«مستقل» بودن در فرهنگ سیاسی که «تحزب» و حتی گرایش به جناح های سیاسی را ناپسند و بعضا اگر نگوییم در مقام «فحش سیاسی»، دست کم به مثابه امری نامطلوب در سیاست ورزی و کنشگری روی زمین سیاست قلمداد می کند، می تواند در حکم برگ برنده عمل کند. احتمالا بارها و بارها از تریبون های رسمی، به خصوص تریبون صداوسیما شنیده و دیده ایم که از زبان این کارشناس و آن شهروند، علیه جناح های سیاسی بحث و صحبت شود. اینکه مسوولان به جای پیشبرد اهداف حزبی، به فکر ملت باشند. تو گویی احزاب تشکیل شده اند که علیه ملت فعالیت کنند!

«مستقل» بودن در فرهنگ سیاسی که «تحزب» و حتی گرایش به جناح های سیاسی را ناپسند و بعضا اگر نگوییم در مقام «فحش سیاسی»، دست کم به مثابه امری نامطلوب در سیاست ورزی و کنشگری روی زمین سیاست قلمداد می کند، می تواند در حکم برگ برنده عمل کند. احتمالا بارها و بارها از تریبون های رسمی، به خصوص تریبون صداوسیما شنیده و دیده ایم که از زبان این کارشناس و آن شهروند، علیه جناح های سیاسی بحث و صحبت شود. اینکه مسوولان به جای پیشبرد اهداف حزبی، به فکر ملت باشند. تو گویی احزاب تشکیل شده اند که علیه ملت فعالیت کنند!

می گویند «حزب، خانه قدرت است.» احزاب هم البته تشکیل می شوند که قدرت را تصاحب کنند. اما این تصاحب قدرت به خودی خود امری مذموم و ناپسند نیست؛ چراکه به هر حال هرجا قدرتی هست، صاحب قدرتی هم هست. به بیان دیگر چه فلان حزب با فعالیت و کنشگری حزبی دست به تصاحب قدرت بزند، چه برخلاف آن چه فلسفه وجودی اش ایجاب می کند، گوشه ای نظاره گر بازی قدرت و سیاست باشد، آن چه اجتناب ناپذیر است و انکارناشدنی، این است که قدرت خواه ناخواه قبضه می شود و افسارش به چنگ قدرقدرتی می افتد تا با رام کردنش، جامعه و مملکت را آرام کند. این حقیقت سیاسی اما به دلایلی که کمتر مورد آسیب شناسی و واکاوی قرار گرفته، معمولا نادیده گرفته شده و بالعکس، طوری با موضوع مواجه می شویم که تو گویی اگر عنصری حزبی پس از پیروزی در یک انتخابات، راهبردهای توسعه ای حزبش را در حوزه های مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و مدنی دنبال کند، مرتکب خطایی نابخشودنی شده و حتی دستش به خیانت علیه ملت آلوده است. حال آنکه از آن سو بسیاری از ناظران و تحلیلگران سیاسی معتقدند فقدان راهبردهای حزبی و عدم وابستگی سیاسیون و به خصوص منتخبان ملت به احزاب عملا به معنای آن است که هر یک از این عناصر سیاسی، برفرض به عنوان یک نماینده منتخب ملت در مجلس باید به تنهایی همه امور سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و مدنی را تمشیت و ضبط و ربط کند؛ اما اگر به پشتوانه حزبی سیاسی وارد عرصه فعالیت سیاسی در قامت نماینده مجلس شود، می تواند هر زمان که نیاز بود، از توان کارشناسی و تخصصی حزب متبوع خود در این و آن حوزه بهره برداری کند و فراتر از آن، اگر تحزب به معنای واقعی کلمه در جریان باشد و احزاب آن طور که از یک حزب سیاسی انتظار می رود، فعال باشند، طبیعتا اتاق های فکر تخصصی در حوزه های مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و مدنی در آن حزب فعالند و خروجی مطالعات و بررسی های شان در قالب برنامه های مدون و ساختارمند کوتاه مدت، میان مدت و بلندمدت در اختیار اعضایی خواهد بود که به نمایندگی از آن حزب فی المثل راهی پارلمان شده اند. در آن صورت است که اتفاقا منافع این رابطه دوسویه میان سیاستمدار و حزب مستقیم به حساب ملت واریز شده و این شهروندان هستند که از قبل این فعالیت نظامند و معقول حزبی منتفع می شوند.

این دیدگاه اما عملا در فرهنگ سیاسی ایرانی خریدار ندارد و در حالی که هم اصلاح طلبان معتقد به «توسعه سیاسی» طی دو، سه دهه گذشته سعی کرده اند با نوعی فرهنگ حزبی وارد کار سیاست شوند و هم حتی اصولگرایان و محافظه کارانی که دست کم در گذشته کمتر از تحزب می گفتند و هنوز هم بیش از رقیب سیاسی شان در تریبون های رسمی همچون صداوسیما در مذمت تحزب و حزبی گری داد سخن سر می دهند، حالا سال هاست که در قالب ده ها حزب و تشکل سرگرم فعالیت سیاسی شده و ازجمله در آستانه هر انتخابات با احزاب شان گردهم آمده و سعی می کنند در قالب فعالیت جبهه ای که به تعبیری می توان آن را فعالیت فراگیر حزبی باتوجه به مناسبات خاص سیاست ایرانی دسته بندی کرد، در روند انتخابات ایفای نقش می کنند اما در مجموع هنوز نگاه رسمی به تحزب ، نگاهی است منفی.

اما اساسا معنای فعالیت «مستقل» سیاسی در مناسبات سیاست ایرانی چیست و وقتی یک سیاستمدار از این می گوید که قائل به فعالیت «مستقل» از احزاب و جناح های سیاسی است، دقیقا از چه می گوید! آیا به واقع به هیچ بخشی از احزاب منتسب به بخش های مختلف حاکمیت وابسته نیست؟! آیا او ورای تعلقات و گرایش های جناحی و ورای جناحین سیاسی رسمی ایرانی دست به کنشگری سیاسی و سیاست ورزی می زند؟! آیا اساسا در فرهنگ سیاست ایرانی، امکان فعالیت مستقل از احزاب و جناح های سیاسی و فراتر از آن، امکان کنشگری سیاسی به طور مستقل از حاکمیت فراهم است یا این ادعای «استقلال» صرفا شعاری است برای جلب توجه افکار عمومی و برافراشتن تابلو و پرچمی متفاوت در آستانه هر انتخابات تا مگر مردمی که حالا آن طور که خروجی بررسی ها و آسیب شناسی های حوادث و اعتراضات سیاسی- معیشتی چند سال اخیر نشان می دهد، از هر دو جناح عبور کرده و آینده و زیست سیاسی- مدنی شان را ورای فعالیت احزاب و جناحین رسمی مملکت دنبال می کنند، به این دلیل که سیاستمداری «مستقل» از احزاب و جناحین همیشگی وارد میدان شده، به او اعتماد کنند و پشت سرش راهی کارزار انتخابات شده و پای صندوق های انتخاباتی بیایند.

برای یافتن پاسخ این پرسش ها اما شاید لازم باشد که ابتدا نگاهی بیندازیم به سابقه و گذشته این مفهوم سیاسی در مناسبات و ادبیات سیاسی ایرانی دست کم طی دوران حکومت جمهوری اسلامی. همین جا لازم است به یاد داشته باشیم که اولا تحزب در ایران نسبت به کشورهای همسایه و هم سطح به لحاظ ماهیت فرهنگ سیاسی حاکم بر جامعه دست بالا را در اختیار دارد و واقعیتی است انکارناپذیر که تحزب ایرانی با سابقه ای بیش از یکصدسال از جمله موارد سرآمد در منطقه و فرهنگ های سیاسی به نسبت مشابه فرهنگ سیاسی ایرانی بشمار می رود. ثانیا همانطور که تحزب ایرانی در مقاطع و ادواری پس از پیروزی انقلاب اسلامی، وضع و حالی بهتر به خود دیده و بعضی مواقع و بزنگاه های سیاسی نیز به محاق رفته، پیش از پیروزی انقلاب نیز این شرایط نامتوازن و ناپایدار بر تحزب ایرانی حاکم بوده و همانطور که به عنوان نمونه در مقاطعی همچون سال های پایانی عمر حکومت پهلوی، ساختار تک حزبی و فعالیت حزب رستاخیز، عملا «تحزب» را از محتوا تهی ساخته بود، در بزنگاه ها و مقاطعی نیز که شاید طلایی ترین دورانش همان دوران اوج مشروطه، پیش از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ باشد، شاهد اعتلای فعالیت احزاب بودیم؛ دورانی که احتمالا استقلال سیاسیون از این حزب و آن تشکیلات سیاسی، نه تنها مایه افتخارشان نبوده، بلکه ضعفی در سیاست ورزی حرفه ای آن سیاستمدار به حساب می آمده است.

اما فارغ از فراز و فرودهای روند تحزب ایرانی – چنان چه اشاره شد- بحث اساسی آن است که مقصود از «مستقل» چیست. گفتیم بسیارند سیاستمدارانی که در چارچوب نظام سیاسی حاکم بر ایران، دم از استقلال سیاسی از احزاب و جناح های مسلط می زنند. سیاستمدارانی که اگرچه شاید در هیچ یک از احزاب رسمی و فعال در کشور عضویت نداشته باشند اما این استقلال از عضویت در احزاب، به هیچ عنوان به معنای استقلال تام و تمام سیاسی آنان از جناح های رسمی چپ و راست ومیانه نیست. نکته ای که البته شاید نتوان به طور دقیق و با عدد و رقم از آن گفت اما با نگاهی عام به فضای سیاست ایرانی باید به آن اعتراف کنیم، آن است که درمجموع اغلب چهره های سیاسی که مدعی استقلال سیاسی از احزاب رسمی مملکتند، در زمره اصولگرایان قرار می گیرند. علت چیست، قطعا نیاز به بررسی و مداقه کارشناسی دارد اما می توان گفت که گفتمان مطلوب اصلاح طلبان که عمدتا بر «توسعه سیاسی» و توجه به «آزادی های اساسی» ازجمله آزادی احزاب متکی است، باعث شده اغلب اصلاح طلبان کنار تحرکات جناحی سیاسی خود، در قالب احزاب رسمی اصلاح طلب نیز فعالیت کنند. هرچند هستند اصلاح طلبانی که عملا بیرون از احزاب رسمی دست به کنشگری سیاسی می زنند و جالب آنکه بعضا حاضر به پذیرش قید و قیود تحزب هم نیستند. با این همه اما چنان چه اشاره شدکنار معدود اصلاح طلبان بی اعتماد به تحزب، عمده سیاسیون فراری از تحزب را اصولگرایان تشکیل می دهند. همین دیروز حمید رسایی، نماینده جنجالی سال های نه چندان دور پایتخت و ازجمله اعضای پیشین تشکیلات جبهه پایداری در اظهارنظری مطبوعاتی، ضمن اعلام کاندیداتوری برای انتخابات میان دوره ای مجلس یازدهم، مدعی شد که قصد دارد در این انتخابات به صورت «مستقل» کاندیدا شود. او البته هم اکنون به طور رسمی عضو هیچ حزب و دسته ای نیست اما آن چه از این جالب تر است آن است که جبهه پایداری یعنی همان حزبی که رسایی زمانی در آن عضویت داشت، صراحتا در سطور مختصر مرام نامه خود تاکید کرده که تشکیلاتی است، «تشکل گریز»؛ تو گویی تشکیلات سیاسی، انگ و عار است! نکته دیگر در بحث از مفهوم فعالیت سیاسی «مستقل» اما کمی بیش از دیگر مباحث طنزآمیز است. اینکه حالا «مستقلین» نه صرفا به معنای چهره های سیاسی که در احزاب عضویت ندارند، بلکه فراتر از آن، عملا در این سال ها به جناحی قدرتمند در مناسبات سیاسی ایران تبدیل شده است. چنان که حالا در خانه احزاب، علاوه بر دو فراکسیون «اصلاح طلبان» و «اصولگرایان» با فراکسیون سومی موسوم به «مستقلین و معتدلین» نیز روبرویم؛ فراکسیونی که همچون آن دو فراکسیون دیگر، عملا از ده ها حزب و دسته سیاسی نمایندگی می کند. احزابی که البته همگی مدعی اند حاضر به پذیرش قید و بند کار حزبی و تشکیلاتی نیستند و آنقدر همه فکر و ذکرشان ملت است و بس که حاضر نیستند تن به عضویت در این جناحین مدعی قدرت بدهند. راه حل شان اما برای تن ندادن به این انگ سیاسی (تحزب)آن است که در قالب احزابی فعالیت کنند که صفت «مستقل» را در جایگاه «نام و عنوان» بر حزب و دسته سیاسی خود گذاشته اند ونه بیشتر.

بحث از مستقلین سیاست ایرانی و اساسا مفهوم استقلال سیاسی و جناجی و حزبی در فرهنگ سیاست ایرانی، بحثی است مستوفی و پیچیده که قطعا پرداختن به آن در یک نشست و یک منزل ممکن نیست. با این همه آن چه تا همین جا می توان گفت به نحوی این است که آن چه در فرهنگ سیاست ایرانی «استقلال حزبی» و فعالیت «مستقل سیاسی» خوانده می شود، در قیاس با آن چه این تعابیر و مفاهیم داعیه دارش هستند، به قول جوان ترها «سوءتفاهمی» بیش نیست!

  • نویسنده : علیرضا کیانپور
  • منبع خبر : پیوند ایرانیان