با درگذشت هوشنگ ابتهاج، ارزنده‌ترین سرمایۀ ادبی و هنری حزب توده نیز در خاک خفت. با تغییر زمانۀ ایرانیان و ذائقۀ مخاطبان شعر فارسی کاخ بلاغتی که او و دیگر رفقای حزبی‌اش نزدیک یک قرن در زبان فارسی برپا داشته بودند و بر ایوان آن می‌نشستند احتمالا ًدیگر نظیری نخواهد یافت. خشت‌های این ایوان، از […]

با درگذشت هوشنگ ابتهاج، ارزنده‌ترین سرمایۀ ادبی و هنری حزب توده نیز در خاک خفت. با تغییر زمانۀ ایرانیان و ذائقۀ مخاطبان شعر فارسی کاخ بلاغتی که او و دیگر رفقای حزبی‌اش نزدیک یک قرن در زبان فارسی برپا داشته بودند و بر ایوان آن می‌نشستند احتمالا ًدیگر نظیری نخواهد یافت. خشت‌های این ایوان، از جمله واژگانی چون خورشید، شب، سحر، سرخ، آزادی و… احتمالا ً در انحصار این گوشۀ تاریخ باقی خواهد ماند: رواقی که زیر آن کمونیست‌ها و مسلمانان دست یکدیگر را فشردند تا سنت هزاران سالۀ سلطنت در ایران را فرو بریزند.

تصنیف «سپیده» آیینۀ این اتحاد است: کمتر سندی چون متن این ترانه می‌تواند شادی انقلابیون ۵۷ از فروریختن کاخ سلطنت و آمدن امام خمینی به ایران را نمایندگی کند. آن خورشیدی که بر بام ایران طلوع کرد استعاره از امام خمینی است که هواپیمایش او را از آسمان به زمین نشاند، و بهار تازه‌جاودان استعاره از انقلاب ۵۷. از رهگذر همین اتحاد بود و هست که سال‌ها صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران این ترانه را در مواضعی که احتیاج به برانگیختن حس ملی دارد، مانند انتخابات‌ها، بازپخش می‌کند. اما این ترانه که سال‌ها ایرانیان آن را به‌اشتباه چنان سرودی ملی زمزمه می‌کردند، نه‌تنها هیچ ارتباطی به ملیت نداشته و ندارد، بلکه جلوۀ تمام‌عیار درهم‌آمیزی نیروهایی است که از ملیت گریزان و نفور بودند: انترناسیونالیسم و جهان‌گستری اسلامی.

درگذشت ابتهاج برای دوستدارانش ضایعۀ بزرگی است اما چه‌بسا با رفتن او زدودن این ترانه از حافظۀ ملی دوستداران ایران سرانجام پس از نیم قرن ممکن و تسهیل شود.

 

 

 

طرح: علیرضا حسامی

  • نویسنده : سایه اقتصادی نیا