتنی بر منافع عمومی ارائه کند. دوری از نیروهای جبهه پایداری، نه یک انتخاب سیاسی، بلکه یک ضرورت ملی برای عبور از شرایط دشوار کنونی است.
این دولت باید با استفاده از نیروهای متخصص و دوراندیش، فضایی را برای همبستگی اجتماعی و ثبات سیاسی فراهم کند؛ چیزی که بدون شک، در حضور جریانهای تندرو و انسدادی غیرممکن خواهد بود.
پزشکیان اگر بخواهد از این تجربهها درس نگیرد و به جریانی اعتماد کند که به تخریب دولتها شهره است، باید تبعات چنین تصمیمی را نیز بپذیرد.
اعتماد به جبهه پایداری، برای پزشکیان و هر دولت اعتدالگرای دیگری، بهمثابه بازی با آتش است. این جریان، با سیاستهای تخریبی و نگاه انحصارطلبانهاش، نه تنها نمیتواند شریک قابل اعتمادی باشد، بلکه عملن به مانعی بر سر راه پیشبرد برنامههای دولت تبدیل خواهد شد. پزشکیان باید به یاد داشته باشد که اعتماد به این تفکر، اشتباهی است که هزینههای آن را نهتنها دولت او، بلکه کل جامعه ایران خواهد پرداخت.
تنها راه پیشرو، حفظ هویت مستقل و پایبندی به اصولی است که او را به چهرهای قابل اعتماد در میان مردم تبدیل کرده است. هرگونه همراهی با جبهه پایداری، به معنای زیر پا گذاشتن این اصول و خیانت به اعتماد عمومی است.
۱۶ دی ماه ۱۴۰۳
- نویسنده : شهرام گراوندی
Monday, 10 February , 2025