نتيجه بي‌برنامگي يا برنامه‌ريزي آشفته و سليقه‌اي، انفعال، غفلت و ركود اين نظام تربيتي، كم‌اهميت شدن ورودي‌هاي (كودكي اول و دوم، يعني از تولد تا 12 سالگي) و اهميت يافتن خروجي‌ها (دبيرستان و كنكور) بوده است و اكنون در كلاف سردرگمي گير كرده‌ايم كه با هر تدبيري باز نمي‌شود. مجموعه آموزش‌وپرورش ايران تبديل به نهادي اداري و اجرايي شده كه از انديشه تربيتي تهي و آكنده از پست و مقام، تشكيلات سازماني بزرگ، تعدد نيرو، تمركزگرايي و سياست‌زدگي است.

در آستانه قرن ۱۵ شمسی هستیم. ایران در طول ۱۰۰ سالی که گذشت، رویدادها و فرازونشیب‌های زیاد، مشقت‌بار و پرهزینه‌ای را تجربه کرده است. با وجود همه آنچه نسل‌های پیش از ما و ما که اکنون در این کشور زندگی می‌کنیم، از سر گذراندیم، نمی‌توان این واقعیت را انکار کرد که حال و روز ایران هنوز خوب نیست. مرور و تحلیل اندیشه‌ها و رفتارهای مدیریتی کشور طی ۱۰۰ سال نشان می‌دهد، بیش از آنکه نفت بلای جان ما باشد، خودمان عین بلا بوده‌ایم. به هر بخش از مدیریت این کشور نگاه می‌کنی، روزمرّگی، تکرار مکررات، شعارزدگی، بیهوده‌کاری و اتلاف فرصت‌ها و منابع، مشهود است. جامعه و سیاست ما هم مصداقی از بستر فرهنگی کشور است.  وقوع انقلاب اسلامی یکی از پدیده‌های ویژه ۱۰۰ سال اخیر بود. انتظار این بود که طبق شعارها و وعده‌ها، خیلی چیزها اصلاح شود، اما به دلایل و شرایطی، نشد. بعد از گذشت بیش از ۴۰ سال از انقلاب، خیلی‌ از مقامات طوری از تغییر و اصلاح و بهبود حرف می‌زنند که انگار سال اول و دوم انقلاب است و اتفاق خاصی نیفتاده است.

به تبع شرایط ناشی از انقلاب، به‌تدریج استانداردهای زندگی از بین رفت یا سست شد و چیز جدیدی جایگزین آنها نشد. به جای آنکه با گذر زمان، زندگی مردم با انسجامی مبتنی بر استانداردها و نظم جدید شکل بگیرد، جامعه و مردم رها شدند و آشفتگی، گم‌گشتگی هویتی و تکثر فرهنگی بر زندگی عموم حاکم شد.  از اول انقلاب اندیشه‌ای تبلیغ شد که نباید زیاد از «انسان» گفت، چون تفکر انسان‌گرایی ریشه در افکار غرب دارد؛ تفکری که می‌خواهد انسان را با مادیات، بی‌قیدی‌ها و مصرف‌گرایی سرگرم کند. دلایل دیگری هم گفته شد تا یادمان باشد «انسان» محور زندگی و دنیا و آخرت نیست و چیزهای مهم‌تری وجود دارند. ما هم باور کردیم  و «انسان» بود، اما خیلی هم نبود.  این حرفی آینده‌نگر و خیرخواهانه است که نظام سیاسی و فرهنگی ایران باید تکلیف خود را با «انسان» روشن کند.

آن نگاه غربی به انسان را کنار می‌گذاریم، ولی معنایش چیست؟ «انسان» چه جایگاهی در جمهوری اسلامی دارد؟  نمی‌دانم وقتی از آینده روشن صحبت می‌کنیم، زیرساخت‌های آن کجا پی‌ریزی شده است و انسان کجای ماجرا قرار دارد؟ حرف و شعار کافی است، الان هر چه می‌خواهید بگویید باید مبتنی بر واقعیت‌های عینی باشد. فقط هم بحث شرایط اقتصادی نیست. آمارهایی که از وضعیت روحی و روانی مردم ارایه می‌شود، نه فقط نگران‌کننده، بلکه تهدیدی جدی برای امروز و آینده کشور است. این جامعه دچار آسیب‌های فرهنگی جدی و خطرناک است. می‌توانیم بگوییم که خیلی از ناهنجاری‌ها از قبل از انقلاب هم بوده و در کشورهای دیگر هم وجود دارد؛ خب قبول! اما ما چه کرده‌ایم؟ قرار بود به کجا برسیم و کجا هستیم؟   آیا حالِ «انسان»  در این کشور خوب است؟ اگر جواب مثبت است که این نوشته تا همین حد کافی است و لزومی به ادامه وجود ندارد. اگر جواب منفی یا توام با تردید است، آیا وقت آن نرسیده که در نگاه به انسان و جایگاه او بازنگری صورت گیرد؟ اگر نگوییم «انسان» محور، ولی اگر عنصری اساسی و کلیدی در چشم‌اندازها، سیاست‌گذاری‌ها، برنامه‌ها، تصمیم‌ها، تدبیرها، آینده‌نگری‌ها و در یک کلام، «توسعه» بود، آیا وضعیت اینچنین می‌شد؟ «انسان» حتی اگر در حرف وشعار محترم و بااهمیت بوده، در بافت نظام سیاسی و فرهنگی مورد کم‌لطفی، غفلت و حاشیه‌اندیشی، قرار گرفته و خسران و بلای زیادی بر او وارد آمده است.

نگویید که چنین نیست؛ با تاسف، شواهد اثبات این بی‌مهری و سهل‌انگاری فراوان است. همه‌چیز را به پای توطئه، تهاجم فرهنگی و نقشه‌های استکبار جهانی ننویسید. در میدان فرهنگ، وقتی خوب بازی نمی‌کنیم و چیزی برای عرضه نداریم، بازی را خواهیم باخت. از نظر من، اوضاع نابسامان و آشفته نظام تربیتی کشور در طول ۴۰ سال گذشته از مهم‌ترین نشانه‌ها و شواهد بی‌توجهی به انسان و جایگاه او بوده است. بحث کمی بودجه آموزش‌وپرورش و وضعیت معیشتی و حقوق معلمان نمونه بسیار کوچکی از این نابسامانی است. نظام تربیتی ایران از تفکر منسجم و برنامه‌ریزی کلانِ کارآمد و آینده‌نگر برخوردار نبوده و نیست. از منظر دیگر، وقتی در نظام سیاسی و فرهنگی کشور، انسان جایگاهی درخور ندارد، بی‌سروسامان بودن تربیت هم امری قابل انتظار و بدیهی است. اگر قرار بود نظام روی انسان به عنوان عامل اصلی توسعه و ثبات آینده، سرمایه‌گذاری کند، اصولا این سرمایه‌گذاری از انسان شروع و آثار و تبعات آن در تربیت هم دیده می‌شد. به‌رغم تذکرهای دلسوزان کشور و مشاهده تجربه‌های جهانی توسعه، جمهوری اسلامی ایران هیچگاه اهمیت و نقش تربیت و آموزش را به عنوان عامل اساسی توسعه در دنیای امروز نپذیرفته و جدی نگرفته است. وقتی از تربیت صحبت می‌کنیم، کلیدی‌ترین بخش آن کودکی و به‌ویژه دوره پیش‌دبستان است.

در نظام تربیتی ایران، کودکی اول (تولد تا ۶ سالگی) و دوره پیش‌دبستان، بی‌سروسامان‌ترین وضعیت را داشته است.  نتیجه بی‌برنامگی یا برنامه‌ریزی آشفته و سلیقه‌ای، انفعال، غفلت و رکود این نظام تربیتی، کم‌اهمیت شدن ورودی‌های (کودکی اول و دوم، یعنی از تولد تا ۱۲ سالگی) و اهمیت یافتن خروجی‌ها (دبیرستان و کنکور) بوده است و اکنون در کلاف سردرگمی گیر کرده‌ایم که با هر تدبیری باز نمی‌شود. مجموعه آموزش‌وپرورش ایران تبدیل به نهادی اداری و اجرایی شده که از اندیشه تربیتی تهی و آکنده از پست و مقام، تشکیلات سازمانی بزرگ، تعدد نیرو، تمرکزگرایی و سیاست‌زدگی است. وقت آن فرارسیده است که جمهوری اسلامی جایگاه انسان را مورد بازنگری و تجدیدنظر قرار دهد و این به‌طور حتم کار ساده‌ای نخواهد بود.
حالِ انسان باید خوب باشد که بتوانیم در فرهنگ، سیاست، اقتصاد، نظامی‌گری، امنیت و مسائل دیگر کشور، موفق عمل کنیم. نظام سیاسی کشور باید درک خود را از انسان، زندگی و تربیت تغییر دهد. نظام سیاسی کشور تجربه بیش از ۴۰ دهه را مرور کند؛ آیا زمان تغییر فرانرسیده است؟

 

روانشناس تربیتی 

  • نویسنده : ابراهيم اصلاني
  • منبع خبر : اعتماد نیوز