همزمان با تشکیل دولت چهاردهم و برخی رویدادهای مشکوک نظیر ملاقات آسان و بدون مانع برخی از تجزیه طلبان حرفه ای و پان ترک با رییس جمهور، بسیاری از کنشگران اجتماعی سیاسی و فرهنگی منجمله نگارنده احساس خطر کردیم.
نفوذ و حضور برخی چهره های قومگرا و مدافع جریانات قومی در دولت به این نگرانی در سطح وسیعی دامن زد. تنها مساله ی موجود، حضور قومگراها یا مدافعان قومگراها نبود؛ افراد دیگری که در سابقه ی طولانی مدت سیاسی شان، جز منافع و مطامع رانتی طیف های خاص و باندی ( به طور خاص برآمده از تفکر تکنوکرات های کویری!) چیزی در یادها نمانده نیز، در دولت چهاردهم قدرت گرفتند.
تحرکات این دو طیف ( قومگراها و رانتخواران متصل به جریان اصلاح طلبی ) که می دانستیم دست روی دست نمی گذارند و علیه مصالح ملی دیر یا زود اقدامات آشکارتری را کلید خواهند زد، خیلی سریع تر از چیزی که گمان می کردیم آغاز شد! عناصر متمایل به پانترکیسم از طریق شخصیت های ضعیفی نظیر محمدرضا عارف، زمزمه ی خائنانه و شوم فدرالیسم را مطرح کردند.
البته در باند موسوم به اصلاحات این زمزمه مسبوق به سابقه است. در دولت محمد خاتمی، طرحی در وزارت کشور تدوین شده بود مبنی بر تقسیم ایران به ده منطقه ایالتی که به طور عمده جنبه ی قومیتی داشت! خوشبختانه این طرح با پایان دولت دوم خاتمی در اوایل دهه هشتاد به فراموشی سپرده شد. چند سال بعد باز هم محمد خاتمی که دیگر تبدیل شده بود به رهبر معنوی اصلاحات و با شعارهای تک ماده ای نظیر ” تکرار می کنم “، اصلاحات را به میدان سیاسی هل می داد، به صورت غیررسمی این طرح شوم را مطرح کرد که زنده یاد سیدجواد طباطبایی یکی از میهن پرست ترین روشنفکران تاریخ ایران پاسخ ماندگاری به او داد. برای اطلاع از کم و کیف طرح خاتمی و پاسخ طباطبایی می توان این موضوع را به سهولت در منابع اینترنتی معتبر پیدا کرد.
اما گویا شهوت فدرالطلبی (در اصل ضدیت با یگانگی و یکپارچگی ایران) در فرقه ی اصلاحات سیریناپذیر است.
بسیاری از دوستان می دانند که نگارنده متصف به همین جریان سیاسی هستم. هرچند هرگز خود را یک فعال سیاسی نمی دانم و علاقه ی من معطوف به حوزه ی فرهنگ و جامعه شناسی است و نگاهی که به مفهوم اصلاح طلبی دارم نیز هیچ ربطی به جریان اصلاح طلبی ندارد؛ و خیلی ساده، معتقدم هر سیستمی باید در دل خودش پدیده ی خودپالایشی و نوسازی و ترمیم را تقویت کند. این خودپالایشی و اصلاحات می تواند در نظام سیاسی ایران حتا توسط جریان اصولگرا اتفاق بیفتد. به عبارتی دیگر اصلاحات لازمه ی هر سیستمی است، صرفنظر از اینکه چه جریان سیاسی سکان مدیرت کشور را به عهده داشته باشد.
بنابراین، نگرانی و یا انتقاداتی که به جریان اصلاح طلبی داشتم یا دارم همواره متضمن همین نگرش بود و هست؛ و بدیهی است در خصوص مساله ی احمقانه ی فدرالیسم قومی در ایران در حد بضاعتم همواره واکنش نشان دادم.
فدرالطلبی در وضعیت کنونی ایران را نه تنها یک مطالبه و خواست عمومی یا گفتمان جدی یا جریان تندرست سیاسی، که یک شهوت بیمارگونه ی متعلق به عده ای گمراه مینامم که ناشی از جهل مرکب و در عین حال خطرناک گوینده گان آن است.
اگر کسی در عمر خود یک جلد کتاب معتبر در مبانی حقوق اساسی خوانده باشد میداند که فدرالیسم برای وضعیت امروز ایران هیچ موضوعیتی ندارد، نه اینکه خوب یا بد، یا مناسب یا مضر باشد، بلکه از بیخ و بن موضوعیت ندارد. بنابراین کسی که درباره وضعیت کنونی ایران از فدرالیسم حرف بزند، در مثبت ترین حالت یک نادان است.
فدرالیسم از دسته مفاهیم حقوقی و سیاسی مهمی است که در سرزمین ما بازیچه ی عده ای معرکهبگیر ایرانی شده است؛ بدون آن که رهیافت های دقیق و علمی به این موضوع داشته باشند و بتوانند درکی از مخاطرات فدرالیسم را در ایران داشته باشند.
ما هم می دانیم که مثلن الاینور اوستروم (Ostrom, 1991) گفته: ” فدرالیسم نظامی است که در آن حکمرانی چندسطحی وجود دارد و توزیع اختیارات و منابع بهگونهای صورت میگیرد که بتواند تنوع منافع محلی و ملی را به بهترین شکل مدیریت کند. “۱
یا ، کینگ (King, 1982) معتقد است: ” فدرالیسم نوعی سازمان سیاسی است که در آن چندین واحد سیاسی مستقل با هم ترکیب میشوند تا از طریق یک حکومت مرکزی مشترک، مسائل کلان و مشترک را مدیریت کنند، اما در عین حال استقلال داخلی خود را در حوزههایی خاص حفظ میکنند.” ۲
نکات مهمی که موجب می شود فدرالیسم در ایران هیچوقت ( یا دست کم به این زودی ها ) امکان وقوع نیابد به قرار زیر است:
ایران کشوری است با تنوع قومی و زبانی گسترده (مانند فارسها، ترکها، کردها، بلوچها، عربها و غیره). اجرای نظام فدرالیسم ممکن است به گرایشهای جداییطلبانه دامن بزند، زیرا حکومتهای محلی ممکن است از استقلال نسبی خود برای تقویت هویتهای قومی و مذهبی استفاده کنند و به تدریج زمینه برای شکافهای بیشتر فراهم شود.
نکته ی بعد، ایران به لحاظ جغرافیایی و تاریخی در معرض تهدیدهای خارجی قرار دارد. ایران در میان کشورهای خاورمیانه موقعیتی استثنایی دارد. هیچ کشوری در خاورمیانه و چه بسا در آسیا و اروپا نیز مانند ایران سرشار از منابع و ثروت طبیعی و تنوع نیست. هیمن مساله ایران را همواره در معرض آسیب و تهاجم از تمام دیگر کشورهای جهان قرار داده است! نظام فدرالی در ایران ممکن است انسجام ملی را تضعیف کند و به حکومتهای منطقهای اجازه دهد که بهطور مستقل با بازیگران خارجی وارد تعامل شوند، که میتواند تمامیت ارضی کشور را تهدید کند. یعنی نه تنها از نظر قومی و سیاسی که از نظر جغرافیایی نیز فدرالیسم برای ایران یک خطر بالقوه است.
نکته ی بعد، فدرالیسم ممکن است منجر به کاهش اقتدار دولت مرکزی شود. این وضعیت در کشورهایی با تنوع قومی و فرهنگی شدید میتواند به مشکلاتی مانند ناکارآمدی در مدیریت بحرانهای ملی (مانند بلایای طبیعی، تهدیدات نظامی، یا بحرانهای اقتصادی) منجر شود. در ایران، دولت مرکزی نقشی کلیدی در مدیریت این مسائل دارد و این مرکزیت تصمیم گیری باید حفظ شود.
یکی دیگر از چالشهای فدرالیسم، ایجاد نابرابری اقتصادی بین مناطق است. در ایران، مناطق مختلف از لحاظ منابع طبیعی و زیرساختها بسیار نابرابر هستند. استقلال بیشتر مناطق ممکن است شکافهای توسعهای را عمیقتر کند، زیرا مناطق ثروتمند (مانند خوزستان یا مناطق نفتخیز) منابع بیشتری در اختیار خواهند داشت، در حالی که مناطق کمبرخوردارتر (مانند سیستان و بلوچستان) از امکانات کمتری بهرهمند میشوند.
بعبارتی دیگر، شاید برای منِ خوزستانی، فدرالیسم بدون شک نتایج بسیار مثبتی از نظر رفاهی در پی خواهد آورد، ولی در بسیاری نقاط دیگر سرزمین ایران، به همان میزان افزایش رفاه در خوزستان، اوضاع دیگر استان ها بدتر خواهد شد.
اجرای فدرالیسم ممکن است به تقویت هویتهای محلی و قومی منجر شود و در نهایت تضادهای موجود بین گروههای قومی و مذهبی در ایران را تشدید کند. برای مثال، رقابت بر سر منابع طبیعی، زبان رسمی یا سیاستهای آموزشی در مناطق مختلف میتواند زمینهساز درگیریهای بیشتر شود.
نکته ی محل اعتنای بعدی این است که در نظام فدرالی، واحدهای محلی حق دارند قوانین جداگانهای وضع کنند. این موضوع ممکن است در ایران، با توجه به سیستم قضایی متمرکز و قوانین اسلامی، به تضادهای قانونی و سردرگمی حقوقی منجر شود.
عامل دیگری که امکان تحقق فدرالیسم در ایران را نمی دهد، ساختار تاریخی و فرهنگی ایران است. ایران تاریخی طولانی از حکومتهای متمرکز دارد و فرهنگ سیاسی مردم آن به تمرکز قدرت در پایتخت عادت کرده است. اجرای فدرالیسم ممکن است با این سنت سیاسی در تضاد باشد و موجب ایجاد بیثباتی و نارضایتی در بین گروههایی شود که به وحدت ملی اهمیت میدهند.
تحرکات منطقه ای و دخالت های ماجراجویانه ی دیگر کشورها که به دنبال فروپاشی نظام سیاسی و هویت سرزمینی ایران هستند نیز یکی دیگر از عوامل بی فرجام بودن طرح خام دستانه ی فدرالیسم در ایران است.
دخالتهای منطقهای و تأثیرات مخرب بر یکپارچگی سرزمینی ایران در چارچوب فدرالیسم
یکی از دلایل عمدهای که اجرای نظام فدرالیسم در ایران را بهصورت بالقوه ناکارآمد و پرخطر میسازد، تحرکات منطقهای و مداخلات بازیگران خارجی است که به دنبال تضعیف نظام سیاسی و فروپاشی هویت سرزمینی ایران هستند. این کشورها از تنوع قومی و مذهبی در ایران بهعنوان ابزاری برای تحقق اهداف ژئوپلیتیکی خود بهرهبرداری میکنند و تلاش میکنند با تقویت گرایشهای جداییطلبانه، زمینههای بیثباتی و تضعیف تمامیت ارضی ایران را فراهم سازند.
بیش از هر کشور دیگر، ایالات متحده، بهعنوان یکی از بازیگران اصلی در خاورمیانه، همواره به دنبال تغییر نقشه ژئوپلیتیک منطقه به سود منافع خود بوده است. یکی از اهداف اصلی این کشور، تضعیف کشورهای بزرگ و پرنفوذی مانند ایران است.
واشنگتن از گروههای جداییطلب قومی و مذهبی (مانند برخی گروههای کرد، عرب و بلوچ) در ایران حمایت میکند و آنها را بهعنوان ابزاری برای فشار بر حکومت مرکزی و کاهش قدرت منطقهای ایران به کار میگیرد.
مستنداتی از حمایت مالی و نظامی ایالات متحده از برخی گروههای تجزیهطلب در مناطق مرزی ایران، مانند گروههای جداییطلب کرد و بلوچ، وجود دارد. این اقدامات میتوانند در یک نظام فدرالی تقویت شده و به شکافهای سیاسی-اجتماعی دامن بزنند.
وجود بی شمار چهره های موسوم به اصلاح طلب قدیمی که از کشور فرار کرده اند و در آمریکا یا انگلستان سکونت گزیده اند و هم پالکی تجزیه طلبان هستند و در شمایل مجریان شبکه های ماهواره ای و یا در مراکز پژوهشی دانشگاهی یا لابی های قدرتمند نظیر شورای ملی ایرانیان آمریکا ( نایاک ) فعالیت می کنند، گواه دیگری بر همسویی این گروه از وطن فروشان است.
روابط ایران و عربستان هیچگاه یک رابطه ی عادی و متوازن و سالم نبوده و امروز نیز هیچ قرار ابدی بر ثبات این ارتباط وجود ندارد. عربستان سعودی همواره در ردیف نخست حامیان اختلافات مذهبی و قومی در ایران است.
عربستان سعودی، بهعنوان یکی از رقبای منطقهای ایران، بهطور فعال در ترویج شکافهای مذهبی (شیعه و سنی) و تقویت گروههای مخالف در استانهای مرزی ایران فعالیت میکند.
حمایت عربستان از برخی گروههای سنی در استانهای شرقی و جنوبی ایران، بهویژه در سیستان و بلوچستان و خوزستان یکی از راهبردهای این کشور برای مقابله با نفوذ ایران در منطقه است.
در نظامی فدرالی، این حمایتها میتواند به ایجاد تنشهای بیشتر بین دولت مرکزی و مناطق محلی منجر شود و زمینه تجزیه و فروپاشی کشور را فراهم کند.
اسرائیل، بهعنوان یکی دیگر از کشورهای متخاصم با ایران، راهبردی بلندمدت برای تضعیف ایران و کاهش قدرت آن در محور مقاومت اتخاذ کرده است.
اسرائیل از طریق عملیات اطلاعاتی و پشتیبانی از برخی جنبشهای قومی-جداییطلب در مناطق مرزی ایران، مانند آذربایجان و کردستان، به دنبال تحریک تنشهای داخلی و کاهش توان ایران برای ایفای نقش در منطقه است.
در صورت پیادهسازی فدرالیسم، واحدهای منطقهای ممکن است بیشتر تحت تأثیر فشارهای خارجی قرار بگیرند و همکاری با بازیگران متخاصم افزایش یابد.
ترکیه بهدلیل نزدیکی جغرافیایی و روابط تاریخی پیچیده با ایران، بهطور بالقوه میتواند در تنشهای قومی در مناطق ترکزبان ایران دخالت کند.
آنکارا در دهههای اخیر تلاش کرده است تا نفوذ فرهنگی و سیاسی خود را در مناطق ترکنشین ایران تقویت کند. این اقدامات میتواند در نظام فدرالیسم به شکلگیری جنبشهای جداییطلب در آذربایجان یا دیگر مناطق ترکزبان منجر شود.
ترکیه همچنین از ناسیونالیسم ترک و حمایت از گروههای ترکگرا برای افزایش نفوذ خود در ایران استفاده میکند.
کشورهایی مانند بریتانیا و برخی از کشورهای اروپایی نیز از دیرباز سیاستهایی برای کاهش قدرت دولتهای مرکزی قدرتمند در خاورمیانه داشتهاند. در چارچوب فدرالیسم، این کشورها میتوانند از اختلافات داخلی برای تضعیف یکپارچگی سرزمینی ایران بهرهبرداری کنند.
در پایان، امیدوارم آنان که بهخاطر نادانی به بحث فدرالیسم یا حتا تمرکززدایی ( که آن هم مخاطرات خود را دارد و در شرایط فعلی کشور به هیچ روی امکان تحقق ندارد ) و یا بحث های غیرعلمی و غیرممکن دیگر نظیر انتقال پایتخت از تهران به جای دیگری در کشور و از این مدل تبلیغات و شوعاف های بیهوده و نمایشی دست بردارند؛ و متوجه شوند که موضوعی نظیر فدرالیسم در ایران که از اول یک کشور یکپارچه بوده و با وجود تنوع فرهنگی و زبانی، وضعیت به شدت درهمتنیده دارد، روکشی برای تجزیهطلبی است!
شوربختانهتر اینکه منظور بسیاری از گوینده گان این بحث شوم، تقسیم ایران به قطعات قومی است! در حالی که ایران از دیرباز هیچگاه مشکل قومیتی نداشته است. هدف غایی از این بحث شوم، تحمیل اختلاف و تضاد قومی در ایران است که مانند همیشه طراحان و مبلغان آن روسیاه و ناکام خواهند ماند!
۱٫ منبع: Ostrom, E. (1991). Governing the Commons. Cambridge University Press.
۲٫ منبع: King, P. (1982). Federalism and Federation. Croom Helm.
- نویسنده : *شهرام گراوندی
Monday, 10 February , 2025