با آنکه‌ ادبیات‌ محصول‌ نگاه‌ شخصی‌ و ویژه‌ شاعر به‌ انسان‌ و جهان‌ است‌ و در حقیقت‌ نوعی‌ تأ‌ویل‌ فردی‌ طبیعت‌، اما با دقت‌ در تاریخ‌ ادبیات‌ ملل‌ می‌توان‌ رابطه‌ مستقیم‌ و متوازنی‌ را میان‌ فراز و نشیبهای‌ اجتماعی، دگرگونی‌های‌ سیاسی، تغییرات‌ بنیادی‌ در عرصه‌ قدرت‌ و تحولات‌ در روند توزیع‌ ثروت‌ و معرفت‌ با […]

با آنکه‌ ادبیات‌ محصول‌ نگاه‌ شخصی‌ و ویژه‌ شاعر به‌ انسان‌ و جهان‌ است‌ و در حقیقت‌ نوعی‌ تأ‌ویل‌ فردی‌ طبیعت‌، اما با دقت‌ در تاریخ‌ ادبیات‌ ملل‌ می‌توان‌ رابطه‌ مستقیم‌ و متوازنی‌ را میان‌ فراز و نشیبهای‌ اجتماعی، دگرگونی‌های‌ سیاسی، تغییرات‌ بنیادی‌ در عرصه‌ قدرت‌ و تحولات‌ در روند توزیع‌ ثروت‌ و معرفت‌ با سیر تاریخی‌ هنر خصوصاً‌ ادبیات‌ برقرار ساخت. همچنین‌ تأثیر هنر و ادبیات‌ نیز در چرخش‌ سرنوشت‌ساز نهاد سیاست‌ قابل‌ توجه‌ و بررسی‌ است.

هر چند در تاریخ‌ اجتماعی‌ ایران‌ ادبیات‌ نتوانسته‌ با قوت‌ در میدان‌ عمل‌ ظاهر شده‌ و بر سیر اتفاقات، بایسته‌ و شایسته‌ اثر گذارد؛ اما با پیشرفت‌ جوامع‌ و حرکت‌ آنها به‌ سمت‌ نوسازی، توازن‌ مورد بحث‌ به‌ سمت‌ ادبیات‌ سنگینی‌ کرده‌ است.

ادبیات‌ در ایران‌ روزگاران‌ گذشته‌ در دامان‌ قدرت‌ و ثروت‌ رشد می‌یافت‌ و به‌عنوان‌ حاشیه‌ زینتی‌ مجالس‌ اشراف‌ و یا بوق‌ تبلیغاتی‌ دربار نقش‌ ایفا می‌کرد. ولی‌ در دوره‌ اخیر تأثیر کتابهای‌ روشنگرانه‌ای‌ نظیر مسالک‌المحسنین‌ طالبوف‌ به‌ همراه‌ سایر عوامل‌ بر انقلاب‌ مشروطه‌ از استقلال‌ و فربهی‌ ادبیات‌ در مقابل‌ سیاست‌ حکایت‌ می‌کند.۱

شاعران‌ معاصر همیشه‌ بر آن‌ بوده‌اند تا بند نافی‌ را قطع‌ نمایند که‌ ادبیات‌ به‌وسیله‌ آن‌ از قدرت‌ تغذیه‌ می‌کرد. این‌ فرایند که‌ با هدف‌ جداسازی‌ ادبیات‌ از خاصیت‌ مداحی‌ و تبلیغی‌ اغاز شده‌ بود به‌ مباحث‌ خود بنیادی‌ هنر، و هنر برای‌ هنر انجامید. با همه‌ تلاشهایی‌ که‌ از سوی‌ معاصران‌ در انتزاعی‌ جلوه‌ دادن‌ هنر صورت‌ گرفت، اما باز می‌توان‌ در لایه‌های‌ عمیق‌ هنر و ادبیات‌ تأثیر تحولات‌ اجتماعی‌ را مشاهده‌ کرد. طرح‌ بحث‌ شعر محض‌ و جوهر شعری‌ یا تعهدگریزی‌ و شعر غیرسیاسی‌ خود متأ‌ثر از رویکردهای‌ سیاسی‌ رژیم‌ پیشین‌ بود، که‌ سعی‌ در مدرنیزه‌ و غربی‌ کردن‌ فرهنگ‌ و اقتصاد مملکت‌ داشت.۲ در هر صورت‌ مسائل‌ اجتماعی‌ و تحولات‌ سیاسی‌ می‌تواند در ایجاد جریانهای‌ ادبی‌ و پیدایش‌ و افول‌ سبک‌ها و گونه‌ها دخالت‌ اساسی‌ داشته‌ باشد. اما پرسش‌های‌ پایه‌ای‌ اینجاست‌ که‌ رابطه‌ سیاست‌ و ادبیات‌ چگونه‌ رابطه‌ای‌ است؟ این‌ دو در کدام‌ نقطه‌ها به‌ هم‌ می‌رسند و چه‌ ضرورت‌هایی‌ تلاقی‌ هر دو را اجتناب‌ناپذیر می‌کند؟ آیا شعر سیاسی‌ وجود دارد و در صورت‌ وجود، چگونه‌ پدیده‌ای‌ است‌ و چه‌ عواملی‌ در ایجاد آن‌ دخیل‌ است؟ بی‌شک‌ می‌توان‌ به‌ سؤالات‌ فوق‌ از زوایای‌ گوناگون‌ پاسخ‌ گفت. هر پژوهنده‌ای‌ بسته‌ به‌ خاستگاه‌ فکری‌ خویش‌ و اینکه‌ چه‌ عاملی‌ را در حیات‌ فردی‌ و اجتماعی‌ انسان‌ مهم‌ می‌پندارد رابطه‌ ادبیات‌ و سیاست‌ را به‌ گونه‌ای‌ ترسیم‌ می‌کند.

جوابی‌ که‌ در پی‌ می‌آید تنها می‌تواند آن‌ طیف‌ از افکار را تحت‌ پوشش‌ قرار دهد که‌ از میان‌ همه‌ عوامل، تعامل‌ قدرت‌ و حکومت‌ را در ساحت‌ فرهنگ‌ اصیل‌ می‌انگارد و در منحنی‌ سیاست‌ و ادبیات، سیاست‌ را متغیر و ادبیات‌ را تابع‌ می‌داند. در ارائه‌ این‌ پاسخ‌ سعی‌ بر آن‌ بوده‌ است‌ تا شرایط‌ فرهنگی‌ و اجتماعی‌ ایران‌ از کودتای‌ ۳۲ تا انقلاب‌ ۵۷ لحاظ‌ گردد و نقطه‌ مرکزی‌ توجه‌ گستره‌ شعری‌ این‌ دوره‌ قرار گیرد. در موقعیتی‌ که‌ حکومتگران‌ رژیم‌ پهلوی‌ عرصه‌ را بر اهالی‌ فرهنگ‌ و هنر تنگ‌ می‌کرد و آزادیهای‌ طبیعی‌ و مصرح‌ آنان‌ را نادیده‌ می‌گرفت، کلیت‌ جامعه‌ را یک‌ دست‌ و یک‌ شکل‌ می‌خواست‌ و در سپهر عمومی‌ چند صدایی‌ را بر نمی‌تابید، ناخودآگاه‌ همه‌ چیز سیاسی‌ شد و سیاست‌ در معرض‌ توجه‌ متفکران‌ قرار گرفت. همه‌ کوشیدند تا در این‌ سد  رخنه‌ای‌ ایجاد کنند. جامعه‌ در ژرفای‌ خود سیاست‌ زده‌ شد. سیاست جای‌ همه‌ چیز را گرفت. اندیشه‌زدایی تلقی‌ از سیاست‌ به‌ تن‌ کرد. فرهنگ، علم، اقتصاد و مدیریت‌ از طرف‌ مردم‌ کم‌اهمیت‌  تلقی شد و رنگ‌ سیاست‌ به‌ خود گرفت. یکی‌ از مهمترین‌ ویژگی‌های‌ [سیاست‌زدگی‌] خلاصه‌ شدن‌ و محدود کردن‌ یا شدن‌ زندگی‌ و انسان‌ بود در یک‌ کل‌ یا وجه‌ اشتراک. وجه‌ اشتراکی‌ که‌ هم‌ از این‌ معانی معرفت‌ و اندیشه‌ سیاسی‌ مایه‌ می‌گرفت، و هم‌ معرف‌ روند تبدیل‌ آنها به‌ هم‌ بود.۳   در این‌ میان‌ فرهنگ‌ و علم‌ و اندیشه‌ و ادبیات‌ بیشتر از ارکان دیگر، سیاست‌زدگی‌ پیشه‌ کرد. هر چند که‌ حکومت‌ به‌ شدت‌ می‌خواست‌ از سطح‌ جامعه‌ سیاست‌زدایی‌ کند؛ همه‌ امور به‌ دو بخش‌ سیاسی‌ و غیرسیاسی‌ تقسیم‌ شد.  این‌ کل‌گرایی‌ و کل‌نگری،‌ هم‌ در سابقه‌ ذهنیت‌ تاریخی‌ ما به‌ صورت‌ دوگانه‌گرایی‌ کل‌نگرانه‌ درباره‌ جهان‌ و جامعه‌ و انسان‌ متبلور بود و هم‌ از موقعیت‌ دوران‌ نتیجه‌ می‌شد که‌ راهی‌ جز این‌‌گونه‌ اندیشیدن‌ باقی‌ نمی‌گذاشت‌ و یا نمی‌شناساند. ۴

هنرمندان‌ و شاعران‌ حول‌ محور آزادی‌ گرد هم‌ آمدند و این‌ هم‌گرایی‌ اگر چه‌ نهضت‌ مقاومت‌ را قوت‌ و غنای‌ بیشتری‌ بخشید، اما از گستردگی‌ و چند ساحتی‌ و جزئی‌نگری‌ شعر کاست.  روشنفکران‌ و اندیشمندان‌ و هنرمندان‌ و شاعران‌ نیز اگر چه‌ پیشتازان‌ امتناع‌ از این‌ تحلیل‌ و تهدیدند، خواه‌ ناخواه‌ از تأثیر رفتارهای‌ نهادی‌ شده‌ برکنار نمی‌مانند. حتی‌ روش‌ و گرایش‌ مبارزاتی‌شان‌ نیز از توزیع‌نیافتگی‌ منابع‌ معرفت‌ و عوارض‌ فرهنگ‌ مسلط‌ مایه‌ می‌گیرد، و طبعاً‌ نحوه‌ اندیشیدن‌ و خلاقیت‌شان‌ به‌ مسائلی‌ می‌گراید که‌ نمودار اشتراک‌ کلی‌ سیاست‌زدگی‌ و سیاست‌های‌ فرهنگی‌ حاکم‌ است ۵٫

درگیری‌ مستمر ذهن‌ با کل سبب‌ می‌شود که‌ فردیت‌ها و تجلی‌ فردی‌ امور و رابطه‌ها از بین‌ برود. بن‌ مایه‌ها، نشانه‌ها، نمادها، تصویرها و کلاً‌ زبان‌ کم‌کم‌ تقلیل‌ یابد و به‌ ناگزیر کلیشه‌ها بر شعر سوار شود. اگر قبل‌ از کودتای‌ ۳۲ همه‌ احزاب‌ و ارگانهای‌ آنها عرصه بازتاب‌ هنر و شعر بود و زبان‌ ادبیات‌ در کام‌ سیاست‌ می‌چرخید، بعد از کودتا، سیاست‌ بود که‌ در پناهگاه‌ امن‌ ادبیات‌ خزید و از زبان‌ شعر سخن‌ گفت‌ و ادبیات‌ در نبود احزاب‌ تبدیل‌ به‌ جولانگاه‌ اندیشه‌های‌ سیاسی‌ شد. ادبیات همواره‌ بار گران‌ سیاست‌ را بر دوش‌ کشیده اما پس‌ از اولین‌ لحظه‌ای‌ که‌ حکومتگران‌ با تیغ‌ سانسور آزادی‌ هنرمند را تهدید و سلب‌ می‌کنند، ادبیات‌ و سیاست‌ در تقابل‌ با یکدیگر قرار می‌گیرند و این‌ همان‌ نقطه‌ تلاقی‌ است‌ که‌ ادبیات‌ و سیاست‌ همدیگر را دیدار می‌کنند و البته‌ قصد تصاحب‌ و نفوذ در یکدیگر را دارند. ادبیات‌ نظیر سیاست‌ نیست‌ که‌ به‌ اولویت‌بندی‌ مسائل‌ بپردازد و با استفاده‌ از چراغ‌ قوه‌ای‌ که‌ سیاست‌ در راهرو آفرینش‌ ادبی‌ می‌اندازد دست‌کشان‌ گام‌ بردارد. برای‌ شاعر همه‌ چیز می‌تواند مهم‌ و دست‌ مایه‌ آفرینش باشد. هنرمند اهل‌ مصلحت‌ نیست، و هدایت‌ سیاست‌ را تاب‌ نمی‌آورد پس‌ در شعر خویش‌ علم‌ عصیان‌ بر می‌افرازد. ذهن‌ هنری‌ اساساً‌ تابع‌ عمده‌ و غیر عمده‌ کردن‌ نیست… اهل‌ سیاست‌ و فعالان‌ سیاسی‌ شاید ناگزیرند مسائل‌ را دست‌چین‌ کنند، به‌ فرعی‌ و اصلی‌ تقسیم‌ کنند، اما هنرمند از چنین‌ نگرش‌ و روشی‌ آسیب‌ می‌بیند.۷

شعر سیاسی‌ البته‌ حیطه‌ محدودی‌ دارد که نشان می‌دهد‌ جامعه‌ از حیث‌ آزادی‌ در اغما به‌سر می‌برد. شاعران‌ همواره‌ خواهان‌ تغییرات‌ بنیادین‌ در جهان‌ بوده‌اند. بنابراین‌ طبیعی‌ است‌ که‌ سیاستمداران‌ حضور شاعر را خطری‌ برای‌ خود محسوب‌ کنند و چشم‌ دیدن‌ او را نداشته‌ باشند. هیچ‌ شاعری‌ نمی‌تواند به‌ حکم‌ اینکه‌ فرزند زمان‌ خویش‌ است، استقلال‌ و فردیتش‌ را به‌ یک‌ سو نهد. فردیت‌ شاعر هویت‌ مشخص‌ اوست‌ که‌ هستی‌ او را از دیگران‌ متمایز می‌کند. پای‌ همه‌ آثار آنها امضای‌ فردیت‌ آنان‌ نقش‌ بسته‌ است. فردیت‌ نگاه‌ ویژه‌ او به‌ جهان‌ هستی‌ است. شاعر برای‌ تحقق‌ فردیت‌ خویش‌ نیازمند آزادی‌ است‌ و هر جا که‌ مسأ‌له‌ آزادی‌ پیش‌ کشیده‌ می‌شود موضوع‌ به‌ سیاست‌ ربط‌ می‌یابد. آزادی‌ لازمه‌ برقراری‌ رابطه سالم‌ و منطقی‌ میان‌ زندگی‌ خصوصی‌ و زندگی‌ عمومی‌ فرد است. از همین‌ پله‌ نخست‌ است‌ که‌ ذات‌ شعر دوران، به‌ویژه‌ جامعه‌ ما، هم‌ عمیقاً‌ سیاسی‌ – اجتماعی‌ می‌ماند و هم‌ قویاً‌ فردی‌ است.۸

آنجا که‌ فردیت‌ شاعر به‌ خطر می‌افتد، او مجبور است‌ که‌ از خویشتن‌ خویش‌ دفاع‌ کند در نتیجه‌ به‌ تقابل‌ با نهاد سیاست‌ بر می‌خیزد این‌ درگیری‌ از سر وفاداری‌ به‌ خود آزادی‌ و حقیقت‌ و زندگی‌ یا موقعیت‌ انسانی‌ است. در واقع‌ قدرت‌ها وضعیتی‌ به‌ وجود می‌آورند که‌ برای‌ هنرمند و شاعر چاره‌ای‌ جز این‌ درگیری‌ برجای‌ نمی‌ماند.۹

و این‌ نقطه‌ آفرینش‌ شعر سیاسی‌ است. حکومت‌ پهلوی‌ با دستگاه‌ سانسور عریض‌ و طویلی‌ که‌ از سال‌ ۱۳۴۰ در وزارت‌ فرهنگ‌ و هنر برقرار ساخت، به‌ زعم‌ خود خواست‌ تا فردیت‌ هنرمندان‌ را تحت‌ سیطره‌ خود درآورد. در نتیجه‌ مخالفت‌ نویسندگان‌ و هنرمندان‌ را برانگیخت‌ و علی‌رغم‌ تعهدزدایی‌ که‌ از سوی‌ رژیم‌ تبلیغ‌ می‌شد در دهه‌ پنجاه‌ با موج‌ رو به‌ گسترش‌ شعر سیاسی‌ و چریکی‌ مواجه‌ شد. اینان‌ نسلی‌ بودند که‌ به‌ دفاع‌ از هویت‌ و فردیت‌ و آزادی‌ هنری‌ برخاستند. اندیشمندان‌ که‌ هنوز در شوک‌ کودتای‌ ۳۲ مبهوت‌ به‌ سر می‌بردند، بدون‌ توجه‌ به‌ بازنگری‌ عملکردهای‌ گذشته‌ که‌ منجر به‌ شکست‌ شد تنها به‌ نظریه‌پردازی‌ مشغول‌ بودند. نظریه‌هایی‌ که‌ در خلا‌ ارائه‌ می‌شد و کارایی‌ و راه‌گشایی‌ نداشت. هیچ‌ نظریه‌ای‌ از حد حرف‌ فراتر نمی‌رفت‌ و پا به‌ مرحله‌ عمل‌ نمی‌گذاشت، چرا که‌ هزینه‌ عمل‌ بسیار بالا بود. در چنین‌ وضعیتی‌ بود که‌ هنرمندان‌ و شاعران‌ به‌ شکستن‌ طلسم‌ عمل‌گرایی‌ کمر بستند و با طرح‌ مسائل‌ قیام‌ و عمل‌ انفجاری‌ و قهرمان‌ستایی‌ و انقلاب‌ عن‌ قریب، لزوم‌ جنبش‌ و حرکت‌ مردمی‌ را یادآور شدند. شاعران‌ و هنرمندان‌ با آنکه‌ خود نمی‌توانستند دست‌ به‌ عمل‌ زنند، اما از عمل‌ سخن‌ گفتند و از قهرمانانی‌ که‌ طی‌ حرکتی‌ انفجاری‌ و رو به‌ جلو، بر دوره‌ نظریه‌پردازی‌ نقطه‌ ختم‌ گذاشتند. همین‌ که‌ معلوم‌ می‌شود، می‌شود کاری‌ کرد یا سخنی‌ در باب‌ عمل‌ گفت،‌ خود یک‌ انگیزه‌ قوی‌ و هیجان‌انگیز است. این‌ خود یک‌ عمل‌ است.۱۰        نسل‌ جوان‌ دهه‌ پنجاه‌ در عطش‌ قیام‌ می‌سوخت‌ و عمل‌گرایی‌ سختی‌ بر روحیه‌ آنان‌ غلبه‌ داشت. شاعران‌ با قهرمان‌ستایی‌ خود مرز چریک‌ و هنرمند (یا روشنفکر) را به‌ هم‌ نزدیک‌ ساختند. ناگهان‌ دفتر اشعار تبدیل‌ به‌ بشکه‌های‌ پر از باروتی‌ شد که‌ در حال‌ انفجار بود. هر شاعری‌ خود چریکی‌ بود و هر چریکی‌ دفتر شعری‌ در آستین‌ پنهان‌ داشت. آنان‌ دوره‌ روشنفکری‌ را به‌ سادگی‌ با مطالعه‌ و تأ‌لیف‌ چند کتاب‌ سپری‌ کردند. در آمیختن‌ قلمروهای‌ روشنفکر – چریک‌ یا هنرمند – مبارز باعث‌ نزدیک‌تر شدن‌ شعر و شعار به‌ یکدیگر نیز شد که‌ از معضل‌های‌ ادبیات‌ این‌ دوران‌ بود. در این‌ برهه‌ شعر به‌ ابداع‌ و عادت‌زدایی‌ می‌گراید، اما شعار الزاماً‌ زبانی‌ معهود و عادت‌ شده‌ می‌طلبد. مخاطبان‌ این‌ دو دارای‌ موقعیت‌ مشابه‌ و همانند و هم‌توان‌ نیستند… کارکرد تبلیغی‌ شعار در جهت‌ همسازی‌ یا روان‌شناسی‌ پذیرا و تشنه‌ پاسخ‌ و خواستار قطعیت‌های‌ یقین‌مندانه‌ است. از حکم‌ آغاز می‌شود و به‌ حکم‌ می‌انجامد. حال‌ آنکه‌ شعر از این‌ روان‌شناسی‌ نشأ‌ت‌ نمی‌گیرد و اساساً‌ با حکم‌ و پاسخ‌ همساز نیست.۱۱

آنچه‌ که‌ گفته‌ آمد مختصری‌ بود که‌ در ارتباط‌ سیاست‌ با شعر و هنر بیان‌ شد. بی‌گمان‌ می‌توان‌ به‌ روابط‌ پیچیده‌ و زوایای‌ باریکتری‌ نیز اندیشید.۱۲ اما این‌ سطور در توجیه‌ حال‌ و هوایی‌ گام‌ برداشت‌ که‌ مسلط‌ بر دهه‌ چهل‌ و پنجاه‌ بود و منتهی‌ به‌ انتشار اشعار سیاسی‌ حتی‌ تا سال‌ ۱۳۶۰ گشت. مبحث‌ تعهد در هنر یا هنر متعهد از مسائل‌ جدیدی‌ است‌ که‌ بعد از جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ در قلمرو نقد و نظر راه‌ یافت‌ و بحثهای‌ جنجالی‌ فراوانی‌ را حتی‌ در سطوح‌ سیاسی‌ سبب‌ شد. بعدها کشورهای‌ متعلق‌ به‌ بلوک‌ شرق‌ و غرب‌ در جرگه‌ موافقان‌ یا مخالفان‌ تعهد درآمدند. تعهد اجتماعی‌ به‌ طور جدی‌ در قرن‌ بیستم‌ با ژان‌ پل‌ سارتر و کتاب‌ ادبیات‌ چیست؟ در جامعه‌ هنری‌ جهان‌ مطرح‌ گردید. سارتر معتقد بود که‌ تنها راه‌ نجات‌ ادبیات‌ از سرباری‌ و انگلی‌ توانگران‌ این‌ است‌ که‌ وارد میدان‌ مبارزه‌ شود، یعنی‌ هنر برای‌ حفظ‌ منافع‌ و حقوق‌ مردم، خود را به‌ آب‌ و آتش‌ بزند، بی‌آنکه‌ به‌ رنگ‌ تعهد احزاب‌ آلوده‌ شود.۱۳ سارتر فیلسوف‌ اگزیستانسیالیستی‌ بود که‌ می‌خواست نظریه‌ مسئولیت‌ نویسنده‌ را بر پایه‌ عقاید فلسفی‌ توجیه‌ کند.

نظریه‌ تعهد اجتماعی‌ از همان‌ ابتدا مورد استقبال‌ نویسندگان، مبارزان‌ و آزادی‌خواهان‌ ملتهای‌ دربند و ستم‌دیده‌ قرار گرفت. آنان‌ تلاش‌ می‌کردند تا از شعر به‌عنوان‌ ابزار مبارزه‌ و آزادی‌بخشی‌ بهره‌ بجویند. بدیهی‌ است‌ که‌ این‌ تعهد بیشتر تعهد اجتماعی‌ و بر سر پیمان‌ بودن‌ با مردم‌ برای‌ کسب‌ آگاهی‌ و آزادی‌ آنان‌ معنا می‌یافت. در ایران‌ نیز گفتمان‌ چپ‌ و نویسندگان‌ و شاعران‌ آن‌ مدافع‌ مسئولیت‌ و تعهد هنرمندان‌ در قبال‌ اجتماع‌ شدند. نظریه‌ تعهد در هنر خواه‌ ناخواه‌ در نقطه‌ مقابل‌ نظریه‌ هنر برای‌ هنر قرار گرفت‌ که‌ نخستین‌ انتخاب‌ اصلی‌ هنرمند را هنرمندی‌ او می‌انگاشت‌ و هیچ‌ وظیفه‌ و تعهدی‌ بیرون‌ از حوزه‌ هنر را برای‌ هنرمند جستجو نمی‌کرد. اما همزمان‌ با نظریه‌های‌ مطرح‌ شده‌ در کتاب‌ ادبیات‌ چیست؟ نهضت‌ ادبی‌ رمان‌ نو به‌ میدان‌ آمد و مسئولیت‌ اجتماعی‌ نویسنده‌ را به‌ چالش‌ کشید.

این‌ نهضت‌ که‌ در سال‌های‌ جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ به‌ویژه‌ در دهه‌ پنجاه‌ در ادبیات‌ فرانسه‌ به‌ وجود آمد، به‌ لحاظ‌ ویژگی‌های‌ خاص‌ خود، به‌ خاطر موضعی‌ که‌ علیه‌ رمان‌ سنتی‌ یا به‌ اصطلاح‌ بالزاکی می‌گرفت، به‌عنوان‌ ضد رمان نیز مطرح‌ شد.۱۴      عبارت‌ هنر برای‌ هنر در سال‌ ۱۸۲۹ از طرف‌ ویکتور هوگو اعلام‌ شد و همو در اثنای‌ مباحثات‌ ادبی‌ گفت: صد بار می‌گویم: هنر برای‌ هنر… طرفداران‌ این‌ نظریه‌ ادعا داشتند هنر خدایی‌ است‌ که‌ باید آن‌ را تنها به‌ خاطر خودش‌ پرستید و هیچ‌گونه‌ جنبه‌ مفید یا اخلاقی‌ به‌ آن‌ نداد و چنین‌ تصوراتی‌ را از آن‌ انتظار نداشت… هنر یگانه‌ دلیل‌ زندگی‌ است‌ و با وجود این‌ به‌ درد هیچ‌ کاری‌ نمی‌خورد، هنر بی‌فایده‌ است‌ و تنها وجود آن‌ به‌ خودی‌ خود کافی‌ است.   برای‌ آشنایی‌ خوانندگان‌ با آرای‌ این‌ دو جریان‌ بخشی‌ از نظریات‌ سارتر و سپس‌ نقد رمان‌نویی‌ها بر عقاید وی‌ آورده‌ می‌شود.  ژان‌ پل‌ سارتر در مصاحبه‌ با روزنامه‌ لوموند با اطمینان‌ تمام‌ می‌گوید: در برابر کودکی‌ که‌ می‌میرد کتاب‌ تهوع وزنی‌ ندارد. ولی‌ واقعیت‌ آن‌ است‌ که‌ چنان‌ دو قطب‌ جدا از همی‌ که‌ انتخاب‌ یکی‌ لازمه‌ رد دیگری‌ باشد وجود ندارد. تفکر درباره‌ زیبایی و نیکی،‌ با مبارزه‌ برای‌ سیاهان‌ ناسازگار نیست.   این‌ ترازویی‌ که‌ در یک‌ کفه‌اش‌ کتاب‌ها را و در کفه‌ دیگرش‌ کودکان‌ مرده‌ را بگذارند به‌ نظر من‌ درست‌ نمی‌نماید… پیش‌تر گفتم‌ که‌ دو نظریه‌ برای‌ من‌ پذیرفتنی‌ نیست: هنر برای‌ هنر و هنر برای‌ انسان زیرا که‌ هنر همان‌ انسان‌ است، فصل‌ ممیزی است‌ بر اثر آن‌ یکی‌ از انواع‌ پستانداران‌ عالی‌ به‌ مرتبه‌ آدمی‌ رسیده‌ است. نوشتن‌ چیست؟ آیا جز این‌ است‌ که‌ انسان‌ باید وجود داشته‌ باشد؟ (یا به‌ بیانی‌ ساده‌تر انسان‌ باید بتواند که‌ بخواند)، یعنی‌ باید از گرسنگی‌ نمیرد؛ ادبیات‌ به‌ صرف‌ بودنش‌ همان‌ چیزی‌ است‌ که‌ نشان‌ می‌دهد گرسنگی‌ آدمیان‌ ننگ‌ و رسوایی‌ است. سارتر در کتاب‌ ادبیات‌ چیست؟ می‌نویسد: آیا می‌توان‌ لحظه‌ای‌ تصور کرد که‌ وقتی‌ نود درصد سیاهان‌ جنوب‌ آمریکا از حق‌ را‌ی‌ محروم‌اند، ریچارد  رایت‌ بپذیرد که‌ زندگی‌اش‌ را صرف‌ تفکر و تأ‌مل‌ درباره‌ حقیقت‌ و زیبایی‌ و نیکی‌ جاودان‌ کند؟  سارتر اظهار می‌داشت: ادبیات‌ نیاز دارد که‌ عمومی‌ و جهانی‌ باشد. پس‌ نویسنده، اگر می‌خواهد که‌ خطابش‌ به‌ همه‌ باشد و آثارش‌ را همه‌ بخوانند، باید در صف‌ اکثریت‌ قرار گیرد، یعنی‌ در صف‌ دو میلیارد گرسنه.   اما ایوبرژه، طرفدار نظریه‌ ادبیات‌ در حکم‌ پناهگاه می‌گفت: چه‌ نویسنده‌ خیال‌ را برگزیند و چه‌ خیال‌ او را، به‌ هر حال‌ همواره‌ بر ضد واقعیت‌ عمل‌ می‌کند و می‌کوشد تا آن‌ را از بین‌ ببرد … پس‌ در این‌ صورت‌ ادبیات‌ چه‌ می‌تواند بکند؟ در اینجا سخت‌ وسوسه‌ می‌شوم‌ که‌ این‌ بار به‌ قطع‌ و یقین‌ بگویم‌ که‌ ادبیات‌ هیچ‌ کاری‌ نمی‌تواند بکند و تا جایی‌ که‌ به‌ واقعیت‌ مربوط‌ می‌شود از ادبیات‌ کاری‌ بر نمی‌آید.  اگر به‌ قصد خدمت‌ به‌ جامعه‌ تصمیم‌ بگیریم‌ که‌ آثار معینی‌ برای‌ خوانندگان‌ معینی‌ با دید معینی‌ از سیاست‌ و اخلاق‌ به‌ وجود آوریم‌ بیم‌ آن‌ است‌ که‌ از کنار هدف‌ بگذریم‌ و کتاب‌هایی‌ بنویسیم‌ که‌ با مرگ‌ ما بمیرند و تمام‌ شوند. مشکل‌ سارتر، همچنان‌ که‌ خود چند بار به‌ آن‌ اشاره‌ کرده‌، این‌ است‌ که‌ روزگاری‌ از ادبیات،‌ مطلقی‌ ساخته‌ بود و با یکی‌ کردن‌ آن‌ با عمل‌ می‌خواست، به‌ اصطلاح‌ مارکس، جهان‌ را دگرگون‌ کند.

نظریه‌ هنر برای‌ هنر در ایران‌ نیز منتقدین‌ جدی‌ داشت. سیروس‌ پرهام‌ (دکتر میترا)، عبدالمحمد آیتی، و بعدها، م. الف. به‌آذین‌ از آن‌ جمله‌اند که‌ در تبیین‌ ادبیات‌ متعهد مطلب‌ها نوشتند. در اینجا به‌ نیابت‌ از همه‌ آنان‌ آرای‌ دکتر علی‌ شریعتی‌ ذکر می‌شود:

از قول‌ نیچه‌ در یک‌ جمله‌ می‌گویم: هنر برای‌ هنر، علم‌ برای‌ علم، شعر برای‌ شعر، فریبی‌ است‌ برای‌ پوشاندن‌ نعش‌ بودن هنرمند و آبرومندانه‌ جلوه‌ دادن‌ گریزش‌ از تعهد مسئولیت‌های‌ اجتماعی.  در تاریخ‌ هنر از مسأ‌له‌ای‌ که‌ به‌عنوان‌ زمینه‌ هنر بحث‌ می‌شود، زیبایی‌ است.

من‌ می‌خواهم‌ بگویم‌ که‌ [ معرفی‌ ] زیبایی‌ به‌عنوان‌ زمینه‌ و اساس‌ هنر، درست‌ نیست‌ بلکه‌ به‌عنوان‌ یکی‌ از منزل‌هایی‌ است‌ که‌ هنر از آن‌ باید بگذرد و به‌ یک‌ مرحله‌ متعالی‌تر برسد. اما امروز برای‌ بحث‌ از هنر، باید زیبایی‌ را کنار گذاشت‌ [ زیرا ] امروز هیچ‌ موضوعی‌ در مسائل‌ هنری، فلسفی‌ و علمی، مهمتر و مشکوک‌تر از حقیقت‌ زیبایی‌ نیست.

لازم‌ به‌ یادآوری‌ است‌ که‌ صدای‌ معتدلی‌ نیز از میان‌ صداها قابل‌ تشخیص‌ بود و می‌خواست‌ تا راه‌ میانه‌ای‌ را برگزیند:

مبارزه‌ نیست‌ که‌ ما را هنرمند می‌سازد، بلکه‌ هنر است‌ که‌ ما را به‌ مبارزه‌ وامی‌دارد. بیهوده‌ و مضحک‌ است‌ که‌ از ما توجیه‌ و التزام‌ بخواهند. ما همه‌ ملتزمیم‌ گرچه‌ خود این‌ نخواسته‌ باشیم. هنرمند به‌ حکم‌ وظیفه‌اش، گواه‌ آزادی‌ است.  هر چند گذشت‌ زمان‌ ادبیات‌ ملتزم‌ را در گوشه‌ انزوا و سکوت‌ فرو برد اما باز قضاوت‌ نهایی‌ با خوانندگان‌ محترم‌ است. به‌ هر حال‌ نظریه‌ ادبیات‌ متعهد همانند اندیشه‌های‌ اگزیستانسیالیستی‌ تأثیرات‌ فراوانی‌ بر ادبیات‌ معاصر گذاشت و  نقد ادبی‌ ایران‌ از دهه‌ سی‌ تا پنجاه‌ عرصه‌ برخورد این‌ دو فکر شد، اما برتری‌ قاطع‌ با هواداران‌ ادبیات‌ متعهد بود که‌ از موج‌ جهانی‌ آن‌ تأثیر می‌پذیرفت. بدیهی‌ است‌ که‌ امعان‌ نظر در اندیشه‌های‌ یاد شده‌ ما را در درک‌ درست‌ حال‌ و هوای‌ شعر معاصر یاری‌ خواهد  داد.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱)  احمد کسروی،  تاریخ‌ مشروطه‌ ایران،  امیرکبیر، چاپ شانزدهم، ۱۳۷۰، صص‌ ۴۴ و ۴۵

۲)  شمس  لنگرودی، تاریخ‌ تحلیلی‌ شعر نو، ج۳، چاپ‌ دوم، نشر مرکز، ۱۳۷۸، صص‌ ۱۵ تا ۲۰

۳)  محمد مختاری،  چشم‌ مرکب، چاپ‌ اول، انتشارات‌ توس، ۱۳۷۸، ص‌ ۵۵

۴) همان‌ ص‌ ۵۶      /  ۵)  همان‌ ص‌ ۵۷   /  ۶) همان‌ ص‌ ۶۰

۷) همان‌ ص‌‌‌۵۹  / ۸) همان‌ ص‌ ۱۳۰   / ۹) همان‌ ص‌ ۱۳۲

۱۰) همان‌ ص‌ ۶۴   / ۱۱) همان‌ ص‌ ۶۲

۱۲) برای‌ مطالعه‌ بیشتر در این‌ زمینه‌ رجوع‌ کنید به: میرزاآقا  عسگری‌ (امانی)،  ادبیات‌ سیاسی‌ و سیاست‌ ادبیات، نگاه‌ نو، شماره‌ پی‌درپی‌ ۵۹،۱۳۸۲،  صص‌ ۳۶ تا ۳۹    / ۱۳) رضا سیدحسینی،  مکتب‌های‌ ادبی، ج۲، چاپ‌ چهارم، انتشارات‌ نیل، ۱۳۴۷، ص‌ ۲۸۰

۱۴) اشکر اسداللهی، (به‌ اهمتام). ۱۳۸۱، مجموعه‌ مقالات‌ همایش‌ بررسی‌ نهضت‌ رمان‌ جدید، چاپ‌ اول، انتشارات‌ یاس‌نبی، ص‌ ۹

 

  • نویسنده : * سعيد كريمي‌
  • منبع خبر : پیوند ایرانیان